کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 

   

پروفیسور دکتور قیام الدین راعی برلاس

    

 
بیدل شناسی

 

 

 



نخستین تداعی ذهن خوانندگان از عنوان بالا تصور کنم مطالبی چون گزارشی از افتتاح کدام شعبه و یا موسسه تحقیقاتی در باره حضرت ابو المعانی و یا نظر کدام دانشمندی در باره فعالیتهای ازین قبیل خواهد بود. اما هدف من از انتخاب این عنوان بسی فراتر ازینهاست. آنچه که من ایندم با ادراک پراگنده خود از دنیای پهناور اندیشه های حضرت بیدل بدستآاورده ام باین باورم که ادراکات عمیق این فیلسوف بی همتا از کاینات وآنچه در آنست بر نحوه فهم و ادراک ما از واقعیت ها بخصوص در شرایط کنونی که جهان ازسلطه حاکمیت انسانی دورتر میشود و انسان از خود بیگانه تر میگردد بر گوشه های تاریک دید ما در ارزیابی از ساختار پیوند های پیچیده میان پدیده ها روشنی میاندازد و زمینه شناحت ما را از خود بر پایه معاییر عینی شیرازه می بندد.
بنابران خواستم با طرح این تیوری که بیدل شناسی به خود شناسی و خود شناسی به خدا شناسی می انجامد ، کم از کم این موضوع را به محک ارزیابی ها بیازمایم تا دیده شود که پیروان مکتب فکری بیدل چگونه می اند یشند.
من باین عقیده ام که ما از دنیای پهناور اندیشه های بیدل جهته شناخت خود به گنجینه های دست می یابیم که هر کدام نقش مشعل درخشانی را در سفر طولانی ما جهته نجات از سلطه دیو و دد و توصل به حوزه حاکمیت انسان در وادی نامتناهی خود شناسی بازی خواهد کرد. وادیهی که گذار ازان مستلزم توانایی جسمی و روحی بر پایه تحرک است. این در واقع نبرد با نیروهای شیطانیست که وجود اولاد آد م را فراگرفته و نمیگذارد وی با خصایص انسانی خود حرکت کند و شرایط محیط انسانی را در عمل پیاده نماید. این در واقع گام آغازین و دشواریست که سفر طولانی اولاد آدم را در وادی خودشناسی شکل میدهد. دشوار ازین جاست که در برابر این راه پیمایی اولاد آدم ابلیس زادگان یعنی فرزندان معلم ملکوت پیشین قرار دارند.
وقتی صفحات تاریخ را ورق میزنیم در مییابیم که مجادله عرفا متصوفین و صاحبان اندیشه و احساس انسانی همیشه با نشیب و فراز ها همراه بوده است. با پیروزی خود شناسی انسان و یا بهتر بگوییم جامعه انسانی به سعادت و خوشبختی نایل شده و با شکست آن تیغ جفا و ستم ابلیس زادگان از گلون اولاد آدم دور نشده است. بعضاً در مراحل گوناگون تاریخی چنین تظاهر نموده که خون انسان توسط خود انسان ریختانده شده است. واقعیت غیر ازینست.یعنی وقتی تاریخ تحولات اجتماعی جامعه انسانی عمیقانه ارزیابی گردد حقایقی بدست می آید که نیروهای شیطانی با تامین حاکمیت در محیط انسانی آنچه را که خواسته اند ظاهرًا با چهره انسانی در عمل پیاده کرده و بی محابا تیغ به حلق اولاد آدم مالیده اند.
استاد سخن سعدی میگوید :
ای بسا ابلیس آدم روی هست ++++ پس بهر دستی نباید داد دست
این بدان معناست که ما هر چند توانایی دید نیرو های شیطانی را نداریم مگر در کنار هم زیست میکنیم. اگر خودرا نشناسیم هر آن طعمه امیال ابلیسان آدم روی قرار خواهیم گرفت. درین جاست که خود شناسی با ابعاد وسیع آن بحیث یگانه وسیله نجات از تسلط نیروهای دیو و دد باید عمیقانه مورد ارزیابی قرار گیرد.

شرایط امروز جهان متفاوت از گذشته ها نیست. درصف ابلیسان آدم روی، آدمهای که در گرو نیروهای شیطانی قرار گرفته اند ، با بیگانه شدن از خود، از جفا به همنوع خود نیز دریغ نکرده اند.
بنابران با تحقق خود شناسی به حقیقت دیگری دست می یابیم و آن بیماری یی خودناشناسی است، خود نا شناسی سد بزرگ در راه توصل به وادی یی رنگین و شاداب خود شناسی است. کلیات حضرت ابوالمعانی میرزا عبدالقادر بیدل مملو از تعالیمی است که راهگشای افق های روشن در سفر طولانی یی انسان در شاهراه سعادت و خوشبختی یعنی خود شناسیست.
ابوالمعانی بیدل متفکر و فیلسوف والا مقامی است که آنچه فلاسفه شرق و غرب بعضا در پرده ابهام سخن گفته اند ، بیدل آشکارا پرده از رخ حقایق برداشته است و شناخت و بیان بیدل از واقعیت ها عمیقتر و روشنترست ، چون:
فطرت بیدل همان آیینه معجز نما ست ++++ هر سخن کز خامه اش میجوشد الهام است و بس

