«رفیق عزیز ما میر اکبر خیبر، به تاریخ ۲۸ حمل ۱۳۵۷ در اثر توطئه خائنانه
ای که از طرف عاملین ارتجاع داخلی و محافل امپریالستی چیده شده بود، به
شهادت رسید. خون پاک رفیق شهید ما به دست آدمکشان وحشی، به زمین ریخت. ولی
این خون به هدر نمی رود. رفیق شهید میر اکبر خیبر که سیراب از سر چشمه
اعتقاد و ایمان نسبت به ایدئولوژی دوران ساز طبق کارگر، نسبت به مردم وطن
خویش و نسبت به نظام عادلانه سوسیالیزم بود، جان عزیز و گرامی خویشتن را در
این را از دست داد...»
امسال ۳۸ سال می شود که از انتشار بیانیه «حزب دموکراتیک خلق افغانستان» که
نور محمد تره کی آن را در روز خاکسپاری میراکبر خیبر در کابل قرائت کرد می
گذرد.
۳۸ سال پیش در ۲۸ حمل سال ۱۳۵۷ خورشیدی، میر اکبر خیبر در جاده میان وزیر
اکبر خان و مکرویان در مقابل چاپخانه دولتی شهر کابل توسط افراد ناشناس هدف
گلوله قرار گرفت و در دم جان سپرد.
قتل بزرگترین نظریه پرداز حزب دموکراتیک خلق افغانستان(جناح پرچم) یکی از
معماهای سیاسی تاریخ معاصر افغانستان است که تا کنون که حدود ۴ دهه از آن
واقعه می گذرد همچنان در هاله ای از ابهام باقی مانده است.
قتل خیبر برای حزب دموکراتیک خلق دست آویز بزرگی شد و همان گونه که تره کی
در بیانه حزبش اعلام کرده بود خونش به هدر نرفت و این قتل زمینه پیروزی حزب
دموکراتیک خلق در افغانستان را به سر انجام رساند. هر چند که شاید خون خیبر
توسط هم حزبی های خودش بر زمین ریخته شده باشد.
در تاریخ خونبار افغانستان، تیر خورده و بر دار رفته کم نبوده است، اما مرگ
میر اکبر خیبر را، حزب دموکراتیک خلق آنچنان «پیراهن عثمان» کرد که توانست
قدرت سیاسی در این کشور را در دست بگیرد.
تا هنوز مشخص نیست که چه کسی خیبر را کشت. عوامل حکومت؟ ببرک کارمل؟ حفیظ
الله امین؟ یا جناح اسلام گرا به رهبری گلبدین حکمتیار؟
به گواهی آنچه که تاریخ شفاهی و مکتوب تا به امروز در اختیار ما قرار داده
است، مرگ او همچنان در هاله از ابهام است، هر چند که طبق شواهد تاریخی و
سیاسی مرگ او توسط اعضای حزب خودش متحمل تر به نظر می رسد.
این که دولت داوود خان، خیبر را به قتل رسانده باشد، نه تنها هیچ سند و
مدرک معتبری در این زمینه وجود ندارد، بلکه طبق شرایط سیاسی آن زمان این
ترور هیچ سودی برای داوود خان نداشت بلکه ضربه بزرگی به دولت او بود،
چنانچه این گونه نیز شد و کشته شدن خیبر به عمر حکومت داوود خان در
افغانستان پایان داد.
از طرفی بعد از اینکه کودتای ۲۶ سرطان سال ۱۳۵۲ خورشیدی توسط داوود خان به
پیروزی رسید، شخص میراکبر خیبر یکی از پشتیبانان داوود خان محسوب می شد و
با توجه به اختلافات دو جناح حزب دموکراتیک خلق، داوود خان به خیبر نزدیک
شده بود و حتی در اواخر عمر حکومت داوود که رابطه وی با شوروی به سردی
گراییده بود، خیبر خواستار انحلال جناح پرچم و حمایت قاطع از داوود بود.
