سفر تاریخی و به یاد ماندنی
علامه
اقبال به افغانستان، در سال ۱۳۱۲ هجری شمسی
سفری است که مشاوریت
دانشګاه
کابل من حیث اولین دانشگاه دولتی افغانستان به وی تفویض گردید. اقبال از
تجارب خود در انگلستان و جرمنی بخاطر ترتیب مفردات درسی پوهنتون کابل
استفاده علمی نمود. موصوف بعد از مراجعت از کابل "مثنوی مسافر" را نوشت که
تماماً به افغانستان اختصاص داده شده است. او مثنوی را اینطور آغاز میکند:
سرزمینی کبک او شاهین مزاج
آهوی او گیرد از شیران خراج
در فضایش جره بازان تیز چنگ
لرزه بر تن از نهیب شان پلنگ
لیک از بی مرکزی آشفته روز
بی نظام و نا تمام و نیم سوز
فر بازان نیست در پرواز شان
از تذرو ان پست ترپروازشان
آه قومی بی تب تاب حیات
روزگارش
بی نصیب ازواردات
آن یکی اندر سجود
این در قیام
کار وبارش چون صلاة بی امام
ریز ریز از سنگ او مینای او
آه از امروز بی فردای او.
اقبال درین شعر، تصویر درستی از افغانستان ارایه می دهد. از این که چگونه
امروزی بی فردا، این ملک را فرا گرفته و هیچ کس به فکر فردایی نیست. ازین
که نمازشان بی امام است کنایه ازین که تن به رهبری نمی دهند و آهوهایش
شیرها را شکار می کنند.
این تصویر امروز واضح ترست که در افغانستان، جز دزدی و فلاکت چیزی باقی
نمانده است. آهوانش همه شیرهای درنده شده اند و مافیا تا قلب استخوان مردم
را گرفته است. قومی که تب و تاب حیات را ندارد و البته بر عکس دیده او
محتاج واردات است. وابسته در همه چیز به واردات.
ازین شعر می شود چند نکته را گرفت. اول این که دشمنی افغانستان و پاکستان،
یک دشمنی بی فایده و بی بنیادست. وقتی بزرگترین شاعر ملی پاکستان، این همه
شیفته افغانستان بوده است . پس چگونه بین ما این همه دوری و مهجوریو حتی
نفرت اتفاق افتاده است. می شود دوباره بر بنیاد شعر اقبال، راه آشتی و صلح
بین دو دولت و دو ملت را استوار کرد.
مساله بعدی، که دریافت فیلسوفی چون او بوده است. مساله وضعیت افغانستان
است. می شود در این آیینه ، افغانستان را باز شناخت. قوم گرایی و نژادپرستی
مفرطی که ما را ملتی بی امام ساخته، دردی مشکل است اما دوا شدنیست.
و بالاخره این که، افغان ها ، ملتی هستند که می توانند با قدری خود باوری و
فهم روزگار خود و واقع بینی نسبت به خود و آینده ، وضعیت خود را بشناسند و
پیدا کنند. و بعد از آن ، دنبال راه چاره باشند. ابتدا از همه باید دزدان و
دغلان را از صحنه بیرون کنند. این آهوان شیرمانند را که پر از بدی و کدورت
و راهزنی اند این جره بازان که کشور را بی نظام ساخته اند و دیگر تقریبا
همه اینها را می شناسند. از تاجران نفت و گازی که مالیه دولتی نمی دهند تا
صاحبان بلند منزل هایی که به زور خانه ها را غصب کرده اند. آن وقت دیگر
پروازشان پست تر از تذرو نخواهد بود و عقاب غیرت دیرینه دوباره به پرواز در
خواهد آمد.
|