محمد حسن
متخلص به (شرق) فرزند ملا غلام محمد در سال ۱۳۰۴ در یک خانواده متدین در
کوهپایه های ولسنوالی اناردره ولایت فراه دیده به جهان گشود. وی زندگی پر
نشیب فرازی را از بدو تولد تا رسیدن به کرسی های بلند دولتی تا حد صدارت
الی ختم رزیم کمونیستی سپری نموده و جای آن درد تا زندگینامه وی با احوال و
افکار او طی یک فیلمنامه دلچسپ به جهانیان ارائه گردد.
باید متذکر شد که زندگی پر بار این طبیب درد رسیده –
سیاستمدار نستوه – دیپلومات پرکار و نویسنده فرهیخته از لابلای آثار
گرانسنگ او چون کرباس پوش یای برهنه و تاسیس و تخریب اولین جمهوری
افغانستان که به فصول وابواب جداگانه چون زندگی در طوفان حوادث – مبارزه با
امید و دگرگونی – هم نشینی با شهید سردار محمد داود – خلع سلطنت و تاسیس
جمهوریت – تخریب جمهوری و تحمیل کمونیزم در افغانستان – آغاز درگیری های
خونین در افغانستان – اشغال افغاستان توسط شوروی – قیام و جنگ حماسه آفرین
مردم افغانستان - تاثیر جنگ های افغانستان در فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی –
ترویج ستم ملی و طرح دسایس برای تجربه و جنگ های داخلی افغانستان – تاسیس
حکومت انتقالی با عقب نشینی اردوی سرخ – صدور حکومت اسلامی به افغانستان
وغیره انعکاس داده شده که در همه این عناوین کارنامه های سترگ سیاسی
اجتماعی اورا میتوان مطالعه نمود.
وقتی آثار او سراپا مطالعه شود از فحوای آن میتوان چنین استنباط نمود که او
نه تنها سیاستمدار بوده بلکه با شیوهء تاریخ نگاری و طنز نویسی هم تسلط
داشته است. با در نظرداشت مطالب فوق شرح حال اورا از بدو تولد تا اکنون
میتوان به شرح ذیل ارائه نمود که:
کودکی بوده پنج ساله پای برهنه و ملبس به جامه ء های کرباس پینه دار در یکی
از روز های داغ تابستانی به روی دشتی پر از سنگچه های سوهان مانند که پای
طفل را مثل زنبور نیش میزد بر سر قبرستان های اناردره ولایت فراه این سو
وآن سو به امید اینکه از پول اسقاط چیزی کمائی کند حضور داشته و این تلاش و
تپش ها نه تنها منحصربه سایر خورد سالان کرباس پوش پای برهنه بوده بلکه
کهنه کفش دار های چهره زرد زنده پوش وسایر کلان سال هم درین راستا تقلا می
نمودند.
پدرش ملا غلام محمد که عابدی بوده درویش مسلک و همواره در مسجد به ذکر خدا
مشغول بود در عمر نود و هفت سالگی در سال ۱۳۲۷ جهان فانی را وداع می نماید
او که بی سرپرست شده بوده مادرش وی را نزد خانم کاکایش که زنی بود متدین و
به تربیه خورد سالان منطقه مشغول بود فرستاد تا از محضر او چیزی بیاموزد .
در آن زمان که خواندن و نوشتن برای فرزندان فقیر در کنار خوراک و پوشاک
کاری ساده نبود وی برای دریافت کاغذ از مامایش میر محمود که کاتب ولسوالی
انار دره بود استمداد می جست تا از تکه پاره کاغذ های ردی بیکاره اورا یاری
رساند. ۱
با افتتاح مکتب ابتدائی اناردره در سال ۱۳۱۶ پس از هفت سال آموزش کتب دینی
دردرسخانه های خانگی با برادرش قیام الدین شامل مکتب رسمی میشود .در ابتدا
دوره ابتدائی چهار ساله بود و بعداء به شش سال ارتقاء می نماید او توانست
تعلیمات ابتدائی اش را تکمیل نماید. از آنجائیکه غرض فراگیری تعلیمات
بالاتر ازان شاگردان نخبه غرض ادامه تحصیل به کابل اعزام می شدند وی هم از
جمله شاگردانی است که با جمعی دیگر از شاگردان غرض ادامه تحصیل به مکتب
خورد ظابطان صحیه و بیطاری به کابل اعزام میشود و پس از مدتی نظر به تقاضای
خودش شامل مکتب صحیه میگردد و پس از فراغت دوره خورد ظابطی طبق دستور شاه
محمود خان صدراعظم وقت چهار نفر در رشته صحیه و و هفت نفر در رشته دوا سازی
به ترتیب ذیل انتخاب میگردند:
۱ – محمد حسن از انار دره فراه – عبدالولی از قندهار – آدم درمل از قندهار
– نیک محمد عزیزی از سیوشان هرات – انبیا از سیاوشان هرات – پادچا گل از
سرخ رود ننگرهار – محمد اعظم از انار دره – عبدالرشید از بهارک بدخشان –
عبدالروف از بدخشان نورمحمد از ده دادی مزار – سید عبدالغفور از ننگرهار.