آنچه مسلم است و اکثر هم حزبی های خیبر نیز گفته اند، وی مخالف حرکت نظامی
بر علیه داوود خان بود. آنگونه که «جنرال قادر» نیز در خاطرات خود گفته
است:«خیبر مخالف خشونت چپی ها بود. بین او و کارمل هم در حزب، رقابت و
اختلاف نظر وجود داشت. خیبر مخالف رسیدن به قدرت از راه نظامی بود. خیبر بر
این باور بود که چون در اساسنامه حزب، موضوع تشکیل یک قدرت پارلمانی ذکر
شده است، باید بر رسیدن به قدرت از راه مبارزه پارلمانی تاکید کرد...» همه
این شواهد نشان می دهد که دلیلی نداشته است که داوود خان بخواهد خیبر را به
قتل برساند.
جناح خلق و پرچم اگر چه در روز خاکسپاری خیبر یک صدا دولت داوود خان و
«عوامل ارتجاعی» را مسئول مرگ خیبر معرفی کردند و بیشترین بهره برداری
سیاسی را بر علیه دولت انجام دادند. ولی بعد ها آناهیتا راتب زاد و برخی
دیگر از اعضای برجسته حزب دموکراتیک خلق، حفیظ الله امین و حتی ببرک کارمل
را عامل به «شهادت رساندن رفیق شهید میر اکبر خیبر» اعلام کردند.
اگر چه تا کنون بسیاری از همفکران و هم حزبی های خیبر یا کشته شده یا مرده
اند و آن های هم که زنده مانده اند تا کنون کمتر درباره حوادث آن دوران سخن
مستندی گفته یا نوشته اند. ولی از همان اندک آثار باقی مانده به خوبی می
توان پی برد که خیبر در ماه های آخر عمر خود نه تنها با جناح خلق بلکه حتی
با خود پرچمی ها هم اختلافات عمیقی پیدا کرده بود.
«ثریا بهاء»، از اعضای سابق جناح پرچم و از نزدیکان میراکبر خیبر از آخرین
ملاقات خود با میر اکبر خیبر که چند روز قبل از قتل او صورت گرفته چنین یاد
کرده است: «پس از پنج دقیق به خانه استاد رسیدم. در یک نگاه استاد به نظرم
تکیده آمد. پرسیدم:«استاد چرا شما تنها نشسته اید؟» گفت:«من از ته دل این
تنهایی اجباری را تقدیس می کنم، تا در جمع دیوانگان قدرت، هستی مردم را
معامله کنم.» پرسیدم: «چه شده است؟ مگر شما هم حزب را ترک گفته اید؟»
گفت:«در حقیقت من هم چون تو قربانی یک بازی سیاسی شده ام... امروز کارمل و
شرکا تمام دستاورد های مبارزاتی ما را با خودخواهی ها و جاه طلبی ها در جیب
خود زده اند.»
آنگونه که ثریا بهاء از قول خیبر نوشته است میر اکبر خیبر به شدت مخالف
وحدت جناح پرچم و خلق بود:«برای رفقای رهبری گفتم، ما بیشتر از یک دهه حفیظ
الله امین و نور محمد تره کی را سی. ای. ای. گفته کوبیدیم و آنها ما را
اشراف زاده و جنرال زاده گفته کوبیدند. دشمنی و تفاوت های فرهنگی بین خلقی
ها و پرچمی ها ابعاد گسترده ای کسب کرده است، در چنین جو نامناسب به دستور
شوروی چگونه وحدت می توانیم کرد. وحدت نمی تواند تحمیل شود. وحدت باید
ایجاد گردد. زمانی که شوروی طرح وحدت حزب خلق و پرچم را چید برای رفقای
کمیته مرکزی نظر مخالفم را بیان داشتم. کارمل که همیشه در پی فرصت بود، تا
مرا به وسیله شوروی نابود کند، این نظرم را به شوروی ها گزارش داد و مقامات
شوروی بر مبنای گزارش های رفیق کارمل دستور دادند که نور احمد نور و
عبدالوکیل مسئولیت بخش نظامی حزب را به عهده بگیرند و مرا از سازمان نظامی
سبکدوش کنند. این نخستین جشن ببرک کارمل، نوراحمد نور و حفیظ الله امین
بود. دشمنانم با هم دوست شدند، بغل کشی و آشتی کردند و پیک و ودکا
سرکشیدند. نور احمد که مسئول بخش تشکیلات حزب است، به تمام کادر های حزبی
دستور داده است تا کسی با من در تماس نباشد. کارمل مرا یک آدم غیر متمدن و
دشمن سووتیسم و اندیشه های انترناسیونالیسم می داند. چند روز پیش کارمل
تهدید ها و اخطار هایی به وسیله نور احمد نور برایم فرستاد که خاموش باشم و
دهن به شکوه و شکایت باز نکنم. من چگونه می توانم خاموش بمانم. تاریخ شتاب
می گیرد و آنها با روس ها در کمین نشسته اند. فردا رفقای جوان ما به کشتن
خواهند رفت.»
