شناسنامه
نام کتاب: درکشور خداداد افغانستان
سفرنامهی افسر اتریشی ۱۹۱۵-۱۹۲۰
نویسنده: ایمیل رییچکا
برگردان به فارسی: رتبیل شامل آهنگ و سید روح الله یاسر
چاپ نخست: المان ۲۰۱۴
کتاب ‟در کشور خداداد افغانستان„ در واقع سفرنامهی است از یک افسر اتریشی،
که از روسیهی تزاری فرار کرده به افغانستان میرسد و از سال ۱۹۱۵ تا ۱۹۲۰
در کابل و دیگر ولایت هایی افغانستان عزیز سفر میکند، به پرورش نظامی دست
مییازد، گاه تنها و زمانی با جمعی از دوستانش.
و در پایان سفر، از شاه امان الله خان غازی، نامهی مبنی بر کارکرد نیک نصیب
میبرد و به کشور اتریش بر میگردد.
البته بیهیچوجه وی بر کرسی های مرمرین دربار سطلنت مدام تکیه نزده، بارها
قلندرمشربگونه با عوام هم گرد درسترخوان نشسته با آنان آب و نمک شد.
این سفرنامه در هژده فصل به گونه پایین ترتیب یافته:
فصل اول: فرار از سمرقند به سوی افغانستان
فصل دوم: آزادیی که آزادی نبود
فصل سوم: به سوی کابل از مسیر گذرگاه های پرخم و پیچ هندوکش
فصل چهارم: در خدمت وطن
فصل پنجم: هیجان های ماه رمضان
فصل ششم: خیانت و تبعید
فصل هفتم: آزادیی که من تصور آن را دارم
فصل هشتم: دوستان بلند پایه در روزهای بد
فصل نهم: قتل امیر حبیب الله خان و آغاز رقابت ها بر سر تخت نشینی
فصل دهم: جنگ در مقابل انگلستان
فصل یازدهم: خدا حافظی
فصل دوازدهم: بازدید از اماکن مقدس و تاریخی
فصل سیزدهم: عبور از دشت های شمال افغانستان
فصل چهاردهم: نزد دوست مان، والی هرات
فصل پانزدهم: عبور از صدر گذرگاه هزاره جات
فصل شانزدهم: برای آخرین بار در کابل
فصل هفدهم: ۱۵۰۰کیلومتر دیگر در راه های جنوب افغانستان
فصل هجدهم: به سوی وطن
البته این هژده فصل با مقدمهی مترجمان، پیشگفتار نویسنده و چندین نگاره
هایی تاریخی در ۴۰۰ برگه با زیبایی
ویژه در نگارش، برگردان و صفحهآرایی شایسته
آراسته شده اند.
در مقدمهی مترجمان، جناب رتبیل شامل آهنگ و جناب سید روح الله یاسر
در مورد برگردان کتاب، هدف نویسنده از نگارش آن و شیوهی برگردان
اثر، گپ هایی
گفته اند که خواننده را در مطالعه دقیق کتاب بسا یاری میرسانند.
گفتنی است که این گونه سفرنامهها در ردهی کتابهای سدهی ۱۹ و ۲۰
تاریخنگاری کشور مان خیلی کم و حتی بینظیر است.
نویسنده رخدادها را رمانگونه به زبان داستانی بیان میدارد
چون خودش بسا
حوداث را لمس و از نزدیک دیده و برای خواننده منحیث راوی بازگو میدارد.
سالهایی را که نویسنده در سرزمین مان بوده، روزگاری بود که وطن مان
فراتر از
همسایه های نزدیک با دیگر کشور های جهان کمتر تماس داشت و از پیشرفت های
زمان دور مانده بود.
نویسنده، بیآن که لب بر گلایه بکشاید و انگشت انتقاد بر فرهنگ، روابط
اجتماعی و مناسبات حاکم بر زندگانی مان بگذارد از برخوردهای نیک و بد آن
زمان بی پرده می نگارد. شاید در برخی موارد داوری های او نیک و برحق
نباشند؛ همانگونه که نیکوهش ها و ستایش های وی هم چه از افراد و چه از
رخدادها سندی را ارائه نمیدارد.
به گونهی مثال در بخشی از برگهی ۷۲-۷۳ میخوانیم:
«کابل یکی از مراکز برای طی مراحل گمرکی در بخش فرستادن قالین به هندوستان
بود. تاجر کابلی فوق العاده هوشیار بود، بسیار زیاد سفر کرده بود و انگلیسی
را روان صحبت میکرد. او در ضمن صحبت چند سکهی از نقره و برنز را به ما
نشان داد که همین چند لحظه پیش از نزد مسؤول مهامانخانه خریده بود.
سکههای یونانی بود. نوشتههای داخل تعداد زیادی از سکهها بسیار خوب
خوانده میشد. در اکثر سکهها کلمهی سکندر حک شده بود. تازه متوجه شدیم که
ما در سرزمینی قرار داریم که زمانی جز قلمرو اسکندر کبیر بود.»
نویسنده در این برداشت کلن به اشتباه رفته است. زیرا افغانستان هیچگاه جزء
قلمرو اسکندر مقدونی نبود، تاریخ گواه است که وی با لشکرش در قلعهی
هندوان بلخ محاصره میگردد. شهروندان آن زمان افغانستان که به اکثریت
هندوباور بودند، اضافه از یک ماه اسکندر را در محاصره میکشانند. اسکندر،
پسانتر در پاسخ نامهی مادرش چند نفر از هندوان را حضور او می فرستد تا از خاک و مردم این
سرزمین برداشتی بکند. مادر اسکندر نماینده های شهروندان افغانستان را قناعت
میدهد که هدف پسرش، تصرف هندوستان است نه افغانستان! التماس میکند
که: بگذارید وی از
خاک تان عبور کند که چنین شد.
سرودهی ٬٬نوای کهسار٬٬ استاد عبدالرحمن پژواک همین حقیقت را بازتاب میدهد.
نویسندهی سفرنامه، برداشتهای دقیق را هم به کرات بازگو کرده و حقایق را
با جرئت بازتاب میدهد. چنانکه در برگهی ۳۳۱ میخوانیم:
«مطالب دیگری که در این رابطه شنیدیم این بود که هندو ها که درگذشته ها
مجبور بودند تا لنگی و تنبان زردرنگ بپوشند و مالیات تقریباً سنگین
بپردازند، حالا در وضع بهتری بودند. نه تنها که اینگونه قیودات ملغی قرار
داده شده بود، بلکه به آنها اجازه حمل سلاح نیز داده شه بود۰۰۰۰»
البته ایمیل رییچکا، برای برائت از انتقاد های احتمالی در
گوشهای از پیشگفتارش می آورد:
«رویدادهایی که در برگیرندهی چشمدیدّهای ما از دورهی پس از ماموریت
هیات المانی تا پایان جنگ جهانی میباشد. درست در همین زمان وقایع مهم و
سرنوشتساز برای این کشور رخ داده است. از جمله می توان از کشته شدن امیر
حبیب الله، مبارزات داخلی برای به دست آوردن تخت و تاج، جنگ با انگلیسّها
و بالاخره امضