اگر نخوانمت صدایم درد می کند
ننویسم ات دستم
تکثیر میکنی طراوت خود را
بر سطر های خط نخورده ی شعرم
باید نامی دوباره بیابم
مناسب تو ،مناسب عشق
وقتی که نا تمام می وزی
بر تندیس تنهایی ام
تا روشنیی ارمغانم کنی
دل نمی کَنم ازآفتاب و سایه ی رویت
ورنه از پنجره ی تاریک عبور ناممکن ست
تو شاعر عزیز منی
با واژه های آشوبگر تزیینم میکنی
وروی شعر هایم معنا میریزی
که تابستانی شوند
میدانم چقدر اذیتت میکنم
چقدر گیچت میسازم
ولی باهمه کودکانه بودنم
مرا تلخ دوست میداری
که خنده های تابنده تر از
آزادیت این پیام را برایم میدهند
شاید چشمهای پاییزی ات
مرا به حافظه سپرده باشند
چشم های تلخت را که می گشایی
فضا سیرابِ غرور می شود
من شرمگین و گستاخ
با گریبان از نسترن
به خوابگاه آفتاب بدرقه می شوم
و شور نخستینم در ابتدای عشق
خرم و شیرین پا بر جاست
دیگر ستاره ی بی مدار نیستم
زیور نعیمی |