کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 

   

امان‌الله تجلی پژوهشگر مسایل حقوقی

    

 
به نام خدا
جرایم سیاسی در افغانستان
 

 

 

 

۱

از سالیان زیاد در افغانستان ما با جنگ های خانمان سوزی رو برو هستیم. هر حکومت و یا نظام سیاسی که بر اریکه‌ی قدرت تکیه زد با جنگ روبرو شد و مخالفین خود را مجرم  خواند و حرکات آنها را غیر قانونی اعلام نمود. ما در این نوشته این حرکات مسلحانه‌ علیه دولت ها را مورد بررسی قرار می‌دهیم و در می‌یابیم که آیا این حرکت بر مبنای قوانین نافذ در افغانستان جرم اند یا خیر ؟ و اگر جرم‌اند چه نوع جرمی، جرم سیاسی یا جرم عادی.

الف. جرم سیاسی

 قسمیکه در سیاست تعریف شده است: سیاست عبارت ازبدست آوردن, حفظ‍‍، تعدیل و توزیع قدرت را می‌گویند.  پس واژه‌ی جرایم سیاسی به معنی جرم در راستای به دست آوردن قدرت سیاسی میباشد. جرایم سیاسی را در قاموس اصطلاحات حقوقی چنین تعریف کرده اند: تمام اعمال و اقداماتی که هدف آنها سر نگونی نظام موجود و حاکم باشد. به عبارت دیگر؛ جرایم علیه امنیت داخلی و خارجی جرایمی‌اند که علیه حاکمیت دولت در  داخل کشور صورت میگیرند.

موجودیت کلمه‌ی حاکمیت در تعریف فوق خود نشان دهنده‌ی آن است که منظور جرایم سیاسی است. در تعریف آقای لنگرودی کلمه‌ی موسسه و دستگاه سیاسی نیز جا داده شده است که میشود از موسسه و دستگاه سیاسی، کودتای دستگاه نظامی را علیه حاکمیت برداشت نمود. آقای لنگرودی به این عقیده است که جرم سیاسی جرمی است که ناشی از فکر سیاسی ویا اینکه از یک موسسه‌ و دستگاه سیاسی ناشی شود. به معنی اخص جرمی است که مخالف نظم سیاسی خارجی یا داخلی کشور باشد مانند توطئه برای تغییر شکل حکومت.

در فقه اسلامی هم بحث های در مورد جرایم سیاسی تحت عنوان بغاوت وجود دارد که مختصرا به آن میپردازیم:

۱.                       بغاوت

جرم بغاوت در اصطلاح  حقوق جزای اسلام عبارت است از : قیام در برار اولی الامر مسلمانان و دولت اسلامی به هدف سرنگون کردن آن. پس جرم بغاوت جرمی است که اولیا امور و نظام دولتی را هدف قرار میدهد و اگر جامعه و نظم آن را مورد تجاوز قرار بدهد ، به آن بغی گفته نشده بلکه فساد در روی زمین نامیده میشود.

فقهای اسلامی شرایطی را جهت به وقوع پیوستن جرم بغاوت تعین نموده اند که قرار ذیل اند:

۲.                        شروط تحقق جریمه بغاوت :

·          د ر ماورای اهداف مجرمانه باید اهداف سیاسی نهفته باشد، مانند عزل رییس دولت  اسلامی یا سر پیچی از فرامین و دستورات وی؛

·         بغاوت کنندگان باید تاویل داشته باشند: یعنی کسانیکه دست به بغاوت میزنند باید جهت صحیح بودن بغاوت خود دلایلی -اگرچه ضعیف- داشته باشند. مثلا زمانیکه گروه موسوم به خوارج در برابر علی ابن ابی طالب قیام کردند، دلیل قیام خود را علیه حکومت موجود این طور بیان میکردند  که  علی با وجود آنکه قاتلین عثمان ابن عفان را میشناسد و قدرت گرفتاری شان را نیز دارد آن‌ها را دستگیر نمیکند .

·        بغاوت کننده گان باید دارای نیرو باشند: بدین گونه که این گروه باید قدرت و نیرو داشته باشند و بنابر زعم خویش تعداد مردم از آنها حمایت نمایند.

 

·        بغاوت کنندگان آرای خویش را با استفاده از به‌کار گیری نیروی نظامی تعمیل کنند ویا برای تنفیذ آن دست به جمع آوری کسب نیرو بزنند.

