کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 

   

وحید بکتاش

    

 
تنها

 

 

از خانه بیرون بزن
نگاه کن
روی تمام درخت‌های کوچه
نام ترا نوشته‌ام
با رنگ سرخ
رنگ مورد علاقه‌ام
که از رگ‌های تو کشف شده‌ است

روی تمام دیوارهای شهر
چشم‌های ترا نقاشی کرده‌ام
برای همین است که مردم
دوست دارند میان دیوارها زنده‌گی کنند

حالا
من و تو اگر عاشق هم نشویم
دیر می‌شود
و می‌دانی که مردم
همیشه پشت آدم های تنها حرف می‌زنند

 

 

 

 

 

وقتی دیدمت
آن‌قدر سرخ شدم
که انگار
از گونه‌هایت افتاده باشم
مثل وقتی‌که
شعر عاشقانه‌ای خوانده باشی
یا سرکوچه
مرد زیبایی
دسته‌گلی تقدیم‌ات کرده باشد

دنیا به این نرسد
که ترا دیده‌ام و
می‌توانم خود
پرچم سرخی باشم
در میدان‌های انقلاب

و اگر برگردی
خون جاریی باشم در خیابان‌ها
که نشان می‌دهد
جنبش آزادی‌خواهی شکست خورده است

 

 

می‌خواستم در وصفت کتابی بنویسم
کلمات به جان هم افتادند
تا در اطراف نامت جا بگیرند

چه در شهرها
چه در کتاب‌ها
نام تو دلیل تمام جنگ‌هاست
و پس از هر پیروزیی
نام تو نقش می‌بندد
در تمام پرچم‌ها

کتاب به آخر نمی‌رسد
وصف تو به آخر نرسیده
نشسته‌ای میان کلمات و
صفحه‌ای به زیبایی‌ات اضافه می‌کنی

حالا کتابی دارم ناتمام
با سطرهای درگیر
و کلماتی که چون سربازان جوان
برای فتح سرزمین‌ معشوقه‌های شان
به جنگ می‌روند

 

 

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل    ۲۳۳                       سال دهم                          دلو          ۱۳۹۳ هجری  خورشیدی          اول فبوری      ۲۰۱۵