"در کوچه باد می آید"
"در کوچه باد می آید"
همه جا گنگ و خاموش
آنقدر که پچ وپچ مردم محله هم اذیتم نمی کند
پرده ها را کنار می کشم
ستاره ها را می بینم
که لای ابر ها گیر مانده اند
به فکر می روم
به فکری زنی که تنش لای پیرهن سپیدش می لرزيد
و بوي غم پيچيده بود
در لابلاي موي هاي سياه اش
زني كه بانيم مرده لاشه ي خود
بر آسمان نهيب مي زد
و باران سرود گم شده ي لبان پر خونش را
در گوش صخره ها
ناخن مي كشيد
دخترم صدا می زند :
مادر! گرسنه ام ...
چشم هایم در دود ماهی تابه می سوزند
و رگ هایم هشت مارچ را درد مي كشند |