از نظر امام ابو حنیفه بغاوت کنند گان زمانیکه دست به تجمع و کسب نیرو میزنند مباح الدم میگردند؛ حتی اگر عملاً به جنگ شروع نکرده باشند. ولی امام مالک، امام احمد و امام شافعی به این نظراند که به مجرد جمع آوری قوت و نیرو مباح الدم نمی‌گردند، بلکه زمانی خون آنها هدر خواهد بود که عملا جنگ و تجاوز را آغاز کنند.

در توضیحات فوق به وضوح  دیده میشود که  موجودیت فکر سیاسی همراه با جرم سیاسی ضرور میباشد. علاوه بر این‌ها تغیر حاکمیت با استفاده از قوت مسلحانه یکی دیگر از اجزای مهم جرم سیاسی است  زیرا تغیر حاکمیت دولت بدون استفاده از قوت نظامی ممکن نیست.  این حرکت های نظامی معمولا به سه شکل صورت میگیرد : جنگ های آزادی بخش، کودتا و تروریزم.

بنابرین چنین نتیجه میگیریم: تا زمانیکه هدف از جرم سقوط دادن نظام حاکم یا تضعیف آن در کشور نباشد، نمی‌توانیم آن جرم را جرم سیاسی بنامیم. ولی هرگاه هدف از جرم سقوط دادن یا تضعیف حکومت یا نظام باشد؛ چه این جرم کوچک یا بزرگ باشد جرم سیاسی گفته  میشود. به گونه‌ی مثال، جعل پول اگر صرف به هدف بدست آوردن منفعت اقتصادی و پول باشد جرم سیاسی گفته نمیشود. اما اگر هدف از جعل پول اسقاط دولت  ویا تضعیف آن  باشد آنگاه است که جرم به شکل خودکار به جرم سیاسی تبدیل میشود. در این مبحث صرف به فعالیت‌های مسلحانه علیه دولت‌ها میپردازیم :

ج: انواع جرایم سیاسی مسلحانه:

جرایم سیاسی مسلحانه را به سه نوع تقسیم میکنیم: جنگ های آزادی بخش، کودتا‌های نظامی و تروریزم.

۱.              جنگ های آزادی بخش:

تعدادی از فرهنگ‌های انگلیسی جنگ جویان آزادی  بخش یا (freedom fighter) را چنین تعریف می‌کنند: کسی که در مقابل یک  حکومت نا صادق یا ظالم میجنگد. در ادامه‌ی همین تعریف به کلمات گوریلا (guerrilla) و ترورست (terrorist) بر می‌خوریم که به معنای مترادف با (freedom fighter) آورده شده است.

از تعریف فوق چنین برداشت می‌شود که، جنگ‌های آزادی بخش در مقابل حکومت های ظالم توجیه پذیر است. آوردن کلمات گوریلا و تروریست به  حیث کلمات مترادف این را میرساند که کلمه‌ی گوریلا منحیث یک دید مثبت بی طرفانه و تروریست با یک دید منفی دشمنانه در مورد جنگ جویانی که علیه نظام ظالم قیام کرده اند استعمال میشوند. واضح است که کلمه‌ی تروریست که از سوی دشمنان این‌ها استعمال می‌گردد در صورت پیروزی این جنگجویان به قهرمانان ملی تبدیل خواهندشد.

جنگ‌های آزادی بخش علیه آن نظام‌های حکومتی براه انداخته میشود که به شکل دیکتاتوری ویا به شکل تک حزبی اداره می‌گردند؛ زیرا به سایر عقاید سیاسی و مردم مجال فعالیت سیاسی و شراکت در قدرت داده نمی شود و مردم بخاطر بدست آوردن حقوق خود -چه سیاسی و چه مدنی- دست به اسلحه می‌برند. کسانیکه در جنگ‌های آزادی بخش اشتراک می‌کنند در صورتی پیروزی به قهرمانان ملی و در صورت شکست به مجرمین سیاسی تبدیل می‌گردند، بنابرین می‌شود گفت که نظام های دیکتاتوری و تک‌حزبی خود عامل جنگ ها می‌گردند .درین نوع جنگ‌ها اکثریت مردم شریک میباشد.

