از خواب كه بلند ميشم
روزهاي خوشبختي ام را كنار تو
ميشمارم
و بدبختي جهان را به دست باد
ميسپارم
و خاطرات شيرين مان را
تند تند مرور ميكني
كه هنوز هم زني تنهاست در ياد تو
ميايي كه مرحم زخمهايم شوي
پنجره كه ميگشايم
همچو شب خاموش ميشي
من
محو ميشم در نگاه تو
نگاه تو كه روشني ندارد
اما بوسه هايت ارامش هر درد منه
تو دُعاي مادرم هستي
كه در رگ هاي من تكرار ميشي
تو سرباز انقلابي مني
تو خرگوش انقلابي مني
تو ارامش روح مني
تو بهانه ي شعرهاي مني
تو ميوه ي ممنوع در باغ مني
تو تكرار شدني نيستي
و من فارغ از خستگي ها ام
وقتي به ديدنت میايم
با زلف هاي پريشان
نگاه هيجان
سيماي پُر ز اميد
دامن كوتاه ز غمها
دست هان مهربان
قلب عاشق
و يك سال ديگر افزوده میشود
در عمر تو
كه
با هم بودن را تجربه كنيم.
حالا كه نيستي
بودنم و بودنت غزل ناب بودن ها شده
كه حتي نخواهم دوستت بدارم
فراموش نميشم
با جرعه هاي بوي بوسه هاي ياس
و
كم كم سايه ي دنبال ام میايد
پا برهنه روياهاي مان را برهم میزند
و
دلخوشي اميد اسمان را می بلعيد
لبت بوسه زنم كه جاي لبهايت
شمع اميد بسوزانم
حالا بي باك
افتاب را در كيف ام
جهان را در اغوش ات
خوشبختي را در لبخند ات
زندگي را در تو تجربه میكنم..
انديشه شاهي
بوستون امريكا-اخرين شعر سال ٢٠١٤
|