این مقاله مقارن با سالروز مرگ قهار عاصی نوشته شده است.
عبدالقهار عاصی شاعر خوشپرداز افغان بیست سال قبل در اثر شلیک راکت توسط
گروههای رقیب مجاهدین بر شهر کابل، کشته شد. عاصی جوان بود و فراوردههای
شعری اش در مسیر شکفتن قرار داشت. او به دلیل اینکه در جغرافیای تحت کنترول
نظام کمونیستی برای مجاهدین شعر مینوشت بیشتر موردتوجه ادبیاتدوستان و
ادبیاتپردازان مخالف و معترض نسبت به نظام حاکم قرار گرفت و از آنجاییکه
در گذرگاه شکفتن به دام مرگ نابهنگام افتاد، حضورش در بستر ادبیات شعری و
در پردههای خاطرات دوستانش هنوز خوش میدرخشد. در آن روزگاران که مجاهدین
افغانستان برای کثیری از مردم این سرزمین جنگجویان شرافت و منادیان آزادی
تعریف میگردیدند، ستایش از آنها از زیرچشم نظام وابسته به اتحاد
جماهیرشوری نوعی قهرمانی تعبیر میگردید که کمتر کسی میتوانست این نوع
جسارت را برخود هموار نماید. عاصی اما علاوه بر اینکه غزلهای دلانگیز
عاشقانه مینوشت، از جنگجویان جهادی نیز به عنوان پیام آوران آزادی سخن
میگفت. او که خود در کابل میزیست این نوع جسارت از او شاعر بی باک و
وطندوست به تصویر کشیده بود که فراوردههای شعری اش در آنسوی خط نبرد نیز
خریداران فراوان داشت. در سالهای شکفتن عاصی، نگرش آیدیولوژیک بر قامت شعر
فارسی سنگینی میکرد که کثیری از شاعران معاصر با همین نگرش اثر آفریده
اند. در این جستار به بهانه یادبود از قهار عاصی، نگاه اجمالی بر روند
تزریق آیدیولوژی بر پیکره شعر معاصر فارسی افگنده خواهد هشد اما قبل از
ورود به این بحث، لازم میدانم که تصویری هرچند مختصر از چیستی و نیستی شعر
نیز ارائه گردد تا در پرتو این تصویر تحلیل بار سنگین آیدیولوژیک بر اندام
شعر معاصر با دلایل بهتر امکانپذیر گردد.
چیستی و نیستی شعر:
در چیستی و نیستی شعر، فراوان سخن رفته است. فیلسوفان و شاعران چه به صورت
انفرادی و چه از آدرس مکاتب متعدد ادبی از گذشتههای دور تا امروز، در این
عرصه نگاشته اند و این پدیده هنری را از چشماندازهای مختلف نگریسته اند که
از همین رو تعریف یکدست از شعر و نگاه همسان نسبت به آن وجود ندارد. اما
به رغم این ناهمسانی در نظرگاههای متعدد نسبت به شعر، نگاه مدرن نسبت به
این پدیده هنری، فخامت زبان در جغرافیای اندیشه و تخیل را، از شناسه های
اصلی و بارز شعر میداند. از این چشمانداز، شاعران تولیدگران اندیشه اند
که حاصل تعمق و تعامل اندیشه و احساس خود را با مهندسی مدرن زبانی در معرض
مصرف میگذارند. هیچ فلیسوفی به اندازه شاعر در دوردستهای خیال رختاقامت
پهن نمیکند و از کرانههای خیال گل اندیشه بر نمیچیند. از همین رو شاعران
نه تنها که فلیسوفانند بلکه مهندسان زبان نیز هستند که چیدمان واژگانی در
شعر و یا اختراع تصاویر و تعامل نمادهای جدید زبانی، ظرفیت و قدرت تعاملی
زبان را با طبیعت و زندگی به نمایش میگذارند. ظرفیت زبانی قبل از همه چیز
ظرفیت اندیشه را بر میتاباند و نمادپردازیهای زبانی در واقع از قدرت تخیل
و فراخنای اندیشه سخن میگوید. هومبولت فلیسوف آلمانی زبان را ساحت ذهن
آدمی و تجلی هستی میداند که علاوه بر صورتگری اندیشه بازیگر فهم اصلی
تاریخی از هستی میباشد. سوریالیستها نیز بر فخامت زبان در شعر تاکید
