کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 

   

هادی میران

    

 
خیابان آزاری یا انفجار عقده‌های جنسی!

 

 

 

بحث خیابان آزاری از دیری بدینسو هر ازگاهی در رسانه‌های افغانستان مطرح گردیده است اما متاسفانه تا هنوز هیچ نگرش دقیق علمی به آن پرداخته نشده و عوامل و آبشخور ریشه‌های آن نیز مورد توجه جدی قرار نگرفته است. آنچه که تا حالا به عنوان عوامل این رفتار در تحلیل‌ها و تفسیرهای رسانه ی مورد تاکید قرار گرفته و تلاش‌های هم که برای کنترول این رفتار صورت می‌گیرد، کاملا بیگانه با شرایط و عوامل شکل‌گیری این رفتار به نظر می‌رسد که تاثیری بر بهبود این وضعیت نداشته است. خیابان آزاری بیشرینه در کشورهای تجربه می‌شود که فرهنگ و هنجارهای مسلط بر مناسبات اجتماعی در آن بر تجزیه جنسی تاکید می‌کند و شبکه‌های آموزشی و اجتماعی در آن با هویت و ماهیت تک جنسیتی شکل گرفته اند. خیابان‌آزاری تنها گریبان‌گیر زنان و دختران جوان کابل نیست بلکه این پدیده به عنوان یک رفتار هنجارشده، در کثیری از ممالک جهان تجربه می‌شود که محرومیت و تجزیه جنسی شناسه مناسبات اجتماعی آن می‌باشد. در این جستار اما سعی می‌گردد که بصورت بسیار فشرده از چند چشم انداز مختلف به عوامل و آبشخور ریشه‌های خیابان آزاری پرداخته شده  و شرایط شکل‌گیری این رفتار مورد تحلیل قرار گیرد. تجزیه جنسی، سرکوب غریزه جنسی، محرومیت جنسی و به ترتیب آن روان‌نژندی و بیماری معرفت اخلاقی پدیده های مرکزی در ترویج و تبین خیابان آزاری دانسته می‌شوند که در ذیل به آن‌ها پرداخته خواهد شد.

 

·         تجزیه جنسی:

در افغانستان بنا برتاکید آموزه‌های دینی و سنت‌های حاکم بر مناسبات اجتماعی، شبکه‌های روابط اجتماعی از مراحل نخست طفولیت بر اساس هویت جنسی تجزیه می‌ گردد که مراحل تکاملی آن به اجتماعات زنانه و مردانه نام‌گذاری می‌شود. از چشم انداز فرهنگ غالب بر مناسبات اجتماعی در افغانستان جدایی جنسیتی در تمام محافل و مناسک دینی، فرهنگی و اجتماعی، یک سنت مقدس و پسندیده دانسته می‌شود که عبور از این سنت احساسات و غیریت دینی جامعه را خدشه دار می‌نماید. اما فرایند این وضعیت، آهسته آهسته به شکاف‌های کلان اجتماعی و روانی منجر گردیده که پیامد آن علاوه بر بروز ناهنجاری‌های رفتاری، دست‌رسی به جنس مخالف را به عنوان یک حسرت داغ در رگ‌های روان ناخودآگاه جامعه تزریق می‌نماید. نخستین فرایند تجزیه جنسی تقویت علایق همجنس‌گرایی یا کودک آزاری در مردان می‌باشد که به دلیل موجودیت جزایر حایل میان کثیری از مردان و زنان، تعداد قابل توجهی کودکان قربانی این وضعیت می‌گردد. تجزیه جنسی میزان آسیب‌پذیری‌های زنان را به شدت افزایش می بخشد و در نهایت از زنان جنس قاچاق و به شدت محافظت شده می‌سازد که وزیدن نسیم نگاه بیگانه به موهای آن شعله‌های آتش را در کوره‌های غیرت مردان خانواده آن روشن می‌نمایند.

·         سرکوب غریزه جنسی:

