کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 

   

شکریه عرفانی

    

 
دلواپسی

 

 

مرا که می‌بوسی
چشم‌هایت را باز کن
تا ببینی
زنی که در بازوانت لانه کرده
سی و پنج سال ازعمر لبانش می‌گذرد
چین های نازکی بر پیشانی دارد
و رد پاهایش
در مرزهای زیادی جا مانده است

زنی
که سفر را دوست دارد
و دلواپس هیچ چیز نیست
غیر از آغوش باز تو
تا پنجره ی کوچک دیگری باشد
به سمت سرزمین های ناشناخته ی پیش رو

۲۳/۱/۲۰۱۵

 

 

 

دلش که می گرفت،
بر شانه ی کوهی می نشست
لابلای خارها می خزید
و در شکاف سنگی به خواب می رفت

پیش از آنکه ما را بشناسد
چشم انتظار باد بود
تا بیاید
و بر تن سردش
خط هایی
شبیه رگهای زنده ی جانوری بکشد

حالا
هر صبح
پشت در خانه انتظار ما را می کشد
در کوچه با ما قدم می زند
در خیابان
برای تاکسی دست تکان می دهد
و در گرمای آرام قهوه خانه ای
قطره
قطره
روی بالاپوش های ما جان می دهد

از کوهستان به زمین آمد
تا شکل دیگری
از اندوه آدمی باشد برف!

۳۱/۰۱/۲۰۱۵

 

 

 

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل    ۲۳۳                       سال دهم                          دلو          ۱۳۹۳ هجری  خورشیدی          اول فبوری      ۲۰۱۵