چون زبان بیانش آراسته با زیبای های ادبی و عاری از هر گونه نواقص و نقایص لفظی و معنوی است، بعضا فهم مطالب آن دشوار می نماید. اما با تأمل روانی سخنانش انکار ناپذیر است. بیدل خود متوجه این واقعیت است:

در تامل بیشتر دارد روانی شعر من ++++ مصرعم از سکته جز شمشیر لنگردار نیست

گذ شته از همه آنچه که نزد عده تعقید و پیچیدگی است، نزد عده دیگر مبیین فصاحت ، بلاغت و روانی است. ارزیابی بیان شاعراز جهته تعقید و روانی با آشنایی خواننده ویا منتقد از شیوه بیان ، سبک سخن ، سبک دوره و یکسلسله موضوعات ادبی پیوند ناگسستنی دارد. آنکه با مکتب ادبی هندی آشنایی کامل نداشته باشد، در ارزیابی آثار شاعران این مکتب نباید جانب احتیاط را از دست دهد.
این بیت بیدل:
چار سوی دهر از شور زیانکاران پر است ++++ آنکه با خود مایه دارد درین بازار نیست
چه تعقید لفظی و معنوی دارد ؟ اما این بیت شاعر:
عیش دنیا شور بازیگاه شیطان است و بس ++++ چند باید بود محو انفعال از احتلام

آنکه معنی یی شیطان بازی دادن و احتلام را بداند ، با اندک پیچیدگی باز هم مشکلی در فهم موضوع ندارد. در باره خودشناسی سخنانی گفته شده ، اما از خود نا شناسی چیزی در میان نیست. من در گذشته ها مقالهٔ در باره خود ناشناسی در شماره یازدهم ماهنامه جهش منتشره جرمنی تحت مسوولیت اینجانب نگاشته بودم.
( خود شناسی ) بحیث یک اصطلاح فلسفی، تصوفی و اخلافی جایگاه خود را دارد. اما (خود ناشناسی ) هر چند بحیث اصطلاحی جایی در فرهنگ ها ندارد، مگر ریشه های عمیق آنرا در ساختار ذهنی و فکری و در زندگی فردی و اجتماعی انسانها بخوبی میتوان مشاهده کرد. ارزش دهی عمیق فلاسفه ، متصوفین و روان شناسان باین موضوع که با براه انداختن شعار ( خود شناسی ) جمعبندی گردیده، گویای این واقعیت است که پدیده اصلی (خود شناسی ) نی، بلکه (خود ناشناسی ) است که سد های سنگین در برابر حجره های ذهنی انسانها پدید آورده و روزنه های فکر و اندیشه را بسته و این سبب شده که اینگونه انسانها در تونل طولانی زندگی در تاریکی ها به جستجوی منزل مقصود برایند.درین جاست که نیروهای شیطانی شعله های دروغین را جلو چشمان این ( خود ناشناسان ) می افروزند و وعده های سعادت جاوید میدهند.اینان بقای خود را در تاریکی ها می بینند ودر نابودی غیر از خود میکوشند. همانگونه که (خود شناسی ) (خدا شناسی ) را در قبال دارد، مشخصه (خود ناشناسان ) نیز (خدا ناشناسی ) است. صفحات تاریخ تحولات جوامع مملو از جنایات (خود ناشناسان ) است. چهره های (خود ناشناس ) که تحت سلطه نیروهای شیطانی قرار دارند در واقع ممیزات انسانی را کاملا ازدست داده اند. آنچه که سعدی (ابلیسان آدم روی ) میخواند، مطلوبش همین چهره های (خود ناشناس ) بوده باشد.
و یا آنچه که مولانا میفرماید:
دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
گفتم که یافت می نشود جسته ایم ما گفت آنچه یافت می نشود آنم آرزوست
منظورش غیر از همین چهره های (خود ناشناس ) و (خدا ناشناس ) دیگر چه موجوداتی میتوانند بوده باشند؟
ابوالمعانی بیدل (خود ناشناسان ) را (غولان آدم روی ) میخواند و آنان را به سفر طولانی در وادی خود شناسی دعوت میکند:
پرست آفاق از غولان آدم رو چه ساز است این ++++ باین بی حاصلان یا دانشی یا مرگ ناگاهی
ابوالمعانی معتقد ست که انسان با اندک غفلت و خودناشناسی از دایره انسانیت بیرون میشود:
گاو و خر از آگهی انسان نخواهد گشت لیک ++++ آدمی گر اندکی غافل شود خر میشود
وجه مشترک همه این افاده ها تاکید به مفهوم عمیق خود شناسی واحتراز از افتادن در گرداب تاریک خود ناشناسایی هاست.
باور من اینست که با شناخت و ادراک همه جانبه اندیشه های بیدل و با در عمل پیاده کردن آن راه بسوی وادی رنگین خودشناسی باز میشود و تقرب به دایره خدا شناسی تحقق می یابد و انسان به مشخصات محیط انسانی دست می یازد و خود ممد تکامل ارزشهای انسانی محیط خود میشود و ابرهای تیره تار و انواع ستم و رنجهای شیطانی از فضای نیلگون دنیای اولاد آدم زایل میشود.
اگر خود ناشناسی را نوعی از بیماری ذهنی، فکری، فرهنگی و اجتماعی در همه زوایای زندگی به درجه های متفاوت در وجود هر انسانی میتوان سراغ کرد،این بدان معنی نیست که هر انسان (خود ناشناس ) باشد. اما در جایی که ابر های تیره و تار ستمگریها سایه افگنده و ممیزات محیط انسانی دگرگون شده باشد، پای حاکمیت (خودناشناسان) و نیرو های شیطانی در میان می آید. شاعرانی که سخنان خود را بر پایه های پولادین تصوف و اخلاق بنا کرده اند سعادت انسان را در روشنایی (خود شناسی ) و رهایی از زنجیربغض و عداوت، کبر و کین، بد اندیشی و بد کنشی که همه زاده (خودناشناسی) است و از جویبار زهراگین (ناشناسی) ها آب و رنگ گرفته است، میدانند.
در جوامعی که روشنفکران آن در مسیر روشن خودشناسی قرار گرفته اند، سبب ایجاد پیوند های نیک و شرایط مطلوب انسانی به مردم خود شده و آنانی که نتوانسته اند از گرداب (ناشناسی)ها نجات یافته و صاحب هویت راستین باشند، نقش ابلیسان و غولان آدم روی را بازی کرده اند.
این واقعیت را البته از نظردور نباید داشت که طی وادی های مشقت زا و توصل به سیمرغ (خودشناسی) مستلزم داشتن توانایی های است که بتوان قطع منزل را سهولت بخشید و ایستگا ه ها را نباید منزل حقیقی پنداشت.ابوالمعانی بیدل ازین جهته شکایتهای دارد و درین راه پیمایی بر ضرورت چشم بینا و دل آگاه تاکید میکند:
نرگسستان است هر سو موج زن اما چه سود ++++ کس چه بیند زین چمن بی چشم بینایی که نیست
نخستین غزل دیوان ابوالمعانی بیدل مشق خود شناسی است.این جریان چون سیل خروشان همه آثار ابوالمعانی را احتوا میکند. غزلیات بهترین نمونه بیان اندیشه ها و افاده احساسات شاعر است. چون در هر بیتی از غزل شاعر میتواند دید مستقلی را ارایه نماید:
باوج کبریا کز پهلوی عجزست راه آنجا ++++ سر مویی گر اینجا خم شوی بشکن کلاه آنجا
بیان فروتنی و نیل به سرفرازی و افتخارست که میتوان آنرا نخستین گام در مسیر داخل شدن به وادی خود شناسی پذیرفت. در کلام اللهی و احادیث نبوی همیشه انسان به تعقل و تفکر فراخوانده شده است که نتیجه ان همانا خود شناسی انسان است که راه را به خداشناسی باز میکند و انسان را به سعادت ابدی نایل میسازد.