۲ - با اکمال دوره تحصیلی رشته صحیه اردو در سال ۱۳۲۵ شامل فاکولته طب
گردید در دوران حکومت شاه محمود خان با آزادی قلم بیان و تاسیس احزاب و
نهضت محصلین در دوره هفتم انتخابات شورای ملی شاه محمود خان خودش در محل
پارک شهر نو رفته طرفداری خودرا از کاندیدای میر غلام محمد غبار و داکتر
عبدالرحمن محمودی اعلام نموده و بدینوسیله مردم را به رای دهی تشویق و
ترغیب می نماید . درحالیکه این کاندید ها از مخالفین شاه بودند فعالیت
احزاب متعدد و صدور جراید متعدد چون ولس – افکار – ندا – وطن و غیره بالای
روحیه ء محصلین پوهنتون و متعلمین بطور مستقیم وغیر مستقیم تاثیر نمود بناء
به مرور زمان محصلین و متعلمین در فاکولته ها بطور گروهی به تاسیس اتحادیه
ها می پردازند و در آن آوان داکتر شرق به صفت نماینده اتحادیه محصلین
فاکولته طب انتخاب شده با جمعی دیگر به فعالیت های سیاسی آغاز وی با پشتکار
توانسته بود اعتماد محصلین را برای احراز نمایندگی محصلین برای چندین دوره
جلب نماید وغرض رسمیت بخشیدن بیشتر این اتحادیه عریضه ء را با جمعی از سایر
نمایندگان بحضور شاه محمود خان صدراعظم وقت غرض کسب اجازت فعالیت های بیشتر
ارائه می نماید.
پس از چندی ملاقات او همکارانش چون میر علی اکبر شامل زاده – محمد اسحق
عثمان – محمد عمر قندهاری – فقیر محمد مومن – محمد کریم نصرتی محمد صابر
کاظمی – عزت اله مجددی در حالیکه سردار اسداله خان وزیر داخله – عبدالهادی
داوی رئیس شورای ملی – دوکتور محمد انس رئیس پوهنتون حضور دارند در قصر
گلخانه به حضور شاه محمود خان صدراعظم فراهم میگردد وپس از ملاقات تعارفی
به آنها اجازه داده میشود تا جلسات خود را هفته وار در تالار لیسه استقلال
دائیر نمایند. مبرهن است با آزادی بیان و فعالیت های سیاسی زمینه تظاهرات و
اعتصابات علیه دولت هم فراهم میشود در بعضی از تظاهرات و اعتصابات موصوف به
عنوان مخرب گاهی مورد ضرب وشتم و زمانی محبوس میشود و پس ازآن با هدایت
صدارت از حبس رها میشود.در همین دوران تحصیلی با سردار محمد داود شهید از
طریق دوستانش که در اتحادیه محصلین با او همکار بودند چون عبدالواحد و
عبدالغنی خان و شخص دیگری بنام غلام حیدر خان عدالت معاون ریاست نقلیه اردو
ضمینه ملاقات او فراهم میشود و این ملاقات مصادف است به اخیر میزان سال
۱۳۳۰ زمانیکه سردار داود خان از وزارت دفاع ملی استعفا داده بود. قابل
یادآوریست که ملاقات آنها بیشتر پیرامون داعیه پشتونستان دور میزد.
۳ - با اتمام دوره تحصیلی فاکولته طب وی به رتبه تورن به صفت داکتر به
شفاخانه خوست ولایت پکتیا عز تقرر حاصل نمود واز ماموریت وی دیری سپری نشده
بود که بر خلاف انتظار با استعفا شاه محمود خان سردار شهید محمد داود به
صفت صدراعظم تعین می شود ووی طبق دستور صدراعظم به کابل فراخوانده میشود
واز اول حمل ۱۳۳۳ به صفت مدیر مجلس وزارا و مدیر قلم مخصوص تعین می شود.
