بگو آن دشمن ِ مارا که سوزانده تن ِ مارا:
ببین از زیر ِ خاکستر دوباره رُستن ِ مارا!
سر ما را ببینی دور از گردن اگر، شاید!
نبینی خم به میدان هیچگاهی گردن ِ مارا
جوانی گر به خاک افُتد نیفتد پرچمش از دست
جوان دیگری گیرد درفش ِ میهن مارا
سیاست پیشه های ما اگر در خواب ِ خرگوش اند
بگیرد عسکر این خاک راه ِ دشمن مارا
بگو آن دشمن ِ مارا که سوزانده تن ِ مارا:
ببین از زیر ِ خاکستر دوباره رُستن ِ مارا!
کوچهء دل
ما را رها کنید که دیوانگی کنیم
دور از شما به خاطرِ خود زندگی کنیم
همسایه جان! به خانه ما گند خود مریز
از ما مخواه مثل خودت گندگی کنیم
شرمیدهایم جای تو (این سر از آن خم است!)
هرگز گمان مبر که سرافگندگی کنیم
گر تکروی کنی تو به میدانِ مشترک
ما نیز رو به روی تو یکدندگی کنیم
در مانی از تلاش برای سقوطِ ما
در کار خویش گرچه که درماندگی کنیم
از مرگ با گلوله نامرد بدتر است
روزی که پیشِ آینه شرمندگی کنیم
بافیدهایم قافیه را طبقِ میل خویش
مارا رها کنید که دیوانگی کنیم! |