شخص اگر همین یک بیت شاعر را سر مشق زندگی خود قرار دهد، در واقع از همه مصایب و الام رسته است. دیوان غزلیات بیدل مملو از تعالیم فلسفی، اجتماعی، اخلاقی، تربیتی، عرفانی و تعلیمی بر مبنای روحیه مبارزه و تحرک است. افسردگی و انفعال جایی در کلام بیدل ندارد. با در عمل پیاده کردن این تعالیم پایه های کاخ باعظمت خود شناسی استحکام می یابد و راه رسیدن به دنیای فلاح و رستگاری هموار میگردد:
زین عرصه اضداد مکش ننگ فسردن ++++ گیرم همه تن صلح شوی جنگ برون آ
از تیوری و عمل زیاد سخن رانده شده و دستورالعمل جریانات عمیق سیاسی جهانی شده است. در فرهنگ ما عقیده و عمل زیاد رایج است. در ساختار سیاسی ، اجتماعی ، مذهبی ، تعلیمی و تربیتی و در مجموع در سطح عمومی جامعه ما چهره های که عقیده و عمل شان بهم گره خورده است کم نیست. اینان چهره های آگاه از وجایب انسانی خود اند و به دامهای رنگین ابلیس زادگان درگیر نشده اند. همچنین در محیط روشنفکری ما آنانی که داد از صداقت، عدالت، برابری، راستی و قانون گرایی میزنند و به دفاع از انواع معاییر انسانی میپردازنند اما انعکاس آنهمه نیک اندیشی ها را در اعمال شان کمتر میتوان مشاهده کرد، این بدان معناست که انگیزه های شیطانی ذهن و اراده آنان را در تسلط خود دارد.شکایت از انواع فساد و قانون شکنی ها که مظهر (خودناشناسی ها )ست، محیط انسانی را مکدر میسازد و اولاد آدم تحت انواع ستم و شکنجه و ازار قرار میگیرد. این گروه که ظواهرپذیرفته شده جامعه چون انواع ریش ها، چپن ها، پکول ها، دستار ها و تسبیح ها را وسیله تحقق امیال شیطانی خود کرده اند، بقول سعدی همان (ابلیسان آدم روی ) و به تعبیر ابوالمعانی بیدل (غولان آدم روی ) اند. ابوالمعانی میفرماید:
ریش دفتر تذویر خرقه محضر بهتان ++++ دین شیخ اگر این است فسق پارسایی هاست
ابوالمعانی بیدل از علم بی عمل نهایت شاکی است و آنرا در تضاد با ماهیت علم میداند:
عالم معنی شدیم و داغ جهل از ما نرفت ++++ ساخت بیدل علم های بی عمل ما را کتاب
این بدان معناست که جدایی علم و عمل گذشته ازین که مثمر ثمری نمیشود داغ جهل را نیز از رخ ما بر نمیدارد، یعنی دانشی که ممد خودشناسی انسان نشود،ویرا به تاریکی ها خواهد کشانید. بنابران آموزش و اندوخته های علمی مستلزم تمامیتی است که انسان را در مسیر خود شناسی عاری از هر گونه نقیصه بمنزل مقصود رهنمون گردد. ازین جاست که پیوند عمیق تیوری و عمل ، عقیده و عمل و علم و عمل در همه زوایای زندگی اثرات سازنده خود را بجای میگذارد. همانگونه که خود شناسی واقعی ضامن سعادت زندگی انسانی است ، خود ناشناسی سلطه حاکمیت دیو و دد را در سرنوشت انسان تحقق میبخشد. انواع ستم و رنج و شکنجه و آزار در سطوح مختلف جوامع امروزی مبیین این واقعیت یعنی ثمر (خود ناشناسی )هاست.
همانگونه که اندک خود شناسی مایه فلاح و رستگاریست، اندک خودناشناسی ظلالت و گمراهی را اب و رنگ میدهد.
ابوالمعانی بیدل در همه آثار خود از یکسو که بر پایه ادراکات عمیق خود از جهان و کاینات و اسرار هستی سخن میگوید، از جانب دیگر واقعیت های عینی وذهنی جامعه را جلو چشم انسان فیلسوفانه ترسیم میکند. این سخنان روی چنان منطقی استوارست که چون اشعه لیذر به ذهن و قلب انسان میتابد و دنیای اندیشه ویرا متلاطم میسازد. خواننده چنان احساس مکند که خودش زاده همه این دگرگونیهاست. بنابران اثرات آنی ترسیم این واقعیت ها در تغییر بنیان فکری خواننده انکارناپذیرست:
خام طبعان از فشار رنج دهر آزاده اند ++++ پختگی انگور را زندانی خم کرده است
______
ساز نافهمیدگی کوکست کو علم و چه فضل ++++ هر کجا دیدیم بحث ترک با تاجیک بود
_____
امروز گر انصاف دهد داد طبایع ++++ کس منتظر مهدی و دجال نباشد
اگر بگوییم که همه آثار بیدل بخصوص دیوان غزلیات شاعر از آغاز تا انجام همه تمثیل واقعیت ها، پند و اندرز، اموزش و پرورش و در مجموع مشعل راه پیمایی در وادیهای پر خم و پیچ خودشناسی و در نهایت ضامن پیروزی فرد در تامین وجایب عمیق انسانی اوست ، گذشته ازینکه مبالغه در میان نیست، برگوشه های از دنیای رنگین ادراک و اندیشه های بیدل تاکید بعمل می اید. زمانی که انسان خود را شناخت، دیگر مشکلی در راه شناخت ها باقی نمیماند. نخستین نتیجه این (خودشناسی)،(خدا شناسی ) است. با تحقق (خدا شناسی ) فرد نه تنها بسوی روشنی ها هدایت میشود، بلکه سعادت جامعه انسانی تبلور میکند. ابر های تیره و تار (خودناشناسی) از فضای نیلگون نیک اندیشی ها،نیک بینی ها و عاری از کبر و کین متلاشی میگردد. انسان انسانگونه و دور از سلطه ابلیس زادگان زیست میکند.طلسم بداندیشی ها و انواع ستم را درهم میشکند و حاکمیت اولاد ادم را پی میریزد.
تاریخ تحول جامعه انسانی مملو ازینگونه نشیب و فرازهاست. با پیروزی خودشناسی در واقع نقش ابلیس زادگان در سرنوشت اولاد آدم با تظاهر انواع نقابها از میان میرود. در حالیکه با سلطه نیروهای شیطانی هیچگاه تیغ ستم از گلون فرزندان ادم دور نشده است. وضع کنونی جامعه انسانی مبیین این واقعیت است.