محمد داود و پیروانش در حالی که میخواستند کشور عقب مانده خود را بسوی
انکشاف ااقتصادی و اجتماعی راهنمائی نمایند توانستند تا حدی در اجرا این
مامول موفق گردیده و به مشکلات و دسایس بین المللی ووابستگان آنها خصوصاء
پیرامون باجور پشتونستان پیشنهاداتی را به حضور پادشاه تقدیم نمودند وبا
تاسف پاسخی را دریافت ننمودند بناء بتاسی همین موضوع سردارمحمد داود در
یازدهم حوت سال ۱۳۴۱ از صدارت استعفا می نماید و همزمان محترم حسن شرق هم
با استعفای او از دفتر مستعفی میشود. قرار بود تا دوباره به صفت داکتر در
یکی از شفاخانه شامل خدمت گردد با تاسف از سال ۱۳۴۲ تا سال ۱۳۵۲ مقامات
صالحه به استثنای محمد هاشم میوند وال که دم از دموکراسی و عدالت خواهی
میزدند بواسطه نزدیکی او با محمد داود نه تنها اورا به وظیفه رسمی نگماشته
ووی را به صفت داکتر اجیر در بیمه شرکت برق مقرر نموده واز داشتن معاینه
خانه غرض تداوی مریضان اورا محروم نمودند طوریکه حقوق و امتیازات تکافوی
مصارفات وی را نمی نمود همسرش عصمت شرق اورا از دریافت پول جاکت بافی اش
مساعدت می نماید.
۴ - موصوف در زمره بی بضاغت ها حین اجرای وظیفه در عصر صدارت محمد دواد
مستحق یک نمره زمین غرض اعمار منزل نشیمن شده بود . سردار محمد داود در برج
حوت سال ۱۳۳۲ پنجاه نمره زمین از املاک شاروالی کابل را برای پنجاه نفر از
فارغ التحصیلان بی بضاعت به عقب شرکت برق جمال مینه با پول قیمت زمین و
مبالغی پول قرضه غرض اعمار تعمیر از بانک رهنی تعمیراتی طبق مقررات هدایت
اعطا فرموده بود در همین دوره بود که تعمیرات عادی درزندگی بعضی از مامورین
عالی رتبه سبب می شود تا مردم به استفاده جوئی آنها مشکوک شده و سرو وصدا
های را راه اندازی نمایند طوریکه غرض وارسی موضوع ورفع شکایات مردم به او
صلاحیت بیشتری داده شده بود نخواست تا مردم به قضاوت خویش در مورد کارمندان
دولتی بصورت عام به خطا رفته باشد از آنروز اولین سنگ تهداب تا آخرین میخ
ردی آهن پوش خانه اش یکایک را با مدارک و اسناد ذریعه مکتوب (۹۴۱) مورخ پنج
ثور سال ۱۳۳۷ مدیریت قلم مخصوص دفتر صدارت و چند مکتوب متتم آن به مدیریت
اداری و ریاست ضبط احوال صدارت اطلاع داده رفت. از آنجائیکه ثبت دارائی
مامورین پیشین از معروضه هایش در دوائیر دولتی سابقه نداشت بناء استفاده
جویان با تعبیرات غلط جهت نکوهش آنها را به محمد داود تفسیر میکرد.
وی در ایام متعلمی در مکاتب ثانوی و تحصیلات عالی در پوهنتون و اتحادیه های
محصلان با میر اکبر خیبر که در سال ۱۳۳۴ در مکتب نظامی همصنفی بود .با ببرک
کارمل و حفیظ اله امین در سال ۱۳۳۹ مادامیکه او در مکتب خوشحال معلم بود از
طریق یکی از دوستداران محمد داود بنام تاج محمد وردک مدیر عمومی صدارت
آشنائی ورفت وآمد پیدا کرد وآن زمانی بود که نور محمد تره کی که مدتی از
امورات شخصی عبدالمجید خان زابلی وارسی میکرد به صفت منشی حزب دموکراتیک
خلق افغانستان (ح.د.خ.ا) تعین شده بود با تقاضای میراکبر خیبر زمینه ملاقات
نورمحمد تره کی با محمد داود مساعد ساخت.
در اخیر حوت سال ۱۳۴۳ با تقاضای نورمحمد تره کی زمینه ملاقات وی با شهید
مود داود فراهم میشود و درین ملاقات دوکتور شرق هم حضور داشت وی جریان این
ملاقات تعارفی را چنین شرح می نماید که: نورمحمد تره کی از محمد داود خان
سوال می نماید که نظر شما در مورد خدا و دین اسلام چه است؟ محمد داود بصورت
غیر منتظره به همچو سوالی کمی تکان خورده بپاسخ چنین ابراز میدارد که :
آقای تره کی من به خداوند بزرگ ایمان دارم و پیرو دین مقدس اسلام میباشم.