۲.              کودتا

کودتا را تعدادی از محققین اینگونه تعریف می‌کنند: استیلا یافتن بر تمام قوای سیاسی از طریق  مخالفت با قانون اساسی یا مخالف قانون که غالبا از راه توسل به‌قوای  مسلح صورت میگیرد. به عباره‌ی بهتر، شکل دیگری از جرایم سیاسی می‌تواند توسط قوت‌های نظامی علیه حاکمیت صورت گیرد، که این نوع گرفتن قدرت را کودتا نام نهاده اند. عاملین کودتا در صورت شکست به مجرمین سیاسی مبدل میشوند و در صورت پیروزی قهرمانان ملی معرفی می‌گردند. در شرایط کنونی دنیا و گسترش روز افزون دموکراسی دیگر نظام های کودتایی برای کسی قابل قبول نیست. درین نوع جنگ‌ها معمولاً عده‌ی از نظامیان اشتراک میداشته باشد.

۳.               تروریزم:

در مورد تاریخچه تروریزم باید بدانیم که این وازه برای اولین بار در سال ۱۷۹۵ میلادی برای توصیف حکومت ترس و وحشتی که در فرانسه در فاصله‌ی انقلاب سال‌های ۱۷۹۴-۱۷۸۹ حاکم بود، بکار رفت . البته واژه‌ی ترور به معنای عام آن از اواخر قرن چهاردهم بکار رفته و نمایانگر حالت ترس و وحشت شدید بوده است. تعدادی از فرهنگ‌های اصطلاحات حقوقی توضیح می‌دهند که واژه‌ی تروریست در حدود سال ۱۸۶۶م توسط ویلیم فیتس پاتریک به معنای کسی که برای اشاعه‌ی نظریاتش از یک نظام وحشت‌افکن و ارعاب‌آور استفاده میکند، به کاررفته است.

در سطح حقوق بین المللی، اصطلاح تروریزم برای اولین بار در جریان اولین کنفرانس بین المللی کردن حقوق جزا در بروکسل در سال ۱۹۳۰م به کار رفت. برخی از نویسندگان تلاش کرده اند که دو واژه‌ی ترور و تروریزم را از یک‌دیگر تفکیک نمایند. برای مثال  فریدریک هاکر درین زمینه اظهار می‌دارد: «ترور، که از بالا تحمیل میشود، ایجاد و اشاعه‌ی ترس از  سوی دیکاتورها، حکومت ها، روسا و در واقع تلاش قدرت‌مندان برای کنترول از طریق ارعاب است. تروریزم که از پایین اعمال می‌گردد ایجاد و اشاعه‌ی ترس از سوی شورشیان، انقلابیون و معترضین است و تلاشی است از سوی ضعیفان  فعلی که قدرتمندان بالقوه هستند که از طریق ترس و ارعاب کنترول را بدست آورند. ترور و تروریزم یکی نیستند ولی بیکدیدگر تعلق دارند . این دو مفهوم به شکل قابل تفکیک به این ایده‌ی مشترک مرتبط هستند که ترس قوی‌ترین انگیزه‌ی موثر بشری است، اگر تنها انگیزه نباشد، خشونت نیز بهترین شیوه‌ی ایجاد وحفظ ترس است .

درنظام های دیموکراتیک یا مبتنی به آرای مردم جرایم سیاسی (مسلحانه) صرف یه شکل تروریزم آن متصور بوده می‌تواند. اما در نظام های تک حزبی و تمامیت خواه که به خواست های اکثریت مردم ویا به ایده‌های سیاسی دیگران مجال داده نمی‌شود جرایم سیاسی به شکل مسلحانه می‌تواند واقع شود ویا وجود داشته باشد.

در نظام های دیموکراتیک و مبتنی  به آرای مردم جرایم سیاسی به شکل مسلحانه‌ی آن کمتر واقع میشود و آنی هم که واقع میشود از نوع تروریزم آن است. زیرا در صورت پذیرفتن ابزار رسیدن به قدرت  (مبارزات مسالمت آمیز- انتخابات) و هدف سیاسی -ایجاد حکومت دیمکراتیک- به هر جریان سیاسی قابل دسترسی است. تروریزم نه ابزار سیاسی نظام‌های دیموکراتیک و نه هدف این نظام‌ها را که عبارت از ایجاد حکومت دیموکراتیک است نمی‌پذیرد. بنابرین خود برای خود ابزار و هدف تعین میکند و به منظور بی ثباتی نظام دیموکراتیک دست به دهشت و حراس   افگنی می‌زند. جنگی که در افغانستان جریان دارد عبارت از نوع تروریزم آن است. به گفته‌ی دورکیم (فیلسوف فرانسوی۱۸۵۸-۱۹۱۷) زمانی‌که یک جامعه‌ی از نوع میکانیکی یا سنتی به سوی جامعه‌ی ارگانیکی یا مدرن تحول میکند، عده‌ی از افراد که تحت فشار این تحول و دگرگونی قرار  می‌گیرند و خود را با جامعه‌ی  جدید سازگار ساخته نمیتوانند، دست به جرم و جنابت می‌زنند.

