جناب اکادمیسین استاد اعظم سیستانی ، داکتر صاحب سید عبدالله کاظم، استاد
سید خلیل الله هاشیمیان، محترم عبدالباری جهانی، خانم فرهیخته ملالی نظام،
داکتر نجیب الله بارکزی ، جناب مسعود فارانی، جناب جمال خان باکزی ، جناب
ایاز نوری در رابطه به گرد همآهی لندن در تجلیل از حبیب الله کلکانی مطالب
نهایت ارزش مندی تحریر داشتند که در خور ستایش است، ضمناً جناب اکادمیسین
سیستانی وجناب فارانی بزرگوار به ریشه و عامل اصلی این پروسه یا
نویسنده"عیاری از خراسان" تماس گرفتند که در ذیل شما حقایق دیگری را درآن
باره بخوانش میگیرد که نوشته گروهی از دانشمندان روسی ، به گزینش و گزارش،
محقق ، مترجم وارسته ما جناب عزیز آریانفر سراغ نموده بودند و در سایت خود
شان و فیض محمد کاتب موجود است .
رازهای سر به مهر تاریخ دیپلماسی افغانستان در نیمه نخست سده بیستم
«قهرمان رخدادهای مزار»: رویدادهای «ترکستان افغانی»
در اواخر سال ۱۹۲۹– اوایل های دهه ۱۹۳۰ و
هنگامه [استاد] خلیل الله [خلیلی]۱
پیش درآمد ۲ :
[در مقاله دست داشته، کوشیده شده تا به ابعاد فردی و شخصیتی استاد خلیل
الله خلیلی در متن کشاکش های افغانستان در اواخر سال های ۱۹۲۰ و آغاز ۱۹۳۰
پرداخته شود. در تاریخ نگاری افغانستان، این کشاکش ها، به «انقلاب» شهرت
دارد. موضوع پژوهش این بحث، پرداختن به سیما و شخصیت خلیل الله خلیلی است.
او در آن هنگام، نماینده نسل جوانی از سیاسیون کشورش به شمار می رفت، که
پسان ها به شخصیت برجسته اندیشمند (انتلکتوئل) و دولتی مبدل گردید. در
مقاله، سخن بر سر رویدادهایی است که زایشگر آغاز زندگینامه سیاسی خلیل
الله شدند].
[در پی کشته شدن امیر حبیب الله در سال ۱۹۱۹، در افغانستان «پادشاه گردشی»
گردید. امان الله- شاه جدید، به زودی کشور را به سوی استقلال رهبری کرد. او
تصمیم گرفت تا جامعهء سنتی افغانستان را اصلاح نماید. در روند پیاده ساختن
اصلاحات، بسا اتفاق افتاد که به سنت ها و شرایط عینی جامعه بی پروایی شود و
خواست مردم نادیده گرفته شود. امان الله، مالیات را افزایش داد و در
سرانجام هم میهنانش را در برابر خویش برانگیخت. بحران عمیق اجتماعی و سیاسی
اواخر سال های ۱۹۲۸ و آغاز ۱۹۲۹، به جنگ داخلی و تضعیف بیش از حد حاکمیت
مرکزی کشور تا مرز از هم پاشی شیرازه حاکمیت آن انجامید. در کشورتنش های
ملی، عشیره یی و گرایش های منطقه یی نیرومند شد. در جریان سال ۱۹۲۹ و حتا
آغاز سال های دهه ۱۹۳۰ شمار بسیاری از شبه
دولت های نیمه خودگردان در
افغانستان پدید آمدند، که بیشتر متمایل به منطقه گرایی بودند، تا استقلال
کامل. ( امیر حوزه غرب یا پادشاه شمال یا.... مانند امروز. ــ
لمر)
امان الله، پس از واژگونی پادشاهی اش در میانه های جنوری سال ۱۹۲۹ کوشید تا
حکومت ملی را با تکیه بر خویشاوندی های عشیره یی پشتونی خویش در قندهار که
به آنجا گریخته بود، سر و سامان دهد. مگر به زودی با شکست رو به رو شد. او
عملا خود را از بسیاری از همکارانش، که ناگزیر هم در پایتخت و هم در شمال
مستقلانه پویایی هایی داشتند، تجرید ساخت و سر انجام، در اواخر ماه می
۱۹۲۹ کشور را برای همیشه ترک گفت.
در جریان سال ۱۹۲۹ میلادی، نقش مرکزی در سیاست افغانستان به نیروهایی که
برکابل چیره بودند، انتقال یافت. آن ها کسانی بودند که بچه سقاو- نماینده
گروه های پایینی جامعه را به قدرت رساندند. سپس او را امیر غازی (در واقع
امر حبیب الله دوم) اعلام کردند و کشورش را که در برگیرنده کابل، اطراف و
برخی از مناطق ولایت شمالی (ترکستان افغانستان، قطغن، بدخشان و ...) می
گردید، متفاوت از حکومات پیشین پشتون ها، به «کابلستان» نام دادند.