نکته که با دقت نظر و رقت فکر باید ارزیابی کرد اینست که در نبرد اولاد آدم با فرزندان معلم ملکوت پیشین ، هدف تامین عدالت در همه سطوح زندگیست. همانگونه که اولاد آدم در تامین عدالت متعهد است، ابلیس زادگان با امحای ان در ایجاد انواع شکنجه و آزار، رنج و عذاب و ستم و نابودی به اولاد آدم دریغ نمیکنند. آنگاه که اولاد آدم به بیماری (خودناشناسی) گرفتار اید و از ممیزات انسانی خود بیگانه گردد، به رنج و عذاب خود بیفزاید و طعمه امیال نیروهای شیطانی شود. یگانه راه نجات از گرداب چنین عذابها ، اتکا به نیروی زوال ناپذیر (خود شناسی )هاست. زمانی که از بحر بیکران اندیشه های بیدل قطراتی هم بیابان ذهن مارا رنگین سازد، راه رسیدن به سیمرغ (خودشناسی) کوتاهتر میگردد.
نکته نهایت مهمی که باید مطمح نظر قرار گیرد اینست که در نبرد این دو نیروی (خیر) و ( شر ) که ریشه های عمیق در کلام اللهی دارند، بر مبنای مشخصات عقیدتی و اتنیکی استوار نیست. بدین معنی که اولاد آدم در پی تحقق آرمانهای انسانی خود که بر پایه خیر استوارست، میباشد. در حالی که نیروهای شر یعنی ابلیس زادگان در پی هر گونه آزار و حتی نابودی اولاد آدم از هیچگونه ستمی دریغ نمیکنند. طرز دیدی موجودست که گویا نیروهای شیطانی تنها در پی آزار مسلمانان اند. واقعیت غیر ازینست. امروز در گوشه و کنار جهان خون انسان اعم از مسلمان، عیسوی، یهودی، بودایی و از جهته رنگ سفید پوست، سیاه پوست و زرد پوست بی محابا ریختانده میشود. اینکه گروهی ازاولاد آدم بنا بر (خودناشناسی) اسیر حیله های شیطانی شده و به ریختاندن خون همنوع خود دست مییازد،ِ معلول همین (خودناشناسی) هاست. درینجاست که چگونگی شناخت انسان از خودش مسیر زندگی او را شکل میدهد. اینکه امروز جامعه انسانی از مشخصات انسانی دور تر و بیگانه تر میگردد، از هر جهته موضوع در خور مطالعه و ارزیابی عمیق و دقیق است. اما باختصار باید گفت که وضع کنونی جامعه بشری آبستن تحولات بغرنج تریست که با بیگانه تر شدن انسان از ممیزات انسانی و تحکیم سلطه نیروهای شیطانی بانواع رنج و ستم اولاد آدم افزوده میشود وهسته دگرگونی غیر قابل تصور را پی میریزد.
ابوالمعانی بیدل که هسته دید او را از کاینات فلسفه تحرک و پویایی تشکیل میدهد، معتقد به موجودیت نیرو های خلاق در میکانیزم وجود انسان است که در خلقت وی بودیعه گذاشته شده است. با انکشاف و تکامل این نیرو ها که همیشه در حال تحرک و پویایی است واقعیت های تظاهر میکند که در حالت سکون و ایستایی ادراک آن دشوار است. با انکشاف و تکامل این نیروها انسان میتواند به ابداعاتی نایل آید که در حالت عادی دور از امکان می نماید.پیوند نا گسستنی میان این نیرو ها با چگونگی روند خودشناسی انسان موجب دگرگونی های میشود، که سلطه نیروهای شیطانی از میان برود و سعادت و رفاه اولاد ادم تامین گردد.
میکانیزم وجود انسان از سرتا پا مملو از اسراریست که خداوند در افرینش انسان بودیعه گذاشته است. وجیبه انسان کشف این اسرار است . در چشم و گوش و زبان و دست و پا و اعضای گوناگون بدن اسراری نهفته است که چگونگی کشف و بکار برد ان آنگونه که گفته شد با نیروی شناخت انسان بستگی دارد. یعنی انسان این اعضای میکانیزم وجود را چگونه بکار می بند د، نتایج آن نیز همانگونه است. شناخت درست به خودشناسی انسان منتج میگردد و راهگشای وادیهای رنگین زندگی میشود. اگر تلاشی جهته شناخت این اسرار صورت نگیرد، نتیجه همانست که کشف ناشده در خاک پنهان میگردد.
بیدل میفرماید:
تحیر گلشن است اما که دارد سیر اسرارش ++++ خموشی بلبل است اما که میفهمد زبانش را
درینجا نیروی ادراک انسان مطرح است. دنیای تحیر، گلشن یعنی جای دیدن زیبایی هاست، اما کسی در پی ادراک اسرار ان نیست. سعدی میفرماید:
برگ درختان سبز در نظر هوشیار ++++ هر ورقش دفتریست معرفت کردگار
که تاکید سعدی نیز به عقل و درایت است که باب (خودشناسی)و (خداشناسی) را بروی انسان باز میکند.هستند چهره های که از باغ و بوستان میگذرند، مگر احساسی در برابر زیبایی های آن ندارند. اما برای عده دیگر هر برگ سبز منبع بزرگیست در راه شناخت قدرت لایزال اللهی.
ابوالمعانی بیدل تحیر را گلشن و منبع ادراک اسرار کاینات میداند که منظور همانا (خودشناسی) یعنی ادراک انسان از نیروهای پنهان در وجود خودش است.علامه اقبال در مقاله که به ارزیابی مقایسوی اندیشه های بیدل و (برگسون ) فیلسوف معاصر فرانسه پرداخته است ، در جایی افلاطون را با بیدل مقایسه میکند ومی نویسد که افلاطون تحیر (wonder ) را مادر همه دانش میداند و در سوالات انسان در باره کاینات با ارزش میخواند، در حالیکه بیدل بشکل مکمل تری به موضوع اشاره کرده است، یعنی بیدل تحیر را وسیله نی، بلکه عین ارزش میداند. اقبال در بسا از مسایل فلسفی دید بیدل را دقیقتر از افلاطون می بیند. بیدل همچنین خموشی را بلبل یعنی گویایی میداند مشروط باینکه کسی زبان آنرا بداند. خموشی نیز از مفاهیمی است که بیدل زیاد ازان سخن گفته است:
تا خموشی داشتیم آفاق بی تشویش بود ++++ موج این بحر از زبان ما تلاطم کرده است
______
نجات میطلبی خمو شی گزین بیدل ++++ که در طریق سلامت خموشی استاد است
______
بغیر خامشی اسرار دل که میفهمد ++++ چه نکته ها که ندارد زبان الکن ما

