دخترک شاد , مست و خندان بود
برف می بارید به روی و موی او
برف چشمک میزد به سوی او
رقص رقصان پیچ تاب بر زمین
لحظهء شادی بخشید به روی او
............
مادرش همچو آسمان تیره بود
زانوان بدست و پریشان حال بود
آتش صندلی هم خاموش بود
بری خوردن لقمه نان بچه ها
روزگار تلخ را هم آغوش بود
در كنار شعله خاموش سرد
قطره اشکش چکید
و نالان بود
......
دخترک مستانه آمد پیش او
گفت : برفی استی تو مادرم
ای عزیزم , بهترینم , مادرم !
در شب برفی دست پخت مادرم
مزه خوش میدهد من مستانه ام
شانه به گیسو زد خوده قشنگ کرد
دل با رویا های زیاد گلرنگ کرد
گرمی شعله اشک خوشی ها
چشم او را زیبا و شبرنگ کرد
..............
آری آری ! مادر زندگی چه زیبا بود
زندگی آتشگهی لحظه ما بود
رقص مهرم آگنده زلذت ها بود
رشک وحسرت فاصله با دلها بود
........
مادرش خاموش ماند و در سکوت
تا کی خاموشی ؟ ای ناز مادرم :
مادرش گفت :
این خاموشی گناه من که نیست
زیر لب آهسته با خود زمزمه کرد:
زندگی را شعله مهر خواهمت
بر این لحظه جواب میخواهمت
................
شعله ها آتش گرفت در دلش
گفت: دخترم زندگی زیباست با تو نازنین
آسمانِ باز است ,آفتابِ هم زرین
باغهای گلگون چون روی ماه تو
همچو سرو بلند است قد رسای تو
در بلور آبهای تن زیبای تو
با آمدن ،رفتن، دویدن های تو
می شگفندگل ها با لبخندی تو
...............
بوی خاك را عطر آگین کرده ای
نور عشق را رنگین کرده ای
روی تو چون روی مهتاب است نگر
مهر مادر را تو بلورین کرده ای
برف ها می آیند و میروند
دختر نازم همیش پاینده است !!
فردیانا - ظریفه |