در تندباد حوادث فقط
از شاخه های صبر باید محکم گرفت
چون از دیگران نباید توقع داشت
هرکه با نیازش با توست
در وقت دلگیریش
تنهاییش
با توست
در غیر
تو هستی و آن تندباد حوادث
~~~~~~~~
ببوسم تا شاد شوم
ببوسم تا رگه های تنم
حلول احساس من را تهنیت گویند
ببوسم تا موهایم
عطر ملایمش را همآهنگ عطر نیاز تو در آشفته گی اش ببوید
ببوسم تا دستانم به دور گردن تو حلقه شوند
و چشمانم نیایش سحر را در سپیدی های اوراقش با عشق بخواند
ببوسم تا بلغزم در تخیل
تا سیراب شوم از هوس
تا پر گشایم چون عقاب
ببوسم تا بریزم چو باران
و ذوب گردم در آغوش عصیان گر تو
باربار
~~~~~~~~~
من در سردی های شب
پروانه ای را بیاد می آورم که زخمی بود
~~~~~~~~
پروازم ده به قله اعتبار
شاید در قرابت با خورشید
حرارت باور در من اوج گیرد
چون اینجا در کبودی زمین
نور اعتماد
خیلی سرد است
~~~~~~~~~~
هوس های زودگذر
چون لکه های ظلمت اند که بر دامان طبیعت ما غنچه میکنند
اگر باهوش نباشیم
زود به بستانی رقم خواهیم خورد
که گل هایش
بوی ندامت را در میان دارند
و فرشش
کبودی زخم ها را در آغوش |