در یک سال
اخیر گزارشهای متعددی از توسعه بیرویه مدارس دینی در مرکز و ولایتهای
مختلف افغانستان و آموزش قرائت سختگیرانه از آموزههای دینی در این مدارس
به نشر رسیده است که در میان آنها گزارش مفصلی از فعالیت مدرسه نورالهدی
در ولایت قندوز و آموزش رادیکال آموزههای دینی برای شاگردان این مدرسه، در
سایت فارسی رادیو بیبیسی به نشر رسید. نشر این گزارش و سایر گزارشهای
مرتبط با این موضوع نگرانیهای زیادی را از فرایند تکثیر و ترویج الهیات
رادیکال دینی بر انگیخت، اما این نگرانیها از دایره چند تحلیل شتابزده
رسانهیی فراتر نرفت.
بر اساس آمار وزارت حج و اوقاف ۹۰۰ مدرسه دینی در سراسر کشور فعالیت
مینمایند که به گونهی توسط این وزارت حمایت میشوند، اما این آمار خیلی
کمتر آز آن چیزی میباشد که دادههای غیررسمی نشان میدهند. بر اساس
چشمدیدهای شاهدان عینی و همچنان گزارشهای که در این زمینه به نشر رسیده
است، بسیاری از این مدارس از منابع بیرونی تمویل میشوند و نصاب آموزشی این
مدارس معرف و مروج یک الهیات خشن و رادیکال میباشد که با اهداف و اغراض
سیاسی طرح و تدوین گردیده است. هرچند خطرهای ناشی از ترویج این پدیده
هرازگاهی مورد تحلیل و تفسیر رسانهی قرار گرفته، اما فرایند این روند و
تهدیدهای ناشی از آن نه در تفسیر و تحلیل رسانهی و نه هم در دستگاههای
امنیتی و سیاستگزاری مورد دقت و ارزیابی دقیق قرار نگرفته است.
نصاب آموزشی این مدارس و الهیاتی که از آن پدید میآید در واقع همان الهیات
طالبانی است که از آن به عنوان بنیادگرایی اسلامی نیز تعبیر میرود.
بنیادگرایی اسلامی به قرائت انعطافناپذیر ایدیولوژیک از آموزههای دین
اسلام اطلاق میگردد که شناسه رفتاری آن تقابل با مدرنیسم و پرهیز از
هرگونه تعامل با سیکولاریزم دانسته میشود. در یک تعبیر دیگر از بنیادگرایی
اسلامی به عنوان گذشتهگرایی یا سلفیت سخن میرود که از دو برخواستگاه
متفاوت جغرافیایی و با نیت پاکسازی دین و رجعت به گذشته یا دوران سلفیت
قامت بر افراشته است.
به اعتقاد پژوهشگران امور دینی، محمد بن عبدالوهاب در شبه جزیره عربستان و
شاه ولیالله دهلوی در شبه قاره هند، نخستین مبلغان این نگرش دینی شناخته
میشوند که فرایند شاخه عربی آن برخواستگاه سلفیت جهادی قرار گرفته و
القاعده از آن بیرون آمده است، اما نتیجه این قرائت در شبه قاره هند به
ایجاد و گسترش مدرسه دیوبندی در این منطقه انجامیده که الهیات طالبانی از
آن پدیدار گردیده است.
الهیات طالبانی به عنوان یک پارادایم سیاسی- اعتقادی در سالهای نخست ورود
گسترده مهاجران و جنگجویان افغان به پاکستان پیکربندی گردیده است که در آن
سالها توسعه و تکثیر این الهیات از چشمانداز کارشناسان غربی وسیله موثر و
قدرتمند برای مقابله با کمونیزم و حضور روسها در افغانستان تعبیر
میگردید.
در سایه همین نگرش، هزاران مدرسه دینی در مناطق مختلف پاکستان با حمایت
مالی دولت پاکستان ایجاد گردید و هزاران کودک افغان جذب این مدارس گردیدند.
اما با خروج ارتش سرخ از افغانستان که بر سرنوشت جنگ سرد عملا نقطه پایان
گذاشته شد، پدیدهی به نام الهیات طالبانی از میان چهاردیوارهی این مدارس
قامت برافراشت که با ظرفیت و کاربرد بهتر میتوانست در حوزه منافع
استراتیژیک پاکستان عمل نماید.