همچنین در ابیاتی چون:
چشمی به تامل نکشودست نگاهت ++++ بر وضع جهان گر عجبت نیست عجب نیست
___________
دمیده است چو نرگس درین تماشاگاه ++++ هزار چشم و یکی را نصیب دیدن نیست
________
چشم و گوشی را که بیدل نیست فیض عبرتی ++++ در تماشاگاه معنی روزن بام و دراست
_______
دل آگاه نایابست بیدل کاندرین دوران ++++ نشسته پنبه غفلت بجای مغز در سرها

بیدل میخواهد بگوید که اگر انسان از جهان و کایینات انگونه که لازم است ادراک درستی ندارد، در شماری از عوامل چند، یکی هم عدم شناخت و استفاده از میکانیزم وجود خود اوست.

در تاریخ فرهنگ جهانی چهره های گذشته اند که از زبان، چشم گوش، دست و انگشتان و حنجره خود چنان استفاده کرده اند که هر کس را میسر نبوده است. استفاده از مغز و چگونگی ساختار آن مستلزم مطالعه و تحقیق جامع ترست. عده با بکار بردن دقیق بعضی از اعضای میکانیزم وجود خود در واقع توانسته اند که نیروهای پنهانی وجود خود را برازنده سازند. گروه عظیم دانشمندان ساحات گوناگون علوم، مخترعین و موجدین با استفاده از سر بحیث جایگاه مغز جای خاصی را درین زمینه احراز میکنند. در ساحات هنر چهره های چون بتهوفن ،موزارت ، لیوناردودوینچی و پیکاسو در غرب، بهزاد ، نقاشان خوش نویسان، شاعران و موسیقی شناسان در فرهنگ اسلامی و امثال آنان در تاریخ فرهنگ کشور های گوناگون گویای حقیقت بکاربردن نیرو های پنهان در میکانیزم وجود انسان و کشف اسرار انست.
در شمار این مراکز نیرو های پنهانی که اهمیت جداگانه دارد، دل و یا قلب است. در فرهنگ عامیانه ما دل بجای معده بکار میرود. دلدردی یعنی معده دردی. اما در آثار شاعران، متصوفین، دانشمندان، متفکرین و در نزد اکثریت قاطع مردم دل ویا قلب جایگاه خاص دارد.
در زبان و فرهنگ دری (فارسی _ تاجیکی ) کلمه (دل) با داشتن پسمنظر اجتماعی و روانی ساحه کاربرد وسیعی دارد. در کلمات و اصطلاحاتی چون: بیدل، صاحبدل ، دلسوز ،دلازار ، دلبند ،دلجو ،بزدل شیردل ، دلدار و صدها مثال دیگر و همچنین در افاده های چون:
دل بدست آور که حج اکبرست ++++ از هزاران کعبه یک دل بهترست
_______
دلا بسوز که سوز تو کار ها بکند ++++ دعای نیم شبی دفع صد بلا بکند
_________
با صاف دل مجادله با خویش دشمنیست ++++ هر کس کشد بر آیینه خنجر بخود کشد

سنگ راه خود شمارد کعبه و بتخانه را ++++ هر که چون بیدل طواف گوشه دلها کند
________
گر دلی داری تو هم خون ساز و صاحب نشه باش ++++ می شدن مخصوص نبود دانه انگور را
___________
به دل گفتم کدامین شیوه دشوارست در عالم ++++ نفس در خون طپید و گفت پاس آشناییها

