کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 

   

کریمه شبرنگ

    

 
زبان زمین

 

 

من با زبان زمین آشنا هستم

آن‌چنان که تو با زبان الکل

وقتی زنده‌گی را با جام تلخی سر می‌کشی

خدا حضور می‌یابد در تنهاترین

لحظه‌هاي تلخ تو

و من وقتی به آسمان فکر می‌کنم

خدا روزنه‌هاي نامعلومی را به رویم می‌گشاید

هراس را از چشم‌هایم بر می‌دارد

من با زبان شب آشناهستم

و تپه‌یی را که می‌شود دست به دست عشق گذاشت

از همین روزنه دیدم

مقیاس روح را در رگ برگ‌هاي درختان

لطافت را در جریان نفس‌هاي کهن ترین درخت باغ

من با زبان هر چی زیبایی و جاویدانه‌گیست

آشنا هستم

«من باغچه را در پهنه‌ي وسیع دستان خودم بر میدارم »

و رنگ اندیشه را با تن خیس سبزه‌ها می‌شویم.

به تو اي رهگذر

خاموش نشست‌هاي در صبح

سلام با زبان فصیح عاطفه خواهم داد

و نفس‌هاي گرم خدا را که

در تمام خطوط دستانم جاريست

به سر هر چی دختر گیسوبلند روزگار خواهم کشید.

من از کدامین تبارم

که با زبان بلیغ خدا

به کشف صداي ناآشناي برگ رفتم

من با زبان هرچی جاویدانه‌گیست

آشنا هستم.

۱۲ عقرب ۱۳۸۸

بدخشان

 

 

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل    ۲۳۰                           سال دهم                          قوس/جدی          ۱۳۹۳ هجری  خورشیدی          ۱۶ دسمبر ۲۰۱۴