از چشمانداز بسیاری از کارشناسان مسایل دینی، الهیات طالبانی حاصل استخراج
اندیشه و اجتهاد تفکر یک مجتمع علمی و فکری نیست که برای پاسخ به نیازهای
معاصر و از فرایند اندیشیدن شکل گرفته باشد، بل مجموعهیی از انگارهها و
پندارههای سنتی دینی است که تحت نظارت کارگزاران حوزه منافع استراتیژیک
پاکستان طراحی گردیده و سپس بهصورت آموزههای ایدیولوژیک وارد شریانهای
فکری طلاب مدارس دینی گردیدهاند. بروندادههای این الهیات در دو شکل
متفاوت سختافزار و نرمافزار قابل تفسیر میباشد که طالبان مسلح و
عملیاتهای انتحاری فرایند سختافزاری و تبلیغ و ترویج الهیات طالبانی
ماهیت نرمافزاری آن را به نمایش میگذارد که خود در یک تعامل دیگر، به
سختافزار تبدیل میشود. اما متاسفانه تا هنوز به ندرت اتفاق افتاده است که
نظام جنگی طالبان از بر سازههای یک الهیات و منظومه فکری آنان چهارچوبه یک
الهیات تعریف گردیده باشد که حوزه کاربردی آن جغرافیای بسیار گستردهتری را
نسبت به جغرافیای فعالیتهای جنگی طالبان در بر میگیرد.
فقدان این فهم از طالبان سبب گردیده است که امکانات و راهکارهای مقابله با
آنان هیچگاهی بهصورت علمی و استراتیژیک مورد شناسایی قرار نگرفته و ماهیت
الهیاتی آنان از چشم تحلیل و تفسیر جامعهشناختی پنهان بماند. هرچند ظاهرا
جنگجویان طالب عامل بلفعل ادامه جنگ و ناامنی شناخته میشوند، اما الهیاتی
که جغرافیای اعتقادی طالبان را شکل میدهد با سرعت فزاینده در حال تکثیر و
ترویج میباشد که فرایند آن هر لحظه میتواند به تولید طالبان منجر گردیده
و پیکره صلح و ثبات در این کشور را فرو بریزد.
گزارشهای که در سالهای اخیر از توسعه مدارس دینی با آموزههای طالبانی از
مناطق مختلف کشور به نشر میرسند، از تکثیر و ترویج این الهیات سخن
میگویند، اما متاسفانه این واقعیت در دستگاههای امنیتی کشور مورد دقت و
تامل قرار نگرفته است که فرایند آن در اشکال و ابعاد مختلف میتواند
برهمزننده ثبات و امنیت واقع گردد. در دستگاه سیاستگزاری دولت تا هنوز به
این واقعیت دقت نکردهاند که به رغم مصرف هزینه سنگین مالی و جانی برای
مقابله با طالبان در میدانهای جنگ، الهیاتی که بر قامت طالبان لباس جنگ
میدوزند، در قلمرو حاکمیت دولت و حتا با استفاده از امکانات دولتی تکثیر و
ترویج میگردد.
واقعیت اما این است که گسترش این الهیات به یک نبرد نامریی، اما ویرانگر
میماند به صورت نرمافزاری فکری چهارچوبه نگرش کثیری از نسل جوان جامعه را
با رنگ خشونت و تعاملناپذیری آزین نموده و طالبان را بازتولید مینماید.
تردیدی نیست که هر حامل این الهیات یک طالب بلقوه تعبیر میگردد و حضور
طالبان را در سنگرهای جنگ علیه فضیلتهای دموکراسی و آزادیهای مدنی تمثیل
مینماید، اما سکوت سیاستگذاران ارشد دولت افغانستان در برابر این وضعیت
چنان مینماید که نه تنها این تهدید بالقوه را درک نکرده است، بل در خیلی
موارد در تقویت و توسعه این تهدید نیز کمک کرده است.
وزارت معارف که ممثل سیاست آموزشی دولت میباشد، تا هنوز هیچگونه
میکانیزم نظارت بر مدارس دینی را تعریف نکرده است که با استفاده از آن
بتوان تهدیدها و مخاطرههای ناشی از فرایند توسعه این مدارس را مهار نمود.
وزارت حج و اوقات که مسوولیت نظارت بر مساجد و مناسک دینی را بر عهده دارد،
در سایه این تعاملها محو گردیده است. از همین رو توسعه بیرویه این مدارس
با الهیات طالبانی و فقدان چهارچوبه نظارتی بر نصاب آموزشی و نحوه
فعالیتهای آن، خود نوعی تکثیر طالبان تعبیر میگردد که هم دولت و هم افکار
عموی از این واقعیت غافل مانده است.
در سالهای اخیر تلاشهای پیدا و پنهان زیادی از آدرسهای مختلف صورت گرفته
است تا طالبان را عناصر مجرد و بریده از یک الهیات معرفی نماید، اما
سادهسازی طالبان با ماهیت غیرالهیاتی خود بخش دیگری از یک استراتیژی
دشمنان مردم افغانستان دانسته میشود که میخواهند افکار عامه را از
بسترهای بازتولید طالبان منحرف نماید. الهیات حاکم بر فضای مدارس دینی چیزی
نیست جز چرخه بازتولید طالبان که ساده انگاشتن و ساده گذشتن از کنار آن،
مصیبتهای بیشتری را بر سرنوشت مردم این سرزمین تحمیل خواهد کرد. |