و در هزاران مثال دیگر از دواوین شعرا و افاده های مردم ابعاد وسیع کاربرد معنوی کلمه دل را میتوان مشاهده کرد.
از خلال این واقعیت ها و در نتیجه این شناختها، موضوع چگونگی بکاربردن این نیروها و استعداد ها مطرح میشود.این مو ضوع بدون تردید با شرایط گوناگون زندگی پیوند ناگسستنی دارد.
در همه حال اینکه بیدل یکه تاز میدان فلسفه و عرفان و اندیشه هاست ، این خود مطالعات عمیق تری را در باره مشخصات خاص دید بیدل ایجاب میکند. با شناخت عمیق و همه جانبه از اندیشه های بیدل و با شناخت از واقعیت ها میتوان به این حقیقت نایل آمد که تعالیم ابوالمعانی بیدل بدون تردید سرمشق روشنی در راه پیمایی شخص در وادی یی خود شناسی هاست.
بیدل از تضاد بحیث یک بحث عمیق فلسفی زیاد سخن گفته است که این در واقع یکی از پایه های فلسفه تحرک بیدل را تشکیل میدهد. موضوع تضاد در آثار اکثر متفکرین و تیوریسن های فلسفی و سیاسی جهان جای خاص دارد. رهبر فقید چین، ماوتسه تونگ که آثارش مملو از مطالب عمیق فلسفی،سیاسی و اجتماعی است. از جمله این سخن وی که (بدون تیوری انقلابی عمل انقلابی امکان پذیر نیست ) ، در جریان فعالیت های انقلابی وی اثرات عمیقی در روحیه پیروانش داشته است. ماوتسه تونگ در باره تضاد دید خاصی دارد و متفاوت از مارکس و لنین معتقد به اشتی ناپذیری تضاد ها بمفهوم مجرد ان نیست ، چون ماهیت تضاد ها متحول، شکننده و تغییر پذیرست. از طرف دیگر ماو چون به پیروزی انقلاب توده ها بر پایه نیروی زوال ناپذی آنان زیاد معتقد است،از جهته سیاسی تضاد ها را به محک معاییر گوناگون اجتماعی متکی به واقعیت های عینی جامعه می آزماید و انهم جامعه چین که ساختار تحولات اجتماعی و گذار آن از مراحل گوناگون منبعث از واقعیت های خود ش است. چنانکه با پیروزی انقلاب چین، ماو به توحید پیوند های میان تضاد ها ، بر پایه اشنایی نیروهای ضد انقلاب از واقعیت های جامعه چین و اصلاح ذهنیت آنان ، تاکید بعمل آورد. بر اساس همین پالیسی بود که جمع کثیری از چهره های که به پیروزی انقلاب سهم وسیعی داشتند و ضد انقلابی خوانده میشدند، صادقانه به صف انقلابیون پیوستند و تیوری آشتی ناپذیری تضاد ها بر مبنای واقعیت های جامعه چین از اساس دگرگون شد. چون گذار جامعه چین از مراحل تحول اجتماعی یعنی از یک ساختار نیمه فیودالی به سوسیالیسم نه وجه علمی داشت و نه از واقعیت های جامعه چین مایه میگرفت. بنابران تلاش رهبران کمونست چین برهبری ماو که در واقع ناسیونالست های دو اتشه بودند، جهته ساختن جامعه نوین حاوی مشکلات گوناگونی بود.
رهبران جدید چین که شناخت عمیق از ساختار جامعه خود و از چگونگی ساختار فزیکی مردم خود داشتند، در قطار نخستین پلان نوسازی چین ساختن یک انسان نو و پر تحرک بود. چون تاریخ چین شاهد یک واقعیت تلخ به رهبران جدید بود و آن اینکه جامعه پرنفوس چین در طول تاریخ نتوانسته بود چون ترکها، مغول ها، عربها و یونانی ها قهرمانانی چون چنگیز، تیمور، بابر و اسکندر کبیر به تاریخ جهان عرضه کند.هر چند ماو در یکی از اشعارش چنگیز را تیرانداز ماهر می نامد و خود را قهرمان میدان میشمارد.
این پلان با تاسیس جمهوری مردم چین (اکتوبر 1949) در عمل پیاده شد.و با موفقیت به پیش میرفت. ( خوش درخشید ولی دولت مستعجل بود ). هرچند این پلان تا جون 1966 توانست ادامه بیابد ، اما با آغاز به اصطلاح ( انقلاب فرهنگی ) همه این پلانها از ریشه منفجر ساخته شد. ولی اثرات آن مدتها محسوس بود.نویسنده که در شروع این ( انقلاب ) تحصیل ماستری خود را در زبان و ادبیات چین در یونیورستی پیکنگ بپایان رسانده بود، ادراک متفاوتی از ( انقلاب فرهنگی ) داشت.
زمانی که بنده بحیث سفیر کبیر جمهوری اسلامی افغانستان (2002_2005) در پیکنگ موظف شدم، با مقایسه سالهای ( 1963_1966) شاهد تحولات زیادی درین سرزمین پهناور گردیدم .اگر انتباه خود را از تحولات پنجاه سال اخیر چین بیک جمله خلاصه کنم ، میتوانم بگویم که ، چین نسبته گرسنه اما باوقار، با مناعت ، با عظمت و با ابهت سیاسی و فرهنگی پنجاه سال قبل، به چین نسبته مرفع اما فاقد صفات یادشده تغییر کرده است.
سخن از موضوع تضاد در کلام بیدل بود که بنابر اهمیت این کلمه بحث کمی به حاشیه کشانیده شد .
طوریکه در سطور بالا به تکرار روی هسته فلسفه بیدل یعنی تحرک اشاراتی شد، با پیوند باین موضوع یکسلسله کلمات در اشعار شاعر جایگاه خاص دارد، چون تضاد، خموشی، آیینه، تحیر، تامل و مانند اینها.
زین عرصه اضداد مکش ننگ فسردن ++++ گیرم همه تن صلح شو ی جنگ برون آ
__________
فراهم کردن اضداد ربط عافیت دارد ++++ جهان بر صلح زد تا دستگاه جنگ گردیدم
____________
زندگی موضوع اضداد است صلح اینجا کجاسیت ++++ با نفس باقیست تا قطع نفس پرخاشها
__________
فریب صلح از تعظیم مغروران مخور بیدل ++++ رگ گردن چو برخیزد بعزم جنگ برخیزد
__________
در جهان بی تمیزی صلح هم موجود نیست ++++ صبر و کوشش را تامل عرصه گاه جنگ بود
___________
در عالم اضداد چه اندیشه صلح است ++++ با خود نتوان ساخت اگر جنگ بگردی
__________
بسته اند از شوخی اضداد نقش کاینات ++++ کرده اند اجزای این پیکر بیکدیگر طرف