در میان سقاویان هم شمار بسیاری از نمایندگان نخبگان مذهبی (بیشتر تاجیک
تبار یا تاجیکی شدهء زمینداران ناحیه کابل (کوهستان و کوهدامن) حضور داشتند
و هم بوروکرات های پیشین امان الله و مذهبی های واپسگرای [عصر او]. آن ها
نتوانستند نه مدیریت اقتصادی را پیش ببرند و نه ماشین دولتی را به راه
اندازند.
تا تابستان سال۱۹۲۹، در کشاکش های تباری- سیاسی درونی افغانستان، رزمجویان
قبایل پشتون نیرومند گردیدند. نادرخان- وزیر دفاع و سپهسالار امان الله
[خان] و یکی از چهره های برجسته اشرافیت افغان (سردار) توانست که همهء آن
ها را زیر درفش خود متحد سازد].
مقارن با آغاز پاییز ۱۹۲۹، روشن گردید، که هواداران بچه سقاو در افغانستان
به زودی شکست خواهند خورد. تنش ها هم در کابل و هم در استان ها به شمول
استان هایی در ظاهر متمایل به رژیم نو، رو به فزونی داشت. یکی از رهبران
هزاره به نام اکلیل خان، برای گفتگو با سید حسین- وزیر دفاع «کابلستان» به
شهر مزارشریف آمد. عبدالقیوم- نائب الحکومه مزار، که یکی از هواداران
پنهانی نادر خان که برجسته ترین مدعی بالاترین مقام دولتی در اواخر ۱۹۲۹ به
شمار می رفت، نتوانست جلو سید حسین را که شهر را با خزانهء محلی (که نزدیک
به نیم میلیون افغانی دارایی داشت)، ترک می گفت، بگیرد. در۲۷ اکتبر، حکومت
مزار به دست مستوفی- خلیل الله خلیلی افتاد، که در برابر عبدالقیوم
مستقلانه قیام نموده، نیروهای هزاره ها را سرکوب، و پس از آن، خود را نائب
الحکومه ترکستان افغانی اعلام کرد.
خلیل الله که بعدها در کشور و فراتر از مرزهای آن، به نام خلیل الله خلیلی
(استاد خلیلی) نامور شد، در سپهر سیاسی زمان جنگ داخلی ۱۹۲۹ تصادفی
ندرخشید. پدرش- محمد حسین خان از عشیره صافی، از رجال پرقدرت عصر امیر حبیب
الله خان و مستوفی الممالک وی بود که به فرمان امیر جدید- امان الله خان،
متهم به فساد و دیگر تبهکاری ها گردیده و در سال ۱۹۱۹ محکوم به اعدام شد و
خانهء وی در کابل مصادره و به عنوان اقامتگاه نماینده سیاسی شوروی داده شد.
بنا به وصیت محکوم، خانواده اش را بخشوده، امان دادند، اما به استان
چاریکار تبعید نمودند که با درآمد اندکی از مدرک جایدادهای محدود شان می
زیستند.
به گونه یی که عبدالغنی می نویسد: محمد حسین خان در آستانه اعدام، از امان
الله خواهش کرد تا به فرزندانش امکان ادامه آموزش بدهد که در پاسخ [به
مصداق: «عاقبت، گرگ زاده گرگ شود-گ.»]، شنید: آموزش دادن به آن ها به معنای
پرورش گرگ های درنده است. هر چه کنی، آن ها آدم نمی شوند».۳
خلیل الله با آن که پدر و مادر (مادرش دختر یکی از خان های روستای کوهستان
پروان، بود که پیش از رویدادهای ۱۹۱۹ درگذشته بود) را از آوان کودکی از دست
داده بود، آموزش دید: به روایتی وی دبستان روستایی را به پایان رسانید و
بنا به روایت دیگر، در لیسه با پرستیژ حبیبیه کابل دانش فراگرفت و سپس،
چندی هم در آنجا به آموزگاری پرداخت. در بیست و اند سالگی، او، که در میان
شمالی ها (تاجیک ها و پشتون های تاجیکی شده شمال منطقه کابل) نمو یافته
بود، به جنبش بچه سقاو گروید و یکی از بی آلایش ترین و تحصیل یافته ترین
هواداران این جنبش شد. در زمستان سال ۱۹۲۹ جزء بلند پایگان محلی سقاوی
گردید و به کرسی مستوفی ترکستان افغانستان گماشته شد.
سقوط کابلستان، نه تنها او را سرخورده نساخت، بل [انگیزهءآن گردید] که
برعکس، سرسختی، صلابت و شگردهای شگفتی برانگیزی را به نمایش بگذارد. او
نادر خان را دست نشانده انگلیسی ها خواند و
طرح ایجاد دولت جدیدی را در شمال با پیشگامی
باشندگان ازبیک، تاجیک و ترکمن پیش کشید.
۴ این طرح، نه تنها برای مخالفان وی،
بل نیز برای محافل معین سیاسی و نظامی- دیپلوماتیک شوروی غیر منتظره بود.