سپس تره کی میپرسد که شما در باره آنهائی که به خدا ایمان ندارند چه فکر می
کنید؟
محمد داود در پاسخ میگوید که ایمان به خداوند داشتن یا نداشتن به فهم
ودرایت شخص مربوط بوده و آن قوهء ادراک در بین اشخاص متفاوت است روی این
ملحوظ به نظر من مومن بودن و کافر بودن موضوع شخصی افراد است لذا جای آن
نیست تا همچو موارد مورد بحث و مشاجره قرار گیرد. باز هم تره کی درفشانی
نموده میگوید که : حزب ما از شما اظهار سپاس و امتنان می نماید چه شما اساس
روابط نیک و حسنه را با اتحاد شوروی قایم نمودید. محمد داود که با شنیدن
همچو سوال ها بر افروخته و عصبانی شده میفرماید که من برای سعادت مردم
وآبادانی افغانستان عزیز از عموم کشور های جهان بدون قید وشرط قرضه و
مساعدت مطالبه نموده ودروازه های کشورم را بروی تمام کشور های جهان باز
نگهداشتم تا هر کس به نوبه اش بطور صادقانه وبدون غرض مارا مساعت ویاری
رساند چه من باشم یا کسی دیگری ای دروازه بر همگان باز خواهد بود وبا صدای
بالاتر و غیر عادی علاوه نمود که فکر می نمایم صحبت های من و شما در همینجا
تمام شده باشد .تره کی پس از خروج از منزل محمد داود به رفقایش میگوید که
فکر نمی نمایم که شناسائی این شخص و دوستانش برای حزب ما مفید باشد ما
بائیست با کسانی دوست باشیم تا با ما عقیده مشترک داشته باشد.
پس از چندروزی که دوکتور شرق به ملاقات محمد داود میشتابد حین ملاقات محمد
داود از ملاقاتش با تر ه کی یادآوری نموده چنین اظهار میدارد که : داکتر
جان: به عقیده من چنین اشخاص (اشاره به تره کی) نه به درد افغانستان
میخورند نه به درد مردم زیرا طوریکه دیده شد اینها نه ایمان به خداوند
دارند و نه علاقه به وطن. پس ازاین محمد داود و دوستانش برای تاسیس نظام
جمهوری با تدویر جلسات پیدرپی فعالیت های سری خودرا دنبال می نمایند که
شرحی دارد طولانی که درین نگارش کوتاه نمی گنجد تا سر انجام آنها میتوانند
با یک کودتا به رزیم شاهی خاتمه بخشیده و اولین جمهوریت را در افغانستان
تاسیس نمایند.
در کودتای ۲۶ سرطان سال ۱۳۵۲ ساعت هفت صبح داکتر شرق در موتر شخصی محمد
داود اورا تا رادیو کابل همراهی می نماید و شهید محمد داود با بیانیه اش
جمهوریت را به کافه ء مردم افغانستان تبریک و تهنیت میگوید. در جریان سال
۱۳۵۲ قبل از کودتا روزی محمد داود روز تولد داکتر شرق را از وی میپرسد او
میگوید چهل ونه سال دارم اما بیاد داشتن روز تولد در بین دهات مروج نبوده
منهم روز تولد خود را نمیدانم او برایش گفته بود هر روزیکه پیروز شدیم همان
روز تولد تو است . محمد داود پس از ایراد بیانیه اش جمهوریت را برایش تبریک
گفته و چنین میگوید که بیاد داشته باش که روز تولد تو ۲۶ سرطان است. داکتر
شرق که اشک سرور در چشمانش حلقه میزند شعر مولانا را بیاد آورده و با خود
زمزمه می نماید که:
این منم یا به خواب می بینم یا به شب آفتاب می بینم
سپس هردو روانه منزل محمد داود شده فردای آن روز به اساس اولین تصویب کمیته
مرکزی جمهوریت خودش به حیث قوماندان اعلی اردو به وزارت دفاع رفته و به حسن
شرق هدایت میدهد تا اجرای امور صدارت را عهده دار شود. کمیته مرکزی در جلسه
بیست وهشتم سرطان محمد داود را به حیث رئیس جمهور و صدراعظم وداکتر محمد
حسن شرق را به صفت منشی کمیته مرکزی جمهوریت تعین می نماید و محمد داود
علاده بر ریاست دولت متصدی وزارت امور خارجه ووزیر دفاع ملی و محمد حسن شرق
به صفت معاون اول صداراعظم مقرر گردیده واین وظیفه را ادامه میدهد تا اینکه
زمانی به صفت سفیر افغانستان در جاپان عز تقرر حاصل می نماید.
