کابل
شهر اشکهای برادران راضی
شهر شادیانههای برادران ناراضی
از خانه بیرون میشوی که نان بیاوری
پارههای تنات را به خانه بر میگرداند
کابل
شهر شلیک
آتش
دود
سر هر چهار راهی
مردی کمین گرفته با ریش انبوه
دکمهاش را فشار میدهد
کابل
شهر سقوط مستقیم
به آغوش حورهای بهشتی
یکی بیاید به رییس جمهور بگوید
برای برادرانش چقدر بدهیم
تا دست از سرمان بردارد
صبحها از خواب بلند میشوی
تا نشان بدهی که زندهای
همینکه از خانه بیرون میشوی
مرگ، مثل گله گرگهای مست
به کوچهها سرازیر میشوند
دروازههایتان را ببندید
پنجرههایتان را
لطفن نفس نکشید!
مرگ در هوا پیچیدهاست
از باد و باران
در روزهای آفتابی
از خبرهای خوش هم
بوی مرگ میآید
اینجا خبر خوش یعنی
عزیزترینات
از انفجاری
نیمهجان به خانه رسیدهاست
کابل شهر نه
جادههایی تنگ و تاریکیاست
که همیشه سمت مرگ کج میشود |