جدایی از آن که به پندار خلیل الله، عامل مهم توانایی زیستن این «دولت» می
بایستی در حمایت همسایه شمالی ـ شوروی و دوستی با جمهوری های شوروی نهفته
باشد.
خلیلی که در گذشته به عنوان یکی از سرسخت ترین دشمنان شوروی بنام بود، برای
اثبات حسن نیت خود، دستور داد تا پناهجویان آسیای میانه آزادانه، به میهن
شان بازگردند.در
این سند، که در نامه های دیپلوماتیک شوروی به «فراخوان خلیلی- معاون گورنر
جنرال ترکستان) نام داده شده است (مستوفی مزار نزدیک به سه هفته یعنی از
آخر اکتبر تا ۱۹ نوامبر ۱۹۲۹، در منطقه فرمانروایی کرد. با آن که در اسناد
یا از نام نائب الحکومه و یا معاون وی امضا می کرد- ولادیمیر بویکو) آمده
است: «با توجه به مناسبات نهایت دوستانه موجود میان حکومت اسلامی حبیب الله
با حکومت معظم شوروی، مهاجران مقیم در سرزمین افغانستان، هرگاه خواسته
باشند به وطن اصلی شان برگردند، بهتر است خود در این باره تصمیم بگیرند، که
کجا برای بود و باش آینده شان بهتر است. از جانب حکومت اسلامی حبیب الله در
مزار شریف، برای بهبود رفاه این مردم، هیچ ممانعتی در زمینه نیست. دولت
معظم اتحاد شوروی طبق اطلاعیه رسمی موجود در نزد ما،آماده است تا این
مهاجران را پذیرفته و زمینه بازگشت و اسکان با عافیت آن ها را در میهن شان
فراهم نماید»۵.
فرمانروای «خود گماشته» وعده سپرد تا در
آیندهء نزدیک کنگره نمایندگان باشندگان محلی را برگزار نماید که در آن در
نظر بود حکومت دایمی شمال افغانستان را برگزیند. او و هوادارانش، مطمئن
بودند که ولایات قطغن ـ بدخشان و میمنه نیز به هسته دولت آینده شمال خواهند
پیوست.
با فرا رسیدن هفته دوم ماه نوامبر، هیات هایی از بدخشان، آقچه، شبرغان و
سراسر منطقه مزار، آغاز به آمدن به «مجلس نمایندگان با صلاحیت» به
مزارشریف، نمودند. از دیدگاه بافتار تباری، در میان نمایندگان، ازبیک ها،
ترکمن ها و تاجیک ها از نگاه شمار، بیشتر از دیگران بودند. این در حالی بود
که در جمع آنان، نمایندگان هزاره ها و افغان ها (پشتون ها) اصلا به چشم نمی
خوردند. دسته های بالادست تر، جنگاوران مسلح ترکمن ها به رهبری ایشان خلیفه
بودند. مگر رهبری سیاسی را خلیل الله پیش می برد.
مگر، جانب شوروی، با پیدایی یک چنین متحد ناخوانده و ناخواسته، به ویژه طرح
های وی، با دلواپسی فوق العاده برخورد نمود. به پنداشت نمایندگان
دیپلوماتیک شوروی در آسیای میانه، «پیاده
شدن چنین طرح ها، پیش از همه به معنای تقسیم افغانستان به دو بخش خواهد
بود: یکی جنوب خاوری به رهبری نادر خان، با نفوذ بیشتر انگلیسی ها و دیگر
شمال باختری به رهبری خلیل الله، با عمدتا تاثیر شوروی. مگر ما چنین کاری
را باید غیر ممکن بپنداریم. تقسیم افغانستان در اوضاع کنونی بیشتر به سود
انگلیسی ها است. ما به افغانستان واحد، غیر قابل تجزیه و دارای تمامیت ارضی
نیاز داریم. (تکیه از نویسنده- بویکو است) ...و به همین دلیل،
اندیشه هایی که در سر پرشور و گرم خلیل الله پدید آمده اند، ناگزیر کنار
گذاشته شوند. چون که هنوز کارهای شوروی ها علیه انگلیسی ها در افغانستان
چندان بد پیش نمی رود». ۶ (هوادارن
وی اکنون هم همین اندیشه را دارند. ـ لمر)
مگر، بسیار به زودی روشن شد که طراح ایجاد دولت شمال افغانستان، خود به
اندیشه هایش باور ندارد.
چون او و پیرامونیانش در عین زمان گفتگوها را با اس. وایتزاگر
S.Weizeger
- قونسل شوروی در مزارشریف برای گرفتن روادید یا ویزای شوروی (که عملا به
معنای دادن درخواست پناهندگی بود) و گسیل اشیای گرانبها (پول و قره قل) به
آن سوی مرز (که در نظر بود پول ها در یکی از بانک های شوروی واریز و پوست
ها در گدام های آن انبارهای شود)، پیش می بردند. با همه شک وگمان ها در
بارهء طرح های استراتیژیک خلیل الله،
محافل سیاسی و نظامی ـ دیپلوماتیک شوروی نمی توانستند همکاری یکی از
هواداران چندی پیش بچه سقاو- آن هم سرسخت ترین و پر و پا قرص ترین آن ها
را، با سنجش به پشتیبانی از او و کسان همانند او که از توانایی حفظ توازن
در برابر انگلیسی گرایی نادر خان- شاه جدید، برخوردار بودند؛ «به سان ابزار
در بازی افغانستان، که انجام و فرجام آن تا هنوز روشن نبود»، چونان نیروی
ذخیره؛ نادیده بگیرند.