۵ - با کودتای هفت ثور سال ۱۳۵۷او از سفارت به کابل فراخوانده شده وبتاریخ
۳۱ ثور وارد کابل میشود واز جوزای ۱۳۵۷ الی شش جدی ۱۳۵۸ دردوران نورمحمد
تره کی و حفیظ اله امین که به جرم دوستی با محمد داودمحکوم به مرگ گردیده
بودبرای هجده ماه به انتظار اعدام دقیقه شماری می نماید همزمان بقایای
کابینه محمد داود و بعضی از اعضای خاندان شاهی در پل چرخی یا در خانه
هایشان بطور محبوس زندگی دشواری را سپری می نمایند واز قضای روزگار بتاریخ
هفت جدی همه از قید رها میشوند.
از ورود ببرک کارمل از اتحاد شوروی به کابل و انتصاب او به صفت رئیس جمهور
دیری نگذشته بود که شاه محمد دوست وزیر خارجه وی را غرض ملاقات تعارفی به
وزارت خارجه دعوت می نماید. شاه محمد دوست که از زیر تیغ امین وتره کی
رهایی یافته بود نهایت خوشنود به نظر میرسد پس از تعارفات معمول داکتر شرق
را به همکاری تشویق وترغیب می نماید: وی با اظهار سپاس چنین اظهار میدارد
که خود آگاهی دارید که شرایط موجود وحوادث اخیر مرا سخت رنجور نموده که از
نگاه جسمی و روانی ضعیف شده ام و امیدوارم با اجازت مقامات ذیربط بتوانم با
خانم ودو طفل خود که در غیابم سرپرستی ندارند غرض تداوی به هند مسافرت
نمایم و هم باید علاوه نمود که یکتعداد از رفقای حزبی شما برای تبارز شخصیت
خویش به محمد داود خان نا سزا میگویند در حالیکه در دوره حکومت شان شخصاء
با پیروی از افکار او معاون او بودم به غلط تعبیر می نمایند بناء تعمیل
چنین دروغ بافی ها و اتهامات ناروا بر علیه اوبرایم طاقت فرسا و غیر پذیرش
است. وزیر خارجه به پاسخ میگوید بمنظور اینکه به تداوی شما اقدم گردد و از
طرفی از آنانیکه دلگیر میباشید قدری دور شوید من تصمیم اتخاذ نمودم تا شما
را به عنوان سفیر در هند تعین نمایم. طوریکه آگاهی دارم در شرایط موجود
پذیرش اعتماد نامه سفیر افغانستان از طرف دولت هند کمتر مورد پذیرش قرار
خواهد گرفت ولی چون روابط شما در زمان محمد داود با هند دوستانه بوده شاید
به تقرر شما در زمینه ابراز موافقت نمایند واین را هم یاددهانی مینمایم در
صورتیکه تقرر شما از طرف دولت هند موافقت گردد سعی می نمایم تا آنعده
اشخاصی را که به دوستان شما احترام نداشته اند به تقرر آنها در هند اقدام
نخواهد نمود. پس از سه ماه مرخصی تقرر وی به صفت سفیر افغانستان در هند از
طرف مقامات دولتی هند موافقت شد و او با عزیمت جانب هند موافقت نامه اس را
به شکل دوستانه و فامیلی به رئیس جمهور هند تقدیم نموده و پس از پنج ماه به
دعوت اندرا گاندی صدراعظم هند به ملاقات او شتافت.
۶ - بتاسی از فیصله حزب (ح.د.خ . ا) در سال ۱۳۶۴داکتر نجیب اله رئیس قسی
القلب خاد (خدمات و اطلاعات دولتی) به مقام رهبری حزب و به حیث منشی کمیته
مرکزی حزب تعین و ببرک کارمل به عنوان رئیس شورای انقلابی دور از انظار
مردم در گلخانه ارگ نگهداری میشود وبا این تغیر و تحول داکتر شرق از سفارت
برکنار شده و در سال ۱۳۶۵ عازم کابل شده وباورودش در کابل ودریافت اپارتمان
کرایی در بلاک شش مکرویان زندگی عادی خودرا دنبال می نماید وپس از یکماه
برایش اجازه داده میشود تا ببرک کارمل را برای ده دقیقه ملاقات نماید. با
ملاقاتش اورا نهایت خسته وآزرده خاطر و پریشان حال یافته وپس از چند دقیقه
صحبت پیرامون موضوعات پیش وپا افتاده و فامیلی خواست تا از موقفش چیزی
بداند ولی ببرک کارمل به اشاره اورا میفهماند که همه اطراف اطاقش وسائل
اطراق نصب شده است. وقتی از وی جدا میشود مثل اینکه کوهی را بالای شانه
هایش گذاشته باشند از چوکی بلند شده و با افسردگی و تاثر خدا حافظی می
نماید.
