نبض بیثباتی و تشدید
بحران افغانستان به وضعیت سیاسی در جغرافیای شمالِ این کشور پیوند محکمی
دارد. اگر به تاریخ سیاسی افغانستان نگاهی اندازیم دیده میشود که
بحرانهای سیاسی در شمال، کمرِ رژیمهای سیاسی را در کابل شکسته است. در
دوران جنگ سرد سازمان استخبارات نظامی پاکستان ISI به این نکتهء مهم
استراتژیک پی برد و تلاش کرد تا به شمال افغانستان رخنه وارد کند. اما در
گذر تاریخ معاصر روابط بینالدول سازمان استخبارات بینالمللی شوروی KGB و
سازمان استخبارات بینالمللی امریکا CIA از اهمیت شمال افغانستان واقف
بودند. شورویها و امریکاییها بهخوبی میدانستند که بیثباتی شمال
افغانستان بر وضعیت جمهوریتهای آسیای میانه تاثیرات مستقیمی به بار
میآورد.
شمال از دید داخلی و خارجی آسیبپذیر است که به چهار عامل آن میپردازم:
گذرگاه اقتصادی
شمال افغانستان گذرگاه مهم اقتصادی با آسیای میانه و قفقاز است. نبود دولت
فعال در مرکز که بتواند روند مبادلات کالایی را از طریق شمال نظارت نماید،
سبب میشود که این گذرگاه اقتصادی توجهء نهادهای غیر رسمی به ویژه مافیایی
را جلب کند. گسترش حاکمیت گروههای مافیایی بر گذرگاه اقتصادی شمال ثبات
سیاسی را در این منطقه تهدید میکند. هرچند این گروههای مافیایی در داخل
افغانستان فعال هستند اما ریشههای تامینات آنها از مافیای جهانی نیرو
میگیرد.
گذرگاه استراتژیک
هممرزی شمال افغانستان با آسیای میانه، جغرافیای استراتژیک آنرا با اهمیت
ساخته است. امریکاییها، روسها، چیناییها، اروپاییها و دولتهای جنوب
آسیا به آسیای میانه و از طریق آن به دولتهای قفقاز چشم دوخته اند. از این
روست که تمام این دولتها از طریق منابع و حامیان خود تلاش میکنند تا بر
جغرافیای شمال افغانستان تسلط حاصل کنند.
نا همآهنگی اتنیکی (قومی)
گروههای اتنیکی در شمال افغانستان از نبود گرایشهای ملی رنج میبرند.
تشکلات سیاسی که از این گروهها ادعای نمایندهگی میکنند، از مشروعیت و
رضاییت جمعی بیبهره هستند. این امر سبب گردیده است تا رهبران گروههای
سیاسی و قومی بهجای همگرایی، دست فراکسیونیزم قومی میزنند. این مشکل
اجتماعی به بحران سیاسی منجر میشود.
نبود «هدف» مشترک در دولت وحدت ملی
رهبران دولت وحدت ملی دارای هدف مشترک ملی نیستند. آنها تلاش دارند تا
شمال را به میدان رقابتهای سیاسی خویش تبدیل نمایند. بحران مرکز به شمال
گسترش یافته و گرایشهای دشمنانه را میان گروههای سیاسی بیشتر از همیشه
تقویت کرده است.
به باور من دو مؤلفهء نخست عوامل خارجی و دو مؤلفهء اخیر عوامل داخلی بر
وضعیت شمال افغانستان تاثیرگذار است.
رهبران دولت باید قبل از همه اهمیت این چهار مؤلفه را بهدرستی درک کرده و
با فعالان سیاسی، اجتماعی و اقتصادی شمال و سایر نقاط افغانستان در میان
گذارند.
سیاست خارجی افغانستان اهمیت شمال را با آسیای میانه، چین و روسیه همآهنگ
سازد. (سازمان همگرایی شانگهای، سارک و دولتهای مشترکالمنافع نقش مهمی
میتواند بر وضعیت شمال داشته باشد.) |