از چشم‌انداز فروید و کثیری از روان‌پژوهان متاخر غریزه جنسی عامل اصلی محرک تلاش‌های بنی‌آدم دانسته شده است. از همین رو اختلال در این غریزه و یا سرکوب این غریزه سبب اختلال جدی در نظام فکری و رفتاری انسان می‌گردد که اثرات ملموس آن در اشکال مختلف خشونت ورزی و روان‌پریشی ظاهر می‌گردد. به همین دلیل در کشورهای که کنترول و مدیریت غریزه جنسی شهروندان در زمره وظایف دولت به رسمیت شناخته می‌شود، زمینه‌ها انکشاف عواطف بشری و خردورزی به شدت محدود می‌گردد. هرچند که تحت تاثیر تلقینات روانی و تمرین آموزه‌های دینی و اخلاقی، غریزه جنسی را می‌توان سرکوب کرد اما مطالعات روان شناسی و رفتارشناسی نشان داده است، که سرکوب این خواهش سرکش، علاوه بر ایجاد شکاف‌های عمیق اجتماعی در بسیاری زمینه‌ها جریان توسعه تفکر و خردورزی را نیز دچار ایستایی می‌سازد. در منظومه آموزه‌های دینی اسلام ارضای غریزه جنسی فقط با ازدواج امکان‌پذیر می‌گردد اما در جغرافیای مانند افغانستان که ازدواج مستلزم پرداخت هزینه سنگین می‌باشد، کثیری از جوانان برای سال‌های طولانی با نیروی ویرانگر غریزه جنسی در کشاکش اند که هم سرکوب این غریزه و هم پاسخ گفتن به آن از مجراهای غیر پذیرفته شده، مالیات بسیار سنگین روانی و شخصیتی را بر آنان تحمیل می‌کند. این مالیات در واقع بر دوش جامعه تحمیل می‌شود که نیروی ذهنی جوانان آن در سال‌های بسیار حساس بالندگی در ابعاد مختلف از مسیر شکوفایی و پردازش منحرف می‌گردد و یا نمی‌تواند بصورت درست در این مسیر هدایت شود. این وضعیت در نگرش دینی و سنت‌های حاکم بر مناسبات اجتماعی جوامع سنتی انحراف اخلاقی تعبیر می‌گردد. در حالیکه این وضعیت انحراف اخلاقی نیست و طغیان نیروی سرکشی است که با نهاد آدمی در آمیخته است و مهار منطقی آن باید در چهارچوب قراردادهای اجتماعی متناسب با نیازهای روانی جامعه امکان‌پذیر گردد.

·         محرومیت جنسی:

نیاز جنسی همسنگ و هموزن سایر نیازهای حیاتی آدمی بخشی از پیوند حضور او را در دایره هستی معنی می‌بخشد. از همین رو محرومیت از این نیاز، به عقده‌های پیچیده و فروخفته جنسی – روانی منجر می‌گردد و پس از مدتی در اشکال و ابعاد مختلف دهان می گشاید. نا هنجاری‌های رفتاری، آزار و اذیت جنسی، خیابان آزاری، کودک‌آزاری، حیوان‌آزاری و تجاوز گروهی از فرایند محرومیت جنسی دانسته می‌شوند که تفصیل آن در این جستار نمی‌گنجد. عقده محرومیت جنسی با رشته های ذهن ناخودآگاه آدمی گره می‌خورد و حتی در صورت زدودن این محرومیت، اثرات آن به صورت حرص و حسرت پایان ناپذیر جنسی در دایره خواهشات و الگوهای رفتاری آدم‌ها باقی می‌ماند. مثال‌های زیادی را می‌توان در این زمینه ارائیه کرد که متاسفانه فضای این جستار مجال پرداختن به آنها را نمی‌دهد. محرومیت جنسی علاوه بر ایجاد تزلزل در دیوراه‌های اخلاق اجتماعی و آنچه که اشاره رفت، سبب ترویج صنعت قاچاق روسپیگری می‌گردد که پیامد آن علاوه بر تهدید امنیتی، سلامت بهداشتی جامعه را در معرض مخاطرات جدی قرار می‌دهد.

·         روان‌نژندی:

همانگونه که اشاره رفت، سرکوب تمایلات جنسی و ناتوانی از پاسخ گفتن به این تمایلات به روان‌نژندی منجر می‌گردد و فرایند آن بر دایره نگرش و الگوهای رفتاری آدم‌ها سایه بسیار سنگین می‌اندازد. روان‌نژندی مهلک ترین مرضی است که اثرات آن چرخه توسعه تفکر و خردورزی را متوقف نموده و اندام و شریان‌های فکری جامعه را از کار باز می‌دارد. روان آشفته و بیمار خرد آدمی را نیز بیمار می‌سازد و بدین‌ترتیب خرد بیمار از اشراف بر مدیریت قراردادهای اجتماعی عاجز می‌ماند و در نهایت اسباب سقوط جامعه را فراهم می‌سازد. این وضعیت را در افغانستان و در خیلی از کشورهای منطقه به خوبی‌ می‌توان مشاهده کرد که بیماری خرد فجایع و مصیبت های بسیار سنگین را بر اندام جامعه تحمیل می‌نماید. در افغانستان علاوه بر مصیبت‌های ناشی از جنگ‌های طولانی و سیاه‌بختی‌های ویرانگر که روان جمعی را به شدت زخم زده است، روان‌نژندی ناشی از سرکوب نیازهای جنسی و محرومیت جنسی، مصیبت دیگری است الگوهای رفتار عمومی را از مسیر خردورزی و معرفت اخلاقی منحرف کرده است.