فرضیه ای دیگری که «حسن شرق» در کتاب «کرباس پوشهای برهنه پا» آن را مطرح
کرده است کشته شدن، خیبر توسط سازمان امنیتی شوروی «کی. جی. بی.» است. «مرگ
میراکبر خیبر توسط یکی از کوماندوهای کی. جی بی. موظف در سفارت شوروی با
همکاری رفیق عبدالقدوس غوربندی که میر اکبر خیبر را از خانه او برای قدم
زدن بیرون کشیده صورت گرفته است. در حالیکه میراکبر خیبر در همان روز قرار
گفته عبدالهای مکمل معین وزارت خارجه وعده داشتند تا ۴ عصر با یکدیگر به
سینما می رفتند. میر اکبر خیبر ساعت ۱۵/۳ دقیقه از خانه به بهانه قدم زدن و
اشتراک به جلسه رفقای حزبی به شهر نو می روند و از آنجا آقای غوربندی با او
دوصد قدمی تا جای قتل او یکجا آمده بود و از آنجا خداحافظی کرده و چند دقیه
بعد، از یک موتر جیپ روسی بالایش فیر می شود و به زمین می غلطند، به گفته و
شهادت رهگذری چند...»
نقش نهضت اسلامی در قتل خیبر
برخی از نویسندگان و صاحب نظران نیز بر این عقیده هستند که خیبر توسط
گروه«نهضت اسلامی جوانان مسلمان» یا همان «حزب اسلامی» به رهبری گلبدین
حکمتیار به قتل رسیده است.
هر چند که برهان الدین ربانی، قتل خیبر توسط گروه حکمتیار را بی اساس
خوانده و آن را کار «کی. جی. بی.» و عمال افغانستانی آن دانسته است.
اما «ابوذر پیرزاده غزنوی» در کتاب «تاریخ سیاسی معاصر افغانستان» بر این
باور است که خیبر توسط مبارزان نهضت اسلامی به قتل رسیده است چرا که «با
توجه به شواهد موجود آن چه به نظر نگارنده که کم بیش آن زمان در جریان
مبارزات نهضت اسلامی قرار داشتم، واقعیت این است که خیبر به وسیله مبارزان
جناح قدرتمند نهضت اسلامی؛ یعنی حزب اسلامی افغانستان، به هلاکت رسیده و در
واقع اعدام انقلابی شده است.»
البته تنها استناد غزنوی به یک سخنرانی از حکمتیار است که گفته است: «
تجدید نظر داوود (در سیاست داخلی و خارجی در مورد شوروی) باعث شد که روس ها
برای سرنگونی رژیم محمد داوود تصمیم بگیرند. منتظر فرصت مناسب بودند.
چنانچه حفیظ الله امین در رساله خود تذکر داده که آنها منتظر بودند که تا
حزب اسلامی علیه رژیم اقدام عملی خود را آغاز کند و در اثنای درگیری حزب با
رژیم از فرصت استفاده کنند و برای رسیدن به قدرت اقدام نمایند. در این زمان
میر اکبر خیبر ترور شد و به دست عده ای از مجاهدین به جهنم فرستاده شد.»
در تقویم کوچک جیبی که نیز از طرف حزب اسلامی در سال ۱۳۶۶ خورشیدی در
پیشاور منتشر شد، بر «اعدام انقلابی» خیبر توسط گروه حزب اسلامی تاکید شده
است:« یکی از جاسوسان معروف کی. جی. بی. که به میراکبر خیبر معروف بود توسط
دو تن از سپاهیان نهضت(اسلامی) به اسم های دکتر لطیف و عبدالصمد مجاهد
اعدام انقلابی شد.»