دوکتور شرق که تا ۲۴ جدی سال ۱۳۶۵ در حالیکه با فروریختن راکت ها بالای شهر
کابل با ترس وبیم روزگارش را مانند سایر شهریان میگذرانید روزی از
دارالنشاء کمیته مرکزی (ح.د.خ.ا)کارت دعوتی را حاصل مینماید تا غرض افتتاح
کمیسیون مصالحه ملی در قصر ستور وزارت امور خارجه حضور یابد. جلسه ی پر
شکوهی به تاریخ معینه به اشتراک بیش از هفتاد فیصد اشخاص غیر حزبی اعم از
دانشمندان و مامورین سابقه در محل مذکور دائیر شده بود موضوعات آنر بیشتر
خروج عساکر اتحاد شوروی و نزول حکومت حزبی و جستجو برای دریافت راه حل
سیاسی میان جناه های متخاصم تشکیل میداد . باآ غاز جلسه وارائه چند بیانیه
مختصر از طرف هیئت رئیسه سر رشته کلام به دوکتور نجیب اله سپرده میشود. او
که از رسیدن به موقف امروزی و دور نمودن رهبری دیروزی خود ببرک کارمل فراغت
یافته بود از خوشی بال بالک میزند و پس از مقدمه چینی پر حرارت پرده از روی
فجایع جنگ برداشته وبه ایراد بیانیه اش میپردازد و پس ازآن کمیسیون به کار
خود آغاز می نمایند و داکتر نجیب در ختم جلسه از اشتراک کنندگان میخواهد تا
پیشنهادی را برای پیاده نمودن صلح در افغانستان ارائه نمایند بر خلاف توقع
او به شمول داکتر نعمت اله پزواک وزیر مشاور و چند نفر محدود سایرین خروج
بلا قید وشرط عساکر شوروی را جهت تامین صلح تقاضا نموده و این پیشنهاد مورد
استقبال حاضرین قرار گرفت ارائه این پیشنهاد داکتر نجیب را ناآرام ساخته و
از بال بالک هایش کاسته شده و با عصبانیت با اختتام جلسه چنین اظهار میدارد
که:ما در جستجوی مصالحه و مذاکره هستیم اما هرگز سر تسلیم به مقابل گلبدینی
ها مرام از (گلبدین حکمتیار) فرود نخواهیم آورد. چون پلان داکتر نجیب با
ایجاد کمیسیون مصالحه ملی ثمر بخش نبود پس ازآن منازعات بین کمیسیون مصالحه
ملی و جبهه ملی پدر وطن آغاز میگردد که بحثی دارد مفصل.
از آنجائیکه خروج عساکر شوروی بتاسی از مذاکرات زنیو در سال ۱۳۶۷ از
افغانستان ابراز موافقت گردیده بود قرار بر این شده بود تا دفاتر عودت
مهاجرین در ایران و پاکستان به مساعدت کشور های کمک دهنده افتتاح گردد چون
کشور های کمک دهنده به غیر از سقوط حکومت نجیب اله پیشنهادی نداشتند در
زمینه همچو مساعدت ها اقدامی ننمودند.
با فیصله تصمیم خروج عساکر شوروی شواردنازی و رفقای افغانی اش با مشاورین
روسی تصمیم اتخاذ نمودند تا تحت زعامت دوکتور نجیب اله رئیس جمهور و سلطا
نعلی کشتمند صدراعظم - افغانستان را به شمالی و جنوبی منقسم سازند به این
اساس که که نه ولایت سمت شمال چون میمنه – جوزجان – بلخ – بغلان – کندز –
بدخشان – سرپل و بامیان از حکومت شمالی افغانستان با تشکیل صدارت در مزار
شریف از پیکر حکومت مرکزی جدا نموده و نجیب اله مسیر عضو کمیته مرکزی
(ح.د.خ.ا) را بحیث کفیل صدراعظم شمال افغانستان با شانزده نفر اعضای کابینه
او مقرر و این کابینه با تشریفات خاصی در در مزار بکار آغاز نماید. از
آنجائیکه شوروی ها هیچ امیدی برای بقای حکومت کابل به استثنای اختلافت
تنظیم های پشاور و ایران باقی نمانده بود از ترس اینکه مبادا تنظیمی ها با
هم متحد شوند تصمیم اتخاذ می نمایند همزمان با خروج کامل قوای شوروی از
افغانستان حکومت کابل را به مزار شریف انتقال داده وولایات قسمت جنوب
هندوکش را به تنظیم های وابسته به پاکستان واگذار شوند و با این رقم
افغانستان را مانند کوریا – ویتنام – یمن به شمالی و جنوبی تجزیه نمایند.