میکند و ظرفیت و قدرت عناصر تخیل را برسازه اصلی شعر میدانند. از این
چشمانداز، قدرت خیال آدمی تا فراسویهای نامحدود جولانگری میکند و آنچه
در این فراسوها اتفاق میافتد با منطق حسی قابل سنجش نمیباشد. در این صورت
شعر ترکیبی از اندیشه و عواطف شاعر است که در دوردستهای تخیل با مهندسی
زبان برتر پدید میاید و تعامل و رخدادهای هستی را به صورت واقعه زبانی متن
نموده و در معرض خوانش مخاطب میگذارد. در حوزه شعر فارسی، زبان و منطق
شعری بیدل نماد نگرش سوریالیستیک نسبت به شعر تعبیر میگردد که بسیاری از
انگارهها و نگارههای تخیلی آن با منطق حسی قابل سنجشگری میباشد. شعر
معاصر فارسی اما پس از استقرار نظام جمهوری اسلامی در ایران و آغاز جنگ با
بار ایدیولوژیک در افغانستان، رنگ و بوی آیدیولوژیک گرفت که فرایند این
تعامل نگرش جدیدی را نسبت به شعر و ادبیات فارسی پدید آورده و آن را به
عنوان نگرش غالب دست کم برای بیشتر از یک دهه به رسمیت شناخت.
تحمیل آیدیولوژی بر شعر:
نگرش آیدیولوژیک نسبت به شعر، به صورت رسمی به مارکسیزم بر میگردد. از
چشمانداز مارکسیزم، رسالت شاعر نگارهگری مناسبات ظالمانه اجتماعی در سایه
سنگین سرمایه و بیان آرزوهای قربانیان سرمایهداری تعبیر میگردد. درقضاوت
مارکسیستی،شعریت یک شعر نه به فخامت زبانی بلکه به ماهیت ایدیولوژیک آن گره
میخورد که تا کجا توانسته است ابزار تبین مناسبات و تضادهای طبقاتی واقع
گردیده و نابسامانیهای ناشی از انباشت سرمایه را به تصویر کشیده باشد.
هرچند که مارکسیزم سالهاست به عنوان آیدیولوژی غالب از مناسبات سیاسی و
اقتصادی رخت بر بسته است، اما تاثیر نگرش مارکسیزم بر ژانرهای متفاوت
ادبیات به خصوص در حوزه شعر فارسی همچنان ملموس به نظر میآید. رد پای
مارکسیزم در حوزه شعر فارسی به سالهای آغازین گسترش اندیشه چپ ایران بر
میگردد که بسیاری از متون تیوریک مارکسیزم توسط هواداران و رهبران این
اندیشه به فارسی برگردانده شده است و خود نیز در جهت ترویج و تبلیغ باورهای
مارکسیستی قلم پردازی کرده اند. جلال آل احمد، احسان طبری، بزرگ علوی،
سیاوش کسرایی، خسرو گلسرخی، سایه و خیلی چهرههای دیگر که ذکرنام شان در
این فضا نمیگنجد، از مروجین شعر ایدیولوژیک در حوزه زبان فارسی شناخته
میشوند که بر قامت کارنامههای شعری و ادبیاتی شان رخت نگرش مارکسیستی
آویخته اند.
در افغانستان نیز ردپای شعر آیدیولوژیک نخست در بستر تفکر چپ در این کشور
قابل نشانهگیری میباشد. اما از آنجاییکه ادبیات چپ در این کشور بیشترینه
از کانالهای فکری و نشراتی جنبش چپ در ایران تغذیه گردیده است، شاعران
چپنگر افغان نیز از بسیاری جهات از شاعران چپاندیش ایرانی اثر پذیرفته
اند. سلیمان لایق، بارق شفیعی و اسدالله حبیب از چهرههای درشت ادبی جنبش
چپ در افغانستان اند که بخش مهمی از اشعار شان نگرشهای آیدیولوژیک
مارکسیستی را بازتاب می بخشد و در آن رنگ و بوی آیدیولوژیک بر تمام عناصر
شعری سنگینی میکند. شاعران چپنگر افغان به دلایل تقابل سنگین با سنتهای
حاکم بر مناسبات اجتماعی و همچنان به دلیل مخالفت گسترده مردم علیه نظام
مارکسیستی کمتر توفیق یافتند که با عواطف و احساسات مردم رابطه ایجاد
نمایند اما در یک نگرش کلی در یک برهه از زمان بر قامت شعر و ادبیات در این
کشور پیراهن آیدیولوژیک دوختند.