در تاشکند، اعضای گروه خلیل الله («که آخرین بقایای رژیم حبیب الله پنداشته
می شدند») و پیش از همه، خود او، چونان شخصیت های هر چند هم متباین، مگر با
آن هم بی تردید سیاسی، ارزیابی می شدند. آ. زنامینسکی- نماینده فوق العاده
کمیساریای خلق در امور خارجی در ازبیکستان، ضمن گزارشدهی در باره این مساله
به رهبری دفتر آسیای میانه یی کمیته مرکزی حزب کمونیست (بلشویک) سراسری
شوروی، می پنداشت که: «سودمند است تا آن
ها را در بازی افغانستان، که آغاز و انجام آن کاملا پیدا نیست، به سان
ابزار با خود داشته باشیم.»
۷
در ۱۲ نوامبر، گروه خلیلی یک محموله ۱۹هزار جلدی پوست قره قل را از مزار
شریف به ترمز، برای فروش به شوروی فرستاد. محموله کالا را خلیفه عبدالله-
کارمند گمرکات و معتمد خلیل الله همراهی می کرد. یک روز بعد، بیشترینه
اعضای گروه رجال های مزاری- ۴۶ نفر، با پاسپورت های تجاری در قونسولگری
شوروی روادید (ویزا) گرفته و در هر لحظه آماده گذر از مرز بودند
۸
در شهر، در واپسین لحظات، هواداران بازمانده نادرشاه تیرباران گردیدند.
خلیل الله خود، با نگارش نامهء دوستانه و هشدار دهنده یی در باره تغییر
محتمل اوضاع و بهتر بودن بیرون رفتن پرسونل دیپلوماتیک شوروی از مزار، رو
آورد: «با توجه به این که ممکن است من و دیگر اشخاص متنفذ دیگر در این جا
حضور نداشته باشیم، می خواهم شخصا به اطلاع شما برسانم، که با توجه به این
که امکان به قدرت رسیدن هرکسانی از هر قماش و گروه- آدم های هرجایی و
دشمنان دوستی افغانستان و اتحاد شوروی، هست، شاید آن ها با بهره گیری از
فرصت، به شما آسیب برسانند»۹.
در آستانه رفتن، او چند روز پیاپی و با پافشاری از ما می خواست تا
هواپیمایی را برای گسیل هیأت مزار به کابل به دسترس وی بگذاریم. بایسته بود
تا روشن نمایند که در پایتخت چه می گذرد و چه کسی بر اریکهء قدرت نشسته است
و مانند آن. برای مصوونیت هیأت، فرستادگان نادر را گروگان نگه داشتند. پس
از کاغذ پرانی ها و «راندمان» های بسیار جانب شوروی، سرانجام، هیات مزاری
که تصمیم گرفته بود تا با اسپ راهی کابل گردد، موفق گردید یک فروند هواپیما
را برای پرواز به کابل به کرایه بگیرند. هیأت متشکل بود از: محمد رفیق-
نماینده نظامی، فقیر محمدـ حاکم مزار، عطاء محمد- نماینده روحانیون و خواجه
عثمان ـ نماینده تاجران. آن ها را در کابل با گرمجوشی پذیرایی نمودند. نادر
که دیگر اعلام پادشاهی کرده بود، خود آنان را بار داد. نمایندگان به شاه
بیعت کردند و از وفاداری شان اطمینان دادند. اما یک روز پس از برگشت از
کابل، یعنی به تاریخ ۱۸ نوامبر، به مردمی که بی صبرانه در فرودگاه چشم به
راه آنان بودند، گفتند که: «حبیب الله زنده است و در کابل فرمان می راند».۱۰
در همان روز، به یاری گروه خلیل الله، برونبری کارکنان قونسلگری شوروی از
مزارشریف آغاز گردید. پس از چندی، افراد وی نیز شهر را که بلافاصله از سوی
دسته های کوهستانی به رهبری محمد عظیم خان اشغال گردید، ترک گفتند. حاکمان
جدید فرمان دادند که هیچ کسی را نگذارند از شهر بیرون برود. مگر قنسول-
وایزاگر و همکاران باقی ماندهِ نمایندگی شوروی توانستند با دادن رشوه به
فرمانده «کوتوالی» (اداره پولیس) با دو فروند هواپیما، زیر رگبار مرمی
کسانی که آنان را تعقیب می کردند، به شکل معجزه آسایی از مزار بپرند.
خلیل الله و همراهان را درست مانند هم میهنان امانی شان که چند ماه پیش
آمده بودند، به تاشکند فرستادند که در شرایط بس ناگوار دربندیان، روزگار به
سر می بردند. خلیل الله که بی روزگار و بی سرپناه بود، با بود و باش در جای
سرد، تنها با حمایت هم میهنانش توانست زنده بماند که به وی- به عنوان فرزند
برخاسته از یک خاندان سرشناس، هرچند هم بینوا که طی سالیان دراز مورد بی
مهری قرار گرفته- با کمال میل کمک می کردند، زیرا به سپاسگزاری و توانمندی
بازپرداخت وی اطمینان داشتند.
شایان یادآوری است که این هوادار سر سپرده بچه سقاو، هیچگاه نتوانست با
بلشویک ها زبان مشترک بیابد. حتا در تبعید هم برخورد انتقادی خود را در
برابر متحدان مؤقت خویش پنهان نمی کرد. هرچه بود، جانب مقابل نیز با وی
برخورد همانندی داشت. افزون بر آن، خلیل الله، میزبان خود را به غصب اموال
متعلق به او یعنی محموله های پوست قره قل و اسپ ها متهم ساخت. به گونه یی
که در بالا هم یادآوری گردید، به راستی که گروه یاد شده در آستانه گریز به
آسیای میانه، در نوامبر ۱۹۲۹، محموله های پوست قره قل را به شوروی فرستاده
بودند. اما کسان دیگری، از جمله برخی از بازرگانان افغانی نیز ادعای حق
مالکیت بر آن ها را داشتند. اما به وضع، نه مساله قره قل متنازع فیها، بل
این امر که دولت شوروی رژیم نادرخان را به رسمیت شناخته بود و پناهجوی
سیاسی با چهره مشکوک در چشم میزبانش- خلیلی، به هیچ رو در برپایی روابط با
نادر شاه، مساعدت نمی کرد، به ویژه رنگ و بوی هنگامه برانگیز می داد.
تسوکرمن
Zuckermann
- مسوول بخش آسیای میانه کمیساریای خلق در امور خارجی ضمن تبادل نظر با قره
خان- معاون کمیساریای خلق در امور خارجی در باره مهاجران مزار نوشت: «شما
حق به جانب هستید. ما نمی بایست در این موضوع مداخله می نمودیم»۱۱.
مسکو و تاشکنت با گذشت هر روز، از حضور خلیل الله در خاک شوروی بیشتر
پریشان می شدند و آماده بودند از هر بهانه یی برای بازگشت او به
افغانستان، بهره گیری کنند.
فرمان نادر خان، مبنی بر بخشایش خلیل الله و دعوت شخص شاه از وی برای برگشت
به میهن، بن بست پدید آمده را شکست. مگر کوهستانی شورشگر و شوریده، چندی در
بی آلایشی رژیم نو کابل شک و تردید داشت: «نادر شاه مرا بخشوده است، مگر من
تا کنون نه او را بخشوده ام و نه از او پوزش خواسته ام. او را در
افغانستان، خوب می شناسند: او حرف خود را می زند؛ قرآن را می بوسد؛ مگر با
آن هم فریب می دهد».۱۲ اما
ناگزیری ها نیرومندتر از کار برآمدند. بی مهری های توانفرسای غربت، خلیل
الله را واداشت تا پیشنهاد شاه را بپذیرد. در۱۷ فبروری ۱۹۳۰، «قهرمان
رویدادهای مزار» (کودتای دوم سقاوی پاییز ۱۹۲۹) به آگاهی نادرشاه رساند که
برای برگشت به میهن آماده است مگر به شرط این که به وی تضمین مصوونیت،
هزینه راه و اجازهء بود و باش در هرات ـ جایی که عبدالرحیم خان- مامایش کار
می کرد ـ داده شود. چنین اجازه یی به وی ارزانی گردید و گریزی مزاری به
گستره زیر فرمان مامایش برگشت.
خلیل الله، بی آن که کرسی رسمی یی در اداره هرات گرفته باشد، تاثیر چشمگیری
بر زندگی اجتماعی و سیاسی آن سرزمین برجا گذاشت. او با روحانیون- تکیه گاه
اصلی[نایب سالار] عبدالرحیم خان[صافی] نزدیک شد و مبارزه شدیدی را در برابر
گروه ترقیخواه سرور جویا به راه انداخت.
این گروه که در گیر و دار رویدادهای ۱۹۲۹ ریخت یافته بود و بیشتر متشکل از
جوانان بود، تا مدتی برای عبدالرحیم خان دردسر ساز نبود. چون پیکان اصلی
نکوهش آن بیشتر متوجه ناسخته ترین مظاهر محافظه کاری (کنسرواتیسم) بود. مگر
هنگامی که برخی از مهره های رسوخمند هرات، از جمله فرمانده ستاد پادگان
هرات، فرمانده تأمینات ییگان های نظامی و بخشی از فرماندهی دسته های رزمی
هزاره ها به گروه ترقیخواهان پیوستند، این گروه به یک گروه پر نفوذتر اداری
ـ سیاسی مبدل گردید. شاید، عبدالرحیم خان به یاری خواهر زاده اش- خلیل
الله، که هنوز از پیکارهای سال ۱۹۲۹ خسته نشده بود، تصمیم گرفت، پویایی های
ترقیخواهان را متوازن گرداند.