۲

جرایم سیاسی مسلحانه در افغانستان

الف. تروریزم

جرایم سیاسی مسلحانه در افغانستان از نوع تروریزم آن ‌است و توسط افراد و گروه‌های پیش برده می‌شود که عمدتاً مربوط به جامعه‌ی سنتی‌ یا میکانیکی‌اند. این افراد تحت فشار شدیدی قرار گرفته‌اند که در اثر تحول جامعه‌ی افغانستان از نوع سنتی به مدرن یا ارگانیک بر رویشان اعمال می‌شود، و در نتیجه دست به جرم می‌زنند. اگر به خاستگاه‌ها و مناطق نفوذی این گروه‌ها توجه صورت گیرد، به روشنی دیده میشود که خاستگاه و محلاتی که این ها طرفداردارند، مناطق و محلاتی اند که مردم در آنجا به شکل خیلی سنتی و بدوی زندگی دارند. این‌ها با هر نوع تحول، تجدد گرایی و مدرن گرایی به دیده‌ی ترس و شک می‌نگرند و برایشان خیلی مشکل به نظر می‌رسد تا خود را با یک شیوه‌ی جدید زنگی وفق دهند. نیروهای مسلح دولت افغانستان برای دفاع از ارزش های مدرن به دفاع می‌پردازند، که این دفاع شکل  طبیعی جنگ با  تروریزم است. زیرا جنگی که توسط تروریزم به راه انداخته شده است سیر طبیعی رشد سیاسی، اقتصادی و اجتماعی مردم را تهدید به نابودی میکند. در مقابل چنین دشمن نابودگر باید به دفاع برخواست. جان لاک فیلسوف انگلیس به این عقیده است که «وضیعت جنگ وضیعت دشمنی و تخریب است. ازینرو، وقتی کسی با نقشه‌ی از پیش تعیین شده وبا آرامش کامل و بدون هیچ شتابی در کلام یا عمل، نقشه‌ی علیه زندگی کسی یا کسانی طرح میکند، او را نسبت به خود در وضیعت جنگ قرار میدهد. ازینرو، چنین شخص زندگی خود را در معرض قدرت کسی قرار می‌دهد که علیه آن اعلان جنگ کرده است و یا کسانی‌که برای دفاع از آن شخص به او پیوسته و در این دعوا حامی اوهستند.

این امری عادلانه و عاقلانه است که من هر آن چیزی را که حیات مرا تهدید می‌کند نابود سازم . زیرا بر اساس قانون بنیانی طبیعت بقای انسان باید تا آنجا که ممکن است تامین شود، و وقتی بقای همه‌ی انسان‌ها امکان پذیر نباشد حراست بی‌گناه ارجیحت دارد. وانسان می‌تواند‌ به همان دلیل که شیر و گرگ را میکشد، کسی را که علیه او به جنگ برخاسته و یا قصد جان او را کرده است نابود سازد. زیرا شیر و گرگ وابسته به قانون عقل نیستند و تنها قانونی که بر آنها حکومت میکند، قانون زور وخشونت است، بنابرین با چنین انسان‌های میتوان به صورت جانوران رفتار کرد که شکار میشوند، جانوران خطرناک مهلک که یقیناً وقتی‌که در  حیطه‌ی قدرت آنها قرار گیریم مارا از بین خواهند برد».

بنابرین، کسیکه تلاش می‌کند تا انسان دیگر را در حیطه‌ی قدرت مطلق خود قرار دهد، خود را در وضیعت جنگ با  او قرار داده است».

ترور

در افغانستان ما با اعمال ترس و ارعاب از بالا به پایین توسط حکام دولتی نیز روبرو بوده‌ایم که همان معنی دوم ترور است و توسط هکر تعریف شده است.  در نظام های مارکسیستی افغانستان از شیوه‌های ترور به شکل وسیع  استفاده صورت میگرفت. به طور مثال یک عضو عادی حزب مارکسیستی  حق کشتن ویا محبوس نمودن افراد عادی اجتماع را داشتنند و مردم حق شنیدن رادیو‌های خارجی را نداشتند و در صورد دست زدن به این عمل به شدیدترین مجازات مواجه میشدند.