·         بیماری معرفت اخلاقی:

با توجه به آنچه که گفته آمد، انکشاف این وضعیت در افغانستان به بیماری معرفت اخلاقی منجر گردیده است. در وضعیت موجود افغانستان و در چنبره الگوهای رفتار عامه چیزی به نام معرفت اخلاقی وجود ندارد که با اعتبار آن یا در سایه تقدس آن بتوان بر خشونت و بد رفتاری فایق آمد. تردیدی نیست که اثتثنا وجود دارد اما هنجارهای رایج در مناسبات اجتماعی که معرفت اخلاق عمومی را بازتاب می‌بخشد، پیکره اخلاق مریض و معرفت ویران را به نمایش می‌گذارد. حتی آموزه های دینی اسلام که تاکید اصلی آن بر پی‌ریزی شالوده سالم اخلاقی می‌باشد، نتوانسته است پیکره معرفت اخلاق عمومی را با معیارهای پسندیده رفتاری رنگ آمیزی نماید. نمونه های از بیماری معرفت اخلاقی را در تمام شبکه‌های روابط اجتماعی می‌توان نشانه‌گزاری کرد که از ادارات دولتی و غیردولتی گرفته تا پاین ترین سطح دایره مناسبات اجتماعی علایم این بیماری جولانگری می‌کند. به این واقعیت نیز باید اعتراف کرد دختر خانم‌های جوان به همان اندازه که در خیابان‌ها در معرض نگاه‌های متجاوز و آزار قرار می گیرند، در ادارات و محل کار نیز از این آزار مصئون نیستند که موجودیت این وضعیت از بیماری معرفت اخلاقی نیز سخن می‌گوید.

پی آیند:

با توجه به آنچه که گفته آمد، این واقعیت برجسته می‌گردد که غریزه جنسی یکی از برسازه‌های نهاد آدمی تعبیر می‌گردد و سرکوب آن نیز عوارض متفاوت روانی و اجتماعی را به بار می‌آورد که در ابعاد و اشکال مختلف جریان خردورزی و معرفت اخلاقی را تحت تاثیر قرار می‌دهد. محرومیت از این نیاز، در نخسیتن فرایند، نگاه مردان را به زن، از نگاه انسانی به نگاه جنسی تقلیل می‌بخشد و زنان صرف در منظومه تمایلات جنسی مردان دارای اهمیت می‌گردد. از همین رو خیابان آزاری محصول مقاومت زنان در برابر دگردیسی های اجتماعی نیست بلکه انفجار عقده‌های فرو خفته جنسی مردان است که در اشکال مختلف سرکوب گردیده است. به تعریف دیگر خیابان آزاری بیان روان‌نژندی و بیماری معرفت اخلاقی جامعه تعبیر می‌گردد که ریشه‌های آن در آبشخور محرومیت جنسی و سرکوب غریزه جنسی تعذیه می‌گردند. این شکاف اجتماعی و این بیماری مرگ‌‌آور ترمیم پذیر و درمان پذیر نمی‌گردند مگر اینکه قرار دادهای اجتماعی دستخوش دگردیسی گردیده و به نیازهای سرکوب شده جنسی جامعه شرایط منطقی و متناسب پاسخ‌گویی فراهم گردد. خیابان آزاری و یا هر شکلی از اشکال آزار جنسی که به منظور ارضای نیازهای جنسی صورت می‌گیرد، رفتار ساختار شده می‌باشد که در شرایط مشخص اجتماعی و فرهنگی شکل می گیرد و تمرین می‌شود. این رفتار مهار نمی‌گردد مگر اینکه شرایط اجتماعی و فرهنگی که سبب خلق این رفتار می‌گردد، دچار تحول گردیده و دسترسی به ارضای تمایلات جنسی از مجراهای بی‌خطر امکان‌پذیر گردد. در افغانستان نه تنها که زنان و کودکان در معرض آزار و اذیت جنسی قرار دارند، حیوانات نیز از این آزار مصئون نیستند. این وضعیت چیزی نیست جز فرایند محرومیت جنسی که در گستره تخیل آدمی پدیداره های رنگین می‌آفریند و او را تا کرانه های انواع خشونت آفرینی می‌کشاند.

 

 

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل   ۲۳۵                       سال  یــــــــــــازدهم                        حوت          ۱۳۹۳ هجری  خورشیدی         اول مارچ     ۲۰۱۵