استقرار نظام جهموری اسلامی در ایران تاثیرات بسیار شگرف در حوزه ادبیات و
به خصوص در حوزه شعر برجای گذاشت. در گستره جغرافیای اقتدار جمهوری اسلامی
شعر نیز به شدت دین زده شد و شرایطی را پدید آورد که در آن شاعرانگیهای
غیر ایدیولوژیک هیچگاهی مجال تبارز و تبلور نیافت. کنترول دستگاه سیاسی بر
نظام نشر و پخش ادبیات، شعر را نیز در خدمت ترویج و تحکیم قرائت آیدیولوژیک
از دین قرار داد که این تعامل در محاسبات سیاسی سنگر دفاع از منافع
استراتیژیک جمهوری اسلامی ایران تعبیر میگردید. همزمان با این دگردیسی
سیاسی، هشت سال جنگ میان ایران و عراق عواطف شاعرانه را به شدت رنگ و بوی
حماسی بخشید که پرداختن به پدیده های بیرون از دایره حماسه سازیهای جنگ
نوعی بدعت شمرده میشد. در این سوی خط، ادامه جنگ آیدیولوژیک علیه حضور
روسها در افغانستان نیز شرایطی را فراهم آورد که در آن هنجارهای مسلط بر
فضای ادبیاتی و به خصوص شعر، رنگ آیدیولوژیک گرفته و مجال تفکر و تولید
اندیشه فراتر از گستره ادبیات دینی و حماسی از حلقات ادبی رخت بربندد.
همانگونه که اشعار سلیمان لایق، بارق شفیعی و اسدالله حبیب را در آنزمان
می توان شالوده نگرش مارکسیستی نسبت به شعر تعبیر کرد که در آن زبان ساده و
بیپیرایه در خدمت تبین باورهای ایدیولوژیک قرار گرفته است، شاعران افغان
در ایران نیز متاثر از باورهای دینی بر قامت شعر لباس آیدیولوژیک دوختند
تسلط فضای ایدیولوژیک دینی و حماسی بر شعر، فراوردههای شعری را در اغلب
زمینهها همسا ن و همگون کرد بگونهی که کثیری از شاعران درهم آمیختند و با
نگاه مشترک شعر نویشتند. شاعران افغان که در ایران به شعر و ادبیات
پرداختند، اغلب تحت تاثیر فضای آیدلوژیک حاکم بر مناسبات و مراودات فکری و
فرهنگی آن زمان، از یک چشمانداز مشترک اعتقادی به پدیدههای پیرامون
نگریسته اند و تعاملات عاطفی و دغدغههای ذهنی شان را با گرایش آیدیولوژیک
شعر نوشته اند. از همین رو آن عده از شاعران افغان که در دهه هفتاد خورشیدی
در ایران به کمال شعری رسیده اند، سایه سنگین گرایش آیدیولوژیک بر آثار
تولید شده آنها در آن زمان و نگرش همسان آیدلوژیک نسبت به ادبیات از
شناسههای برجسته شعری آنان تعبیر میگردد که از آن به عنوان شعر مقاومت
نیز یاد شده است.