با نزدیک شدن خروج عساکر شوروی در حوت سال ۱۳۶۶ سلطانعلی کشتمند رئیس شورای
وزیران و داکتر نجیب اله در مورد تاسیس حکومت شمالی افغانستان و تقرر نجیب
اله مسیر عضو کمیته مرکزی ح .د.خ.ا به حیث کفیل صدراعظم در سمت شمال
پیشنهادی را به مجلس وزرا تقدیم می نمایند واین پیشنهاد برای نظر خواهی
نبود بلکه حدف از آن دریافت مصارف تشکیلات جدید بود از بودجه حکومت مرکزی
تا به موضوع آن بدینوسیله به اطلاع کابینه رسانیده شود. کلمه ء نا مانوس
حکومت شمال که نشاندهندء تجزیه افغانستان به شمال و جنوب بود در مجلس به
مانند گاز خفه کننده به استثنای شخص رئیس شورای وزیران و نجیب اله مسیر به
سایر وزرای حزبی و غیر حزبی تاثیر نموده بود گردن های خمیده – چهره های
کبود و دهان های باز بعضی ها به سوی کشتمند نظاره میشد با این وضعیت کشتمند
بدون توجه به چهرهء دیگران با پیشکش نمودن مطالب دیگر جلسه را ادامه میدهد.
درین جلسه که داکتر شرق او کسیکه سالها زیر نظر محمد داود آزادی افغانها
ماورای خط دیورند و بزرگی افغانستان را در خواب میپروراند هم حضور دارد. با
تاسف که در مقابل چشمانش کشور عزیز افغانستان را در حال تجزیه می بیند در
این حالت دو مورد در ذهنش خطور می نماید یکی استعفا و دومی فرار از کشور.
همزمان با راکت باران های تنظیمی در کابل وآوازه ء نشر وپخش تجزیه
افغانستان از طرف طراحان آن مردم راهمه وحشت زده شده بودند ورود شاه سابق
هم سر زبان ها افتاده بود آقای آرماند هامر یکی از ملیاردر های امریکائی که
دوست شاه سابق بود پس از ملاقات با ریگن رئیس جمهور امریکا – گورباچف رئیس
جمهور اتحاد شوروی – جنرال ضیاء الحق رئیس جمهور پاکستان و سایر رهبران
عربستان سعودی وارد کابل میشود. او ابتدا با داکتر نجیب اله ملاقات نموده و
نجیب اله با ابراز موافقت از بازگشت شاه در افغانستان ارج گذاری نموده و پس
از آن با دوکتور محمد حسن شرق داخل صحبت شده وبرایش میگوید که شما از جمله
اشخاصی بودید که در کودتا ضد شاه سهم داشتید اکنون در بازگشت شاه سابق چه
نظر دارید؟ او به پاسخ میگوید که ما هرگز بمقابل شخص شاه قیام ننمودیم بلکه
برای سرنگونی نظام شاهی و تاسیس جمهوریت کودتا نموده بودیم و من شخصاء به
شاه احترام دارم اگر جناب شان در موضوع راه حل افغانستان سهیم شوند من
افتخار می نمایم تا درین راستا شاه یا گروه ودسته دیگری درراه احیای سلطنت
همکاری نمایم. سپس آرماند اظهار میدارد تا جائیکه من اطلاع دارم شاه نظام
شاهی در افغانستان را برگشت ناپذیر میداند ونظر به علاقه ء که به وطنداران
خود دارد میخواهد برای برای آبادانی و استقلال کشور مصدر خدمتی گردد نه
رسیدن به سلطنت.و بعداء آرماند غرض ملاقات با شاه عازم ایتالیا میشود.
با خروج عساکر شوروی وتقلیل مساعدت ها اوضاع اقتصادی کشور رو به وخامت
گرائیده روی این ملحوظ اکثر رهبران حزبی ودولتی کابل برای جلب مساعدت های
غربی ورفع خطا ها و سهو های گذشته شان تصمیم اتخاذ می نمایند تا با کنار
رفتن خود ها بدون خونریزی برای بار اول مقام صدارت را به دوکتور محمد حسن
شرق پیشنهاد نمایند وی در حالیکه میداند که با پذیرش همچو مقام در چنین
شرایط دشوار مورد نفرت مردم قرار خواهد گرفت ولی ناگذیر آنچه در ذهن او
خطور نموده در نظر دارد تا برای جلوگیری از تجزیه افغانستان و لغو حکومت
جدیدالتاسیس سمت شمال و ادارات رسمی آن که برای ایجاد تفرقه های قومی –
نزادی – مذهبی – لسانی وملی ایجاد شده بود خواست تا برای رفع جنگ و خونریزی
به عنوان پل عبوری ارز اندام نماید لذا برای پذیرش این مسئولیت ابراز
موافقت می نماید.
