کابل عزیزم
ای برهنه
چقدرصبر باستانی ات را
به شلاق می بندند
کابل عزیزم
ای برهنه
چقدر صبر باستانی ات را
به شلاق می بندند
وقتی در چشمه هایی
ناامیدی ات آبهای تلخ
ونمک آمیز می جوشد
کنار پارکهایت
ساقه های زهری قد کشیده
پل هایت سوخته ،پل هایت آماسیده
چقدر رهگذران گمراه ات
از سنگ باران "فرخنده "
در آفتاب آب نمی شوند
وزیارت نامه می خوانند
تا شاه شکست خورده
هم عالب ،هم مغلوب
بی آب می شود
کابل عزیزم
زخم های متعفنت
با فضیلت تر از همه کاره گان نیرنگ باز ت اند
چی کسی برایت ترانه ی آفتابی خواهد خواند
وقتی دهان روز زخمی میشود
در فاصله میان دو انتخار
در فاصله میان دوبیکاری
ودر فاصله میاندو
بی ایمانی
زیور نعیمی |