«دستگیر پنجشیری» از اعضای برجسته حزب دموکراتیک خلق نیز در کتاب «ظهور و
زوال حزب دموکراتیک خلق افغانستان» به گونه ای به نقل از جنرال قادر، قتل
خیبر را به حزب اسلامی حکمتیار نسبت داده است:« جنرال قادر یکی از رهبران
نظامی قیام هفتم ثور و وزیر دفاع جمهوری دموکراتیک افغانستان به نقل از
قاسم پنجشیری رئیس استخبارات قوای هوایی و مدافعه هوایی به من گفت که سردار
غلام حیدر رسولی وزیر دفاع دولت محمد داوود پلان ترور خیبر را طرح و توسط
یکی از تروریست های سازمان تندرو و راستگرای حزب اسلامی اجرا کرده است...»
اما جنرال قادر در کتاب خاطرات خود که به تازگی منتشر شده است، هیچ اشاره
ای به قتل خیبر توسط اعضای حزب اسلامی نکرده است و حتی در مورد اینکه خیبر
با هدایت رسولی به قتل رسیده باشد با شک و تردید سخن گفته است: «به ما
ابلاغ شد که در صورت ضربه و فشار داوود خان بر رهبری حزب هر اقدام نظامی ها
مورد تایید بیروی سیاسی است و این زمانی بود که «خیبر» کشته شد. روز
پنجشنبه بود. من به قوای هوایی رفته بودم. ساعت یک یا دو ظهر بود. «قاسم»
مدیر استخبارات قوای هوایی، سراسیمه خود را به اتاقم انداخت. گفت: «من از
مکرویان آمدم، از مطبعه گذشتم لب سرک پیش جویچه، کسی مرمی خورده و بر زمین
افتاده است.» من گاهی شک دارم و فکر می کنم رسولی در آن ترور نقش داشته است
و شاید قاسم این کار را کرده باشد. چون او به رسولی و نجیب(داماد رسولی)
بسیار نزدیک بود. من به او مظنون شدم. بسیار سراسیمه بود. پانزده، بیست
دقیقه گذشت. کسی در مخابره قومندانی مدافعه هوایی کار می کرد؛ پرچمی و از
گروه خیبر بود؛ سراسیمه پیش من آمد و گفت: «رهبر مرا کشتند.» من گفتم کی را
کشتند؟ گفت: خیبر را.»
اينك از آن قتل سیاسی و کودتای که این قتل زمینه ساز آن بود ۳۸ سال می
گذرد. شاید امروز که آن حوادث به تاریخ پیوسته است بهتر بشود در مورد آن
روزهای سیاه و خونین قضاوت کرد.
از آن زمان تا به امروز، افغانستان فراز و فرود هاي بي شماري را پشت سر
گذاشته است، تجاوز ارتش سرخ به افغانستان، پیروزی حکومت مجاهدین در ۸ ثور،
جنگ هاي داخلي، ظهور گروه طالبان، گشته و آواره شدن چند مليون نفراز مردم،
ويراني و فروپاشي ساختارهاي اجتماعي و تحولات بعد از ۱۱ سپتامبر از جمله
رويداد هاي هستند كه بعد از مرگ خیبر در سرزمین افغانستان رقم خورده است.
اینک برخی از اعضای حزب دموکراتیک خلق، که به خاطر «ایدئولوژی
دوران ساز طبق کارگر» خون های بی شماری را بر زمین ریختند
در کنار «مجاهدین انقلاب اسلامی» در یک جبهه واحد فعاليت سياسي مي كنند و
از دموكراسي و جامعه چند صدايي صحبت مي كنند. و همه در كنار يكديگر از
قربانيان جنگ و خون هاي ريخته شده تجليل مي كنند.
منابع:
رها در باد، ثریا بهاء، کابل ۱۳۹۲ خورشیدی
کرباس پوشهای برهنه پا، محمد حسن شرق، پیشاور ۱۳۷۲خورشیدی
از کودتا تا کودتا، صبور آرام، هرات، ۱۳۹۲ خورشیدی
افغانستان در قرن بیستم، ظاهر طنین، تهران ۱۳۸۴ خورشیدی
خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر، کابل ۱۳۹۲ خورشیدی
تاریخ سیاسی معاصر افغانستان، ابوذر پیرزاده غزنوی، تهران ۱۳۹۳ خورشیدی
|