کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 

   

کریمه شبرنگ

    

 
نشانی

 

 

روز گاری اگر بدخشان آمدی
مرا از پشت هفت کوه سیاه صدا کن
اگر رابطه ات با خدا سرد بود
نشانی ام را از مهتاب بپرس
مهتابی که هرشب سر می‌زند از روزنه ی خانه ی من
و از دسترخوان دلهره ام آب می‌نوشد.
شاید
نمی دانم
به تو چی که هر روز در اخیر اتاقی
                 "شبرنگ " می‌میرد
و "هیچ کس به اندازه ی او دل تنگ نیست"
درپرتو این تنهایی
وسعت پرواز بی مسیر مرغ مسافری را
             به تفسیر می نشینم
کی چی می داندکه در سرزمین عجایب خدا
چی پرنده های را شناخته ام
و موجی از آبی ها و قرمز ها را به دست آورده ام
در همآهنگی دو تشنگی عمیق دریا جاری ساختم.
وقتی به تنهاترین لحظه ی دو دیدار می‌رسم
درب کیف شعر و آغوش را می‌گشایم
خدا حضور می یابد
در هر چشم بستن من
خدا دوست دارد مصرع های شکسته ی شعر مرا
خدا در پیاله ی من چای سیاه می ریزد
و دانه های سیاه شطرنج را در سمت من می‌چیند
خدا به اندازه ی توانایی اش مهربان بود
چرا رهایم کرد؟



۱۰اسد ۱۳۸۸
بدخشان

 

 

 

 

 

 

 

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل    ۲۲۸                           سال دهم                          عقرب /قوس          ۱۳۹۳ هجری  خورشیدی          ۱۶  نوامبر ۲۰۱۴