فرایند تحمیل آیدیولوژی:
هرچند که پیراهن آیدیولوژی کمکم از اندام شعر امروز فارسی فرو افتاده است
و چرخشهای شگرف سیاسی و اجتماعی نگرش غالب را نسبت به شعر و ادبیات
دیگرگونه کرده است اما تاثیرات شگرف چشم انداز آیدیولوژیک نسبت به شعر،
هنوز هم ملموس میباشد و جریان شعر فارسی را دست کم برای بیشتر از یک دهه
در مسیر تبین باورهای آیدیولوژیک هدایت کرد. همانگونه که اشاره رفت،
مارکسیزم و اسلام هردو در اشکال باورهای ایدیولوژیک در حوزه شعر فارسی عرصه
جولانگری یافت که فرایند این تعامل روند شعر فارسی را به شدت تحت تاثیر
قرار داد. فرایند نگرش آیدیولوژیک نسبت به شعر، ظرفیت و شعریت در شعر را که
فارغ از قیود آیدیولوژیک به ثمر مینشینند، از بدنه شعر بیرون کشیده و افق
های متفاوت را در یک امتزاج عاشقانه همسان ساخت. این امتزاج هم در نگرش
مارکسیستی نسبت به شعر و هم در نگر باورهای اسلامی نسبت به شعر اتفاق
افتاده است که نمادهای برجسته مارکسیستی آن را میتوان در آثار شعری خسرو
گلسرخی شاعر ایرانی و اسدالله حبیب شاعر افغان سراغ گرفت. سید ابوطالب
مظفری، کاظم کاظمی، فضلالله قدسی، سید حیدر علوینژاد از نسل اول شاعران
افغان مقیم ایران اند که مرحله اول فراوردههای شعری آنان امتزاج نگرش
ایدیولوژیک آنها را تحت تاثیر هنجارهای مسلط مذهبی بر فضای شعری ایران، به
نمایش میگذارد. دهه شصت خورشیدی را سالهای سایه سنگین باورهای مذهبی بر
قامت شعر فارسی میدانند که در امتداد این سالها کسی توفیق نیافت تا فارغ
از اندیشه ها و انگاره های فراایدیولوژیک شعر بنویسد و فهم متضاد و متفاوت
از پدیدهای پیرامونی را در معرض تماشای مخاطب بگذارد. این وضعیت یعنی
رویکرد مذهبی و آیدیولوژیک نسبت به شعر، شعر فارسی را از مسیر بالندگی باز
ماند و جسارت و عواطف عاشقانه مجالی برای تمرین و تبارز نیافت. ادامه
جنگهای داخلی اما در افغانستان و کمرنگ شدن قداست دینی جمهوری اسلامی
ایران، نگرش آیدیولوژیک نسبت به شعر را نیز در حلقات شعری ایران و
افغانستان خیره کرد که فرایند این تحول منجر به بازگشای افقهای جدیدی در
شعر معاصر فارسی گردید. نیمه دهه هفتاد خورشیدی را میتوان سرآغاز زوال
نگاه آیدیولوژیک نسبت به شعر فارسی دانست که ورود صنعت مدرن ارتباطات و
گشایش فضای مجازی سبب گردیدند تا این روند با سرعت بیشتر ادامه یافته و
عواطف و تعاملات درونی شاعران فرصت تجلی و تبلور بیابد. هرچند که این دگرسی
سبب تحولات شگرف در حوزه شعر فارسی گردید اما به بالندگی زبانی و به
شکوفایی مهندسی زبانی در شعر منجر نگردید.
اگرچه در سالهای اخیر پیراهن آیدیولوژیک از قامت شعر بیرون افتاده است
اما دیریست که شعر فارسی جریان بالنده نیست و سایه رکود و سکوت بر اندام آن
سنگینی میکند. از همین رو به رغم ظهور صنایع جدید در عرصه ارتباطات و
مناسبات بین المللی، شعر فارسی نتوانسته است که با شعر جهان رابه تعاملی
برقرار نماید. علاوه بر سایه سنگین آیدیولوژی بر قامت شعر، سادهسازی زبان
نیز یکی از عوال بسیار مهم دیگر، در توقف بالندگی شعر فارسی تعبیر میگردد
که شعر معاصر فارسی را به گفتار خیابانی تبدیل کرده است. فرایند این تعامل
نه تنها که زبان فاخر و برتر را در شعر به بند کشیده است بلکه جریان تولید
اندیشه را نیز با چالش مواجه کرده است. از همین رو دیریست که شعرفارسی
برتابنده اندیشه در بافتار زبان فاخر و نمادین نیست و آنچه که به نام شعر
تولید میشود در واقع چرخش عاطفه و احساس است که زبان را دور میزند اما
بدون اینکه افق جدیدی از اندیشه را با اختراعات جدید زبانی فراروی مخاطب
باز نماید.
|