علامه اقبال در مسیر تحول ذهنی اش در وادی خودشناسی معتقد است که هیگل و گویته ویرا به شناخت داخل پدیده ها رهنمایی کردند. همچنین وی میگوید که با انهماک عمیق از آثار ابوالمعانی بیدل و میرزا غالب آموختم که چگونه میتوانم شرقی باقی بمانم. اقبال در باره تحیر نیز طوری که در سطور قبلی گذشت ، درک بیدل را عمیقتر از افلاطون می بیند و میگوید
ناممکن است کسی بهتر از بیدل بتواند درین باره سخن بگوید.
اقبال بیدل را در ( بانک درا ) مرشد کامل میخواند. اقبال در (ضرب کلیم ) میگوید که بیدل دروازه این کایینات را بروی انسانها باز کرده و در راه خود شناسی انسان همه موانع را از میان برداشته است. اقبال معتقد به نیروی خلاق انسان است. اگر انسان یکسلسله پرده ها را از جلو چشم خود بردارد، نیروی خلاق خود را می شناسد:
دل اگر میداشت وسعت بی نشان بود این چمن ++++ رنگ می بیرون نشست از بسکه مینا تنگ بود
اقبال از اثرات کلام بیدل در راه خود شناسی اشاره های زیادی دارد. اقبال معتقد است که بیدل با استفاده از زبان دری ( فارسی ) توانسته است آنچه را که میخواهد تعریف و ترسیم کند. میرزا غالب با بکاربردن زبان اردو باین پیروزی نایل نشده است. میرزا غالب هرچند سبک بیدل را دنبال کرده ، اما نتوانسته است روح بیدل را تمثیل کند. اقبال شیفته فلسفه تحرک بیدل است.
باهر کمالت اندکی دیوانگی خوش است ++++ گیرم که عقل کل شده ای بی جنون مباش
وارد شدن به وادی خدا شناسی با گذار از مراحلی تحقق می پذیرد که موانع زیادی ذهن شخص را در گرو خود قرار داده و نمیگذارد که انسان با استفاده از نیرو های پیچیده میکانیزم وجود خود درین راه گام بردارد و به خالق خود نزدیک شود. این موانع را متصوف به شکلی، عالم علم کلام به شکلی ، روان شناس ، جامعه شناس و فیلسوف به شکلی توضیح و تشریح کرده است. هدف مشترک همه نجات انسان از افتادن به گرداب حاکمیت نیروهای شیطانی است. شکایت متصوفین، عرفا، فلاسفه و دانشمندان رشته های گوناگون دانش بشری، آنگونه که حضرت مولانا فرموده است، شکایت دوری از اصل و نایل شدن به روزگار وصل و بقای دایمی است.تعالیم ابوالمعانی بیدل درین وادی طولانی شخص را نیرو می بخشد تا موانع موجود در راه شناخت خودش را از میان بردارد و در تشعشع شعله های خیره کننده این تعالیم ایستگاه ها را منزل حقیقی نپندارد و تا دخول به جایگاه اصلی از تحرک درین عرصه اضداد باز ناستد و ننگ فسردن نکشد. همانطور که صوفی فنا را گام اساسی در راه رسیدن به بقا میداند، دانشمندان علوم اجتماعی نیز معتقدند که انسان در نبرد زندگی به تمثیل واقعی مشخصات انسانی ویا بعبارت دیگر به شناسایی چهره اصلی انسان که در سایه انگیزه های شیطانی قرار گرفته است ، وجایب سنگین بدوش دارد. تنها با زدودن همین انگیزه هاست که انسان خودرا می شناسد و در پرتو این خود شناسی به وادی یی داخل میشود که انجام ان ویرا به شناخت خالقش رهنمون میگردد.
در باره خود شناسی که راه را به خداشناسی میگشاید ، گذ شته از وجه تصوفی ، مشخصات اجتماعی آن نیز در خور توجه است.
منظور از خود شناسی شناخت کامل انسان از مشخصات انسانی اوست که جهته تحقق آن باید وادیهای پر خم و پیچ خود شناسی طی شود تا افق های روشن خداشناسی به روی وی باز گردد .
تعالیم ابوالمعانی بیدیل را در راه تحقق بخشیدن خود شناسی بر مبنای اندیشه ها و ادراکاتی که سرشار از واقعیت های عینی و ذهنی زندگی انسان است و تنظیم و در عمل پیاده کردن آن شخص را در راه شناخت خودش یاری میرساند ، میتوان چنین تصنیف کرد:
شخص باید بر مبنای تعالیم ابوالمعانی که ریشه بر دقایق ذهنی این فیلسوف بی همتا دارد ، در راه کشف نیروهای پنهانی خویش دایما در تلاش و حرکت باشد. آشنایی با کلام بیدل با همه دقایق لفظی و معنوی آن که خاصه خود شاعرست ، از یکطرف سیر در کوه و کوتل های افکار او را سهولت میبخشد و از جانب دیگر توانایی ذهنی شخص را در ادراک حقایق و جمعبندی ان تقویت میکند. امعان نظر بیشتر در کلام بیدل در واقع باز نمودن روزنه های روشن در مسیر راهپیمایی در وادی خود شناسی است. بطور مثال درین ابیات تاکید بیشتر بر تحرک ،اراده، دقت نظر، رقت فکر و ارزیابی شخص از پیوند ها و دیدگاه های گوناگون اجتماعی است که ریشه های خود شناسی ازآن آب و رنگ میگیرد.
باوج کبریا کز پهلوی عجز است راه آنجا ++++ سر مویی گر اینجا خم شوی بشکن کلاه آنجا
______
ادامه دارد

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل                ۲۶۲          سال  دوازدهم         حمل / ثور     ۱۳۹۵         هجری  خورشیدی         ۱۶ اپریل   ۲۰۱۶