دوکتور شرق با صدور فرمان شش جوزای ۱۳۶۷ به عنوان صدراعظم به کار آغاز می
نماید. داکتر شرق طی مدت صدارت خود مملاقات های را در شوروی و افغانستان با
نقامات بلند پایهء روسی انجام می دهد که مجموعه ء آن ملاقات ها را در
خاطرات سیاسی خود نگاشته ودر چندین موارد او توانسته تا به مقامات روسی
تففهیم نماید که بودن بیشتر شان در افغانستان را لازم ندیده و آنهارا برای
رهائی این کشور تشویق و ترغیب می نماید تا ازین بیشتر فریب رهبران حزب
دموکراتیک افغانستان را نخورند.
درین اوان همواره از طریق دنیای مجازی فیس بوک اخباری را مبنی بر قهرمانی
دوکتور نجیب اله پیرامون نگهداری گنجینهء طلای باختر بملاحظه میرسد و
دوستان هم یکی پی دیگری درین رابطه مرحبا می گویند که گزارشی است غلط و بی
مورد چه داکتر شرق در خاطرات خود در زمان زمامداری کوتاه مدت صدارت خود
مطالبی پیرامون این گنجینه نگاشته است بدین شرح که: پس از چندروز ی از سپری
شدن کار های اداری ام نگذشته بود که بتاریخ دهم جوزای سال ۱۳۶۷از داکتر
محمد کبیر وزیر مالیه حکومت وقت سلطان علی کشتمند اطلاع حاصل نمودم که قرار
است طلای ذخیره ء افغانستان بانک بدون مشوره وزارت مالیه و بدون داوطلبی و
تعیین قیمت به اتحاد شوروی جهت فروش انتقال داده شود با شنیدن این خبر
بصورت عاجل موضوع را با سمع رئیس جمهور و وریاست افغانستان بانک رسانیده و
هدایت میدهد تا ریاست د افغانستان بانک با ارائه پیشنهاد و حکم رئیس جمهور
از انتقال صندوق های طلا جلوگیری نموده وآنرا معطل نمایند که این مامول
بادرنظرداشت پیشنهاد شماره (۴۵۳) مورخ ۱۱جوزای ۱۳۶۷ و احکام شماره (۱۷۴)
مورخ ۱۴ جوزای ۱۳۶۷ طبق متن ذیل متوقف میگردد که:
( ملاحظه شد: پیشنهاد افغانستان بانک در مورد معطل قراردادن طلای ذخیره در
خزانه بانک مرکزی منظور است ) با درنظرداشت این احکام پیرامون مخالفت با
فروش طلا از طرف صدراعظم در همان دقایق اول به نزد دارودسته ای فروشندگان
طلا که اشخاص با قدرت حزبی و دولتی و مشاورین شوروی و رفقای حزبی به شک
وتردید مواجه کرده بود سبب میشود تا نمایندگان نزدیک به رئیس جمهور مخالفت
های علنی و بهانه جوئی های تخریبی به ضد حکومت را در شورای ملی نقطه گذاری
کنند.
بادرنطرداشت مطالب فوق و معلومات مزید سایر کارنامه های سیاسی و دیپلوماتیک
اورا میتوان در صفحات ۳۶۴ تا ۴۲۲ دفتر خاطراتش مطالعه نمود. چون حکومت
انتقالی در اوایل برای تعمیم مصالحه ملی و انتقال قدرت از ح .د.خ.ا به مردم
افغانستان پا به عرصه ء وجود گذاشته بود و حکومت مذکور مثمریتی هم نداشت و
داکتر شرق هم همواره با رهبران حزبی و کار های خلاف شان سر سازش نداشت از
آنرو به تاریخ ۱۶ جدی ۱۳۶۷ پس از مشاجره لفظی با رئیس جمهور دوکتور نجیب
اله از صدارت استعفا می نماید و در شرایط دشوار زندگی رقت باری را تا سال
۱۳۹۱ در کابل دنبال نموده و در همین سال عازم هند شده و پس از دو ماه به
امریکا مسافرت می نماید وبا دریافت پناهندگی در ایالت کالیفرنیای امریکا با
خانواده اش همین اکنون زندگی می نماید.
منابع و ماخذ:
- تاسیس و تخریب اولین جمهوریت اثر دوکتور محمد حسن شرق
- تجویز تجزیه افغانستان به شمال و جنوب از داکتر محمد حسن شرق
|