صبح است انتحاری، شام است انتحاری
ای عافیت بدینجا، اصلاً گذر نداری؟ً
بگذار مثل آدم، با مرگ خود بمیریم
بر جدّ تان مبارک، حوران انفجاری
ای عقل های دربند، تا چند، قتل، تا چند؟
از بس که خاک، خون شد، گم گشته خاکساری
این جا و یک وجب جا، صد ره بس است ما را
تا ناف و قاف دنیا، ما را مکن فراری
بنموده اند قالب، نام خدا و طالب
خیلی بزرگوارند! اینک بزرگواری!
از نام دین و دولت، مانده برای مردم
یا بابه قُویِ مستان، یا شیرک مزاری
باید دوباره از سر، تعریفِ تازه گردد
مفهوم جان سپاری، معنای سربداری
زیرا در این دیاران، هر کس دو دانه دارد
اندر خرابکاری، دیپلوم افتخاری
|