دولت ازین شیوه‌های ارعاب به منظور کنترول مردم و تحمیل ایده‌هایش استفاده می‌نمود. هم‌چنان در نظام طالبان کشتارهای دسته جمعی‌، سوزاندن مزارع و خانه‌های مردم،  کوچ‌های دسته جمعی و کیبل زدن زنان و دختران در کوچه و بازار به همین منظور صورت می‌گرفت.

در دوران مجاهدین نیز از شیوه‌های ایجاد ترس و ارعاب به منظور حفظ حاکمیت شان بالای مردم  استفاده‌ی وسیع صورت می‌گرفت.

ب. جنگ های آزادی بخش مردم افغانستان:

جنگ‌های مجاهدین علیه نظام‌های مارکسیستی افغانستان ممکن است که از نوع جنگ‌های آزادی بخش محاسبه گردد. زیرا به مردم نان، خانه و لباس وعده شد ولی در عوض مردم آنچه را به دست آوردند جنگ، گرسنگی و بی‌خانگی بود.

نظام‌های مارکسیستی با وجودی‌که هیچ کار مثبتی برای مردم نکرده بودند، کم‌ترین تحمل را در مقابل سایر عقاید سیاسی مردم -حتی عقاید سنتی مردم- نداشتند. حتی میتوان گفت که یک بخش عمده‌ی کسانی‌که در این جنگ به ضد نظام‌های مارکسیستی قرار داشتند از همان عقاید سنتی و جامعه‌ی میکانیکی خود دفاع می‌کردند.

در این نوع جنگ ها تعداد زیادی ازمردم اشتراک داشتند. همان‌طور که دیده شد، بعد  از پیروزی این جنگ جویان به قهرمانان ملی تبدیل شدند، در صورتی‌که قبل از پیروزی مجرمین سیاسی بودند.

ج. کودتای ۱۳۵۷ افغانستان:

کودتای هفت ثور سال ۱۳۵۷ که توسط جریانات سیاسی مارکسیستی آنوقت علیه حکومت سردار محمد داوود خان صورت گرفت، حرکتی بود که توسط نیروهای نظامی مارکسیست علیه دولت وقت در عکس العمل به سرکوب حزب دموکراتیک خلق بود . کودتاگران مارکسیست که گروهی از نظامیان بودند، با گرفتن قدرت خود را قهرمانان ملی معرفی کردند،  این در حالی بود که یک روز قبل رهبران شان به عنوان مجرمین سیاسی توسط حکومت وقت زندانی شدند.

بدین ترتیب، جرایم سیاسی دارای انواع زیاد میباشد که ما صرف جرایم سیاسی را که توام با تحرکات مسلحانه است به بررسی گرفتیم. جرایم سیاسی توام به تحرکات نظامی به سه نوع تقسیم شد، که عبارت بود از جنگ های آزادی بخش، کودتا و تحرکات جنگی در نوع تروریزم آن. نظام های مارکسیستی ازین‌که دارای اهداف ایدیولوژیک خلاف طبیعت انسانی بودند نتوانستند که ابزار یا راهکار سالم ایجاد کنند تا بتوانند مردم را کنترول کنند. بنابرین دست به ترور دولتی -که آنهم به نوع خود جرم- زدند. طالبان که در زمان حاکمیت‌شان به دلیل باور نداشتن به یک جامعه‌ی ارگانیک و مدرن -که خواست طبیعی بشری است- و وابسته بودن به جامعه‌ی میکانیکی یا سنتی قادر به اداره‌ی مردم با ابزار های سالم وانسانی نبودند؛ بنابرین از شیوه‌های ارعاب مردم استفاده می‌کردند. این گروه در حقیقت بعد از سقوط شان از ترور به تروریزم روی آودند.

به گفته‌ی هاکر، تروریزم همان شیوه‌ی ایجاد ارعاب و ترس از پایین به بالا است؛ دقیقاً همان شیوه‌ی جنگی که طالبان در پیش گرفته‌اند. عوامل جرایم سیاسی به شکل تروریزم آن در افغانستان، به نظر بنده همان فشاری است که در اثر تحول از جامعه‌ی میکانیکی به سوی جامعه ارگانیکی ایجاد شده است.

 

 

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل    ۲۲۹                           سال دهم                          قوس          ۱۳۹۳ هجری  خورشیدی          اول دسمبر ۲۰۱۴