اگر روزی ده بار به تقویم
و صد بار به ساعتم نگاه کنم
روز، همان روزی خواهد بود…
که ازبخار قهوهی تلخ آغاز میشود
قهوه ی تلخی که،
همیشه سرد شده قبل از تمام…
و شب،
همان شبی که تلخ می ریزد
در استکان چشمانم
چشمانی که خودشان را،
به سختی از جدول اعداد کاری
به طناب تصاویر رنگی متحرک می آویزند
تا آمد و رفت بیهوده خبر،ورزش و اعلانات را
در سرعت تبدیل کانال ها تماشا بتوانند…
وسط این دو،
چه کلاهی میتوان بر سر زندگی گذاشت …
تا خوش برقصد
به سازِ زمان…
"زینت نور" |