دلم شت میزند هر جا که بینم روی زیبا را
خدا از من نگیرد در سرک ذوق تماشا را
نمیدانم چه سان آرم به دام آن سرو رعنا را
"اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را"
به راهش میکنم قربان خشوی خانه والا را
به پایین چوک کابل من برایش خانه میسازم
چه زیبا باغکی در کوچهء بارانه میسازم
یکی از خویش و قومش تا ابد بیگانه میسازم
"اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را"
برایش میخرم آن سینمای باغ بالا را
پل باغ عمومی را چراغان میکنم آن شب
به ساز دهل و سرنی جمله مهمان میکنم امشب
به یادش دختران را بوسه باران میکنم امشب
"اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را"
به جهیزش می برم دی وی دیی شبنم ثریا را
نمی آیم دگر در انجمن پیش عزیزانم
کنم دیوانه تر خود را به عشق جان جانانم
نه شوق رفتن لندن کنم نی خاک المانم
"اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را"
چراغان میکنم خواجه صفا و دشت بکوا را
چرا آن ترک شیرازی ز خود بیگانه ام کرده
به سیم لچ برق کوچه اش زولانه ام کرده
جرنگس میکند گوشم مگر دیوانه ام کرده
"اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را"
نمی مانم که بگذارد خشو در خانه ام پا را
چنان برده به رندی از سر بی مغز من هوشم
که هر چه میکنم هرگز نمی گردد فراموشم
چو ماهی در کراهی می تپم از بسکه در جوشم
"اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را"
سرش شو میکنم در روز روشن هر دو دنیا را
کنون از حسرت دیدار جانان قامتم خم شد
دل آتش مزاجی داشتم امروز آدم شد
دگر دیوانگی ها از سرم شکر خدا کم شد
"اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را"
به او بخشم سمرقند و به خود بخشم بخارا را
|