رأی
نیاوردن کاندید وزیران هزاره از پارلمان، مایه ی تعجب نبود اما منبعی برای
فرافکنی و نفرت پراکنی گروه زیادی از کاربران فیسبوکی و سیاست پیشه گان
داخلی گردیده است. موجی از نفرت و بد گویی و بدبینی را نثار سایر اقوام
کردند و می کنند؛ گویی که همه ی بدبختی های هزاره ها در سیاست امروز، ناشی
از سنتِ "هزاره ستیزی" اقوام دیگر می باشد.
در این که تعصب و تبعیض در تعامل سیاسی، هنوزهم نقش جدی دارد شکی نیست اما
نباید فراموش کنیم که امروزه، انارشیستی ترین نوع سیاست در افغانستان جریان
دارد که هیچ قاطبه و قاعده و تعهد والتزام قومی و مذهبی و زبانی و سیاسی و
قانونی جز اصل "منافع شخصی" بازیگران سیاسی، محترم و معیار و مبنای عمل
نیست. اتفاقا همین تضاد و تقابل و تداخل و یا اشتراک منافع شخصی و سیاسی
باعث شده که بسیاری از مرزهای قومی، زبانی، تباری، مذهبی و ایدئولوژیک و
سمتی بشکند و در یک فرایند نسبتا آزاد و بی قاعده، مبنای رفتاری و الگوی
اخلاق سیاسی را در سطح کلان و خرد تعامل سیاسی تعیین نماید. این روند، بیش
از هر زمان به نفع هزاره ها بوده است که فرصت تعامل سیاسی و زمینه و تجربه
ی عمل سیاسی در سطح کلان ملی پیدا کرده اند.
سیاست مداران جدید و رهبران سنتی هزاره در طول یک دهه ی گذشته نقش پر رنگی
دراین میدان تعاملی بازی کرده اند. هم در درون دولت وهم بیرون از حاکمیت در
جناح بندی ها و ائتلاف ها و زد و بند های سیاسی، سهم موثری داشته اند و
جایگاه مشخصی یافته اند.
عرصه ی نسبتا باز سیاسی طی یک دهه اخیر باعث شده که رهبران سیاسی و
بازیگران نسل جدید افغانستان از هر قوم و گروه اتنیکی، به مهارت و تخصص
ویژه ای در تعامل سیاسی دست یابند. این سیاست پیشه گان به همان چالاکی که
در تعامل سیاسی از مرزهای قومی عبور می کنند، به همان چابکی در فرصت های
دیگر از کارت های قومی بهره می برند.
نکته ی مهم و جالب این سیر وثمره ی تعامل سیاسی میان این گروه در این است
که التزام عملی و اعتقاد راسخ به مناسبات قومی نقش و رنگ خودرا از دست داده
است. همه ی سیاست مداران، رهبران و مراجع سیاسی اقوام، باهم دوستان نزدیکی
هستند. روابط خانوادگی ورفاقت شخصی دارند. نان ونمک همدیگر را می خورند و
خنده ها و شادی های شان را با هم قسمت می کنند و ائتلاف و تیم و گاهی
مانفیست سیاسی خودرا مشترکا تدوین می کنند. در انتخابات درکنار هم می
ایستند و در مواضع مهم سیاسی از همدیگر حمایت می کنند. این وضعیت، با همه ی
اثار منفی اش، یک واقعیت را در این کشور چند پارچه و چند قومی نمایان می
سازد و آن این که اولا انحصار سیاست و قدرت شکسته است و دیگر، گروه و
خاندان و قوم خاصی مالک قدرت و مبدع عمل سیاسی نیست؛ دوم آن که سیاست و
قدرت بتدریج به سمت ماهیت سکولارشدن و متکثر شدن پیش می رود و مبنای
رفتارها و تعامل سیاسی عمدتا بر اساس منافع سیاسی و شخصی است تا قومی و
تباری.
در این میان، بسیاری از فرهنگیان و نیروهای اهل قلم هزاره عمدتا "دید
تاریخی" به مسایل سیاسی دارند. هر بحرانی را نسبت تاریخی می دهند وهر مشکل
سیاسی را منسوب به مناسبات قومی می سازند وهر شکست سیاسی را معطوف به بحران
قومی می کنند. هر تحولی را مایه ی یاس وعجز ولابه می شمارند و هر رخدادی را
درعرصه ی قدرت و مناسبات حاکمیت، به نافِ "تئوری توطئه قومی" می بندند.
حالا، رأی نیاوردن نامزد وزیران هزاره از پارلمان، بهانه ای گردیده که
بازهم شعله ی بدبینی و بدنگری وشک و پندارِ اصلِ "هزاره ستیزی" را مشتعل
سازند.
این گروه از تحلیل گران و دوستانی که احساسات بسیاری شان از سرِ درد و یاس
است، به این نکته کمتر توجه دارند که رأی نیاوردن کاندید وزیرهای هزاره و
یا ناکامی سیاسی هزاره ها در برخی از موارد و مقاطع، در درجه ی نخست، ربط
مستقیمی به نوع عملکرد سیاست مداران و بازیگران خودِ هزاره دارد و در درجه
ی دوم ناشی از تنگ نظری ها و یا ملاحظات قومی عمومی رایج در فرهنگ اجتماعی
می باشد.
مشخصا در مورد ناکامی نامزد وزیران هزاره در دور جدید که انصافا همه شان
افراد شایسته ای هم هستند، چندین فاکتور داخلی و درون تعاملی در بین جامعه
هزاره قابل تشخیص وباز شکافی می باشد:
۱. تضاد، تقابل و چالش های درونی رهبران سیاسی هزاره نقش موثری در ناکامی
سیاسی این نامزد وزیران ایفا کرده است.
۲. جناح بندی، اختلافات و پراکندگی عمیق میان نمایندگان هزاره در پارلمان،
در ناکامی نامزدان تاثیر زیادی داشته است.
۳. بسیاری از نمایندگان هزاره در پارلمان بخاطر اختلاف سیاسی شان با رهبران
سیاسی هزاره به کاندیدهای آنها رأی ندادند و چه بسا دیگران را هم تشویق
کردند تا به نامزدهای معرفی شده از سوی رهبران، رأی ندهند.
۴. برخی از نمایندگان هزاره در پارلمان، با برخی از نامزد وزیران اختلاف
جدی و مخالفت آشکار داشتند و حتا قبل از معرفی آن ها به مجلس توسط ریس
جمهور، مخالفت و بدبینی و برائت خودرا از برخی نامزدان اعلام کرده بودند.
۵. حزبی بودن این نامزد وزیران و یا معرفی آن ها توسط رهبران سیاسی، در عدم
جلب رضایت بسیاری از نمایندگان نقش داشته است.
۶. وجود چالش ها و رقابت های درون حزبی بر سر معرفی کاندید وزیران، باعث شد
آن عده که خود انتظار معرفی شدن بعنوان کاندید وزیر را داشتند، به کارشکنی
و جوسازی علیه نامزد وزیران دست بزنند و در روند ناکامی آن نامزدها تاثیر
بگذارند.
۷. رقابت، تنش و حساسیت های میان ـ تیمی بین دو تیم حاکم، غنی ـ عبدلله،
نیز تأثیر مشخصی در روند کلی ناکامی بیش از پنجاه درصدی نامزد وزیران و از
جمله نامزد وزیران هزاره برجای گذاشت.
بهرحال، روشنفکران و فرهنگیان هزاره باید اولا با درک عمیق از پیچیدگی
سیاست در افغانستان و دوما با شناخت از مناسبات و بافت قدرت در درون رهبری
سیاسی و بازیگران هزاره، به تحلیل درست و راهگشا از وضعیت سیاسی و ناکامی
ها وکامیابی های جامعه ی خود موضع بگیرند. بدگویی، فرافکنی، انداختن تقصیر
به گردن دیگران، شکایت و عجز ولابه از زمین و زمان و کشانیدن هر پدیده و
شکستی به سمت منازعات قومی، نه معقول است، نه واقعی است و نه راهگشا.
مطئمنا هزاره ها بیشتر از هر گروه قومی نیازمند گشودن باب خوشبینی، تعامل،
گفتگو و فرهنگ سازی سیاسی و مدارای فکری می باشند؛ چرا که قربانی اصلی قومی
شدن سیاست و قبیله ای بودن مناسبات قدرت و بسته بودن نظام فرهنگی و عصبیت
های اجتماعی بوده اند. نسل جدید هزاره باید نگاهِ خوشبینانه و عمیق به
"آینده" داشته باشد نه اینکه در لای "نفرت" گذشته و خاطره های تاریک
تاریخی، خود را حبس کنند. گذشته باید چراغ راه آینده گردد.
هزاره ها به شدت نیازمند تغییر ذهنی و تحول تاریخی اند. اگر این مردم
بخواهند از رنج و تبعیض و تحقیر تاریخی عبور کنند، باید انرژی، توانایی
واستعداد خود را در هر زمینه شکوفا سازند و در حرکتی روشن و "رو به جلو"،
با خوشبینی، تعامل عقلانی، برقراری دوستی و یافتن مشترکات با سایر اقوام
کشور گام های جدی، جسورانه و ساختار شکنانه بردارند.
|