نقطه اوج این کشاکش ها- سؤ قصد بر سرور جویا در دسامبر ۱۹۳۰بود. جویای
ژورنالیست به شدت زخم برداشت که در پشت پرده این حادثه، دست خلیل الله را
دخیل می دانستند. جویا، در آستانهء حادثه، پس از تهدید های پیهم، ناگزیر
شده بود تا از والی خواستار کمک گردد. مگر، عبدالرحیم خان در پاسخ، یک قبضه
تفنگچه ناکارآمد را برای دفاع از خود به وی داد.
چندی پس از حادثهء سؤ قصد، شبنامه یی در شهر پخش گردید و در آن هدف ماجرا
چنین توضیح شده بود: «چند روز پیش، مسلمانان مؤمن و صادق گردآمده در یک
دسته، با گروهی از افراد بی خدا و مفسدان فی الارض تسویه ( تصفیه) حساب
نمودند»۱۳.بر پایه اطلاعات
قونسلگری شوروی در هرات، نویسندگان شبنامه، کسی جز خلیل الله با همدستی
حاجی محمد عظیم خان- دوست والی و رییس پولیس، نبود.
مگر هنگامه «هراتی» خلیل الله، تا مرز توطئه ها و دسیسه ها و اقدامات دهشت
افگنانه در بربر نیروهای ترقیخواه پیش نرفت. خلیلی که در آن هنگام، هنوز
بسیار جوان بود، با داشتن قریحه عالی، در وقفه های پدید آمده میان کشاکش
های سیاسی، به پژوهش ها و کاوش های تاریخی ـ فرهنگی می پرداخت و کتابی را
زیر نام «آثار هرات»۱۴ (تاریخ
سیاسی و جغرافیایی و شرح احوال سخنوران و دانشمندان و هنرمندان هرات، چاپ
سال ۱۳۰۸)۱۵ به رشته نگارش درآورد
و با شیوه سنگی (لیتوگرافی) به چاپ رسانید. در سال۱۹۳۱، نویسنده تازه به
پختگی و نام و نشان رسیده، که مصرانه به کابل دعوت می شد، تا سمپاتی اش را
به رژیم جدید به نمایش بگذارد، اثرش را به نادرشاه اهدا کرد.
اما این گونه ژست، هنوز به معنای آشتی او با نادریه (نادری ها) نبود: خلیل
الله، در پایان ماه می ۱۹۳۱، در آستانه رفتن به کابل، از آ. پلیاک- قنسول
شوروی در هرات تقاضای دیدار محرمانه نمود که در جریان آن، گردانندگان جدید
افغانستان را به باد نکوهش شدید گرفت. افزون بر آن، عزم خویش را مبنی بر
رهبری یک «جنبش گسترده مخالف نادریه» در کابل اعلام نمود۱۶.
خلیل الله حتا از قونسل خواهش کرد تا در تأمین ارتباط وی با امانیه
(هواداران امان الله [خان] ) برایش یاری رساند. آن هم، می خواست، این گونه
تماس ها را از طریق کارمندان نمایندگی سیاسی شوروی در کابل برقرار نماید!
آ. پلیاک که با اندیشه های خلیل الله و زندگی سیاسی وی به خوبی آشنایی داشت
و او را «دشمن سوگند خورده ما» [یعنی شوروی ـ بویکو] می پنداشت، به خواهش
ها و پندارهای مهمان ناخوانده خویش، بس به دیدهء شک و تردید می نگریست و
حتا در پشت پرده آن، ترفند را نفی نمی کرد. و به راستی، شوروی ستیزی خلیل
الله، آزردگی وی و دشواری هایی که در هنگام پاییدن(تبعید) در تاشکند با آن
ها سردچار گردید ه بود، حال چه رسد به نقشی که او در دوران جنبش «بچه سقاو»
بازی می نمود، صداقت برنامه های وی مبنی بر راه اندازی کودتا «به سود امان
الله»۱۷ [خان] را زیر سوال می برد.
«حواریون» نادر و پیش از همه صدراعظم- هاشم خان، تا آن هنگام چندین بار به
خلیل الله پیشنهاد نموده بودند تا به پایتخت برگشته و گو این که در
«روشنگری بر برخی از زوایای تاریخ عصر بچه سقاو» یاری رساند. شاید پایوران
دولتی به راستی به توانایی های علمی ـ ادبی او ارج می گذاشتند (بسنده است
از کتاب سه جلدی «آثار هرات» یادآوری نماییم، که در بهار سال ۱۹۳۱، چاپ و
به نادرشاه اهدا گردیده بود). مگر دلیل اصلی تلاش آن ها برای برگشت خلیل
الله به کابل، در گام نخست،آرزومندی مرکز برای پایان بخشیدن به نیمه
خودگردانی عبدالرحیم خان- والی هرات بود که می خواستند خلیل الله را [به
خاطر دستیابی به همین مقصد- گ.] به عنوان- هرچند هم عالی قدر، مگر به هر
رو، گروگان، نگه دارند.
خلیل الله، مقارن تاریخ ۱۲ جون۱۹۳۱، به کابل رسید و از سوی صدراعظم و دیگر
مهره های کلیدی حکومت و سر انجام، نادرشاه پذیرفته شد. او، با نادر خان سه
دیدار آزگار داشت. به درخواست خلیل الله، دو برادر و عمویش- محمد یوسف خان،
یکی از سازماندهندگان اصلی خیزش ۱۹۳۰ کوهدامن، که نزدیک بود به بهای تخت و
تاج نادرخان بینجامد، از بازداشت رها شدند. ژست سخاورزانه و آشتی جویانه در
برابر خلیل الله و دیگر اقدامات همانند حکومت، به آن امکان داد تا گلیم
«آخرین بازماندگان عصر حبیب الله» را برچیده و خلیل الله را از راه های صلح
آمیز گرویده ساختارهای قدرت رژیم ساخته و با آن آمیزش دهد. خلیل الله،
پسانتر در زمان ظاهر شاه و داوود خان به کرسی های برین(به شمول وزارت و
سفارت) [...و نیز به کرسی استادی ادبیات دانشکده ادبیات دانشگاه کابل- گ.]
رسید. مگر شهرت بزرگی را به عنوان سخنور با قریحه و بی همتای شعر دری۱۸به
دست آورد.
**************************
۱] . رجال دولتی و شخصیت های سیاسی ـ اجتماعی افغانستان (فرهنگ اطلاعاتی)،
مسکو،۱۹۶۷، ص. ۹.، منبع دیپلوماتیک شوروی، زیر نام: «نقش روحانیون در زندگی
اجتماعی افغانستان»، چاپ سال ۱۹۵۷، آگاهی هایی گسترده یی در باره آموزش
خلیل الله خلیلی در لیسه حبیبیه، در دست می گذارد. در کتاب، خلیلی به
عنوان یکی از پیشتازان سیاسی- مذهبی و اندیشه ورز نامدار کشور و منطقه
معرفی می شود. نگاه شود به: بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، اسناد
رفرنس در مسایل افغانستان، پرونده ویژه ۳۹، پرونده ۲۴۱، موضوع ۱۴، برگ ۴۰.
گوشه یی از زندگینامه سیاسی خلیلی که با «انقلاب» ۱۹۲۹ پیوند دارد، تا کنون
کمتر از سوی پژوهشگران موشکافی شده است؛ هرچند، شماری از خاورشناسان شوروی
با ژرفنگری به بررسی میراث سرایشی و نوشتاری وی پرداخته اند. بانو پرونتا
رسالهء دکترایش را درین گستره در دانشگاه بامبرگ
Bamberg
جمهوری آلمان فدرال نگاشته است. او بارها در همایش های بین المللی در باره
جلوه های گوناگون زندگی و پویایی خلیلی سخنرانی کرده است. (برای نمونه،
نگاه شود به: سخنرانی وی در سومین کنفرانس اروپایی «ایرانستیک» (ایران
شناسی) در سپتامبر ۱۹۹۵ در کمبریج زیر عنوان: بچه سقاء – یک رابین هود
افغانی یا یک رهزن، نوشته خلیل الله خلیلی، ۱۹۲۹ .
Bacca-i Saqqa`- an Afghan Robin Hood or a bandit: Khalilullah Khalili`s
revision of ۱۹۲۹.
منبع اصلی پژوهش بانو پرونتا، کتاب خلیلی در بارهء عصر «امیر حبیب الله
کلکانی» (بچه سقاو) («عیاری از خراسان ـ امیر حبیب الله، خادم دین رسول
الله»، چاپ پیشاور، ۱۹۹۰) بوده است.
[۲] . این پیش درآمد، در مقاله دیگر آقای بویکو زیر نام «قهرمان رخدادهای
مزار– سیمای سیاسی استاد خلیل الله خلیلی» نگاشته است و ما آن را به عنون
زیر نوشت در این جا آوردیم. چون این مقاله به قلم آقای بهره مان به دری
برگردان شده بود، ما آن را با اندکی ویرایش در این جا آوردیم- گ.
[۳] .
Ghani, Abdul. A Review of the Political Situation in Central Asia.
Lahore, ۱۹۲۱, p. ۱۰۵-۱۰۶.
[۴] . مرکز نگهداری و بررسی....، فوند ۶۲، پرونده ویژه ۲، پرونده ۱۸۰۶،
برگ ۱۹۷.
[۵] . بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، رفرنس ها در باره افغانستان،
پرونده ویژه ۱۱، پوشه ۱۴۷، موضوع ۴، برگ های ۵۰-۵۱، در پیام جستار شده
خلیلی، سبک نگارش و املای ترجمه پیام به زبان روسی که به وسیله کارمندان
قونسولگری شوروی در مزارشریف انجام شده است، حفظ گردیده است.
[۶] . همان جا، برگ ۱۹۸.
[۷] . مرکز نگهداری و بررسی....، فوند ۶۲، پرونده ویژه ۲، موضوع ۱۸۰۶،
برگ ۱۹۹.
[۸] . بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند رفرنس ها در باره
افغانستان، پرونده ویژه ۱۱، پوشه، ۱۴۷، موضوع ۴، برگ ۲۲۳ .
[۹] . همان جا، برگ ۱۹.
[۱۰] . مرکز نگهداری....، فوند ۶۲، پرونده ویزه ۲، پوشه ۱۸۰۶، برگ ۲۱۵.
[۱۱] . بایگانی سیاست خارجی روسیه، فوند رفرنس ها در باره افغانستان،
پرونده ویژه ۱۲، پوشه ۱۵۳، موضوع ۱۹، برگ ۱۸.
[۱۲] . همان جا، برگ ۱۹.
[۱۳] . بایگانی سیاست خارجی روسیه، فوند رفرنس در باره افغانستان، پرونده
ویژه ۱۳، پرونده ۱۶۱، موضوع ۴۱، برگ ۱۲۷.
[۱۴] . یکی از نسخه های این کتاب سه جلدی اکنون در کتابخانه مرکزی دانشگاه
هاروارد (Library
Wineder
) نگهداری می شود. نویسنده این امکان را یافت که با آن در دوره بازدید علمی
از ایالات متحده امریکا در پاییز ۱۹۹۸- بهار ۱۹۹۹ آشنا شود. در مراسلات
دیپلماتیک شوروی آغاز سال های ۱۹۳۰، تذکر داده می شود که کتاب خلیلی که به
سال ۱۹۳۱ به چاپ رسیده بود، از سوی ماکسیمف- کارمند کمیساریای خلق در امور
خارجی به زبان روسی برگردان شده بود و اصل کتاب به زبان پارسی، به کتابخانه
کمیساریای خلق در امور خارجی سپرده شد.
[۱۵] . این کتاب، چندی پیش در ایران از سوی انتشارات عرفان تجدید چاپ شده
است- گ.
[۱۶]. بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، رفرنس ها در باره افغانستان،
پرونده ویژه ۱۳، پوشه ۱۵۸، موضوع ۸، برگ ۱۱۴.
[۱۷] . بخش هایی از زندگینامه وی، که درین بخش آمده است، ناگزیر می
گرداند تا به ارزیابی های صابر میرزایف- ادبیات پژوه تاجیک در پیوند با
مرحله آغازین روشنگرانه در افغانستان، به ویژه در آن تز وی مبنی بر این که
«از سخنوران این دوره (سال های دهه ۱۹۲۰- بویکو)، که به هواداری از امان
الله خان برخاسته بودند، باید از خلیل الله خلیلی (تکیه از بایکو است) نام
برد، می توان شک و تردید کرد. نگاه شود به: میرزایف، صابر، مرحلهء آغازین
ادبیات روشنگرانه در افغانستان، رساله نامزدی دکترای علوم زبانشناسی، به
شکل سخنرانی علمی، دوشنبه، ۱۹۹۴، ص.۱۵.
[۱۸] . چراغ زندگانی خلیل الله خلیلی، در سال ۱۹۸۶، در غربت، در شهر مرزی
پیشاور پاکستان بی فروغ شد. او، [که پس از رویدادهای ۲۷ اپریل ۱۹۷۸ به
پاکستان پناهگزین شده بود] در آن سال ها با پویایی کار بیشتر دارای بار
ادبی بس بزرگی را به سود اپوزیسیون اسلامی انجام داد. سروده «استخوانم سوخت
جانا، آشیانم درگرفت» (که استاد آن را به یاد غزل شیوای داکتر صحرایی سروده
بود،- گ.) به گونه بس شگفتی برانگیز، برگ پایانی دفتر زندگانی سیاسی او
گردید.
*********************
یادداشتی از من لمر احسان : مجموعه " ماتم سرا " اثر استاد خلیلی در
موسسه انتشاراتی الاظهر پشاور در سال ۱۳۷۸ هم طبع شده است که اشعار بر سر
زبانها چون:
گوئید به نوروز که امسال نیاید در کشور خونین کفنان
ره نگشاید
******************
شو ضیاء الحق، چراغ آرزوی مسلمین شو علمدار مسلمان، شو میهن
سرباز دین
جانشین شیر یزدان شو در خیبر گشا در مقام
خالدی، میدان محشر آفرین
**********************
من بی وطن که دور ز آغوش مادرم بنشسته ام در آتش و در خون
شناورم
و دهها پارچه شعر دیگر که در آن است. همچنان به همت خانم ماری خلیلی ناصری
دختراستاد «یاد داشتهای استاد خلیل الله خلیلی» در سال ۲۰۱۰ در امریکا نشر
گردید که اسرار ی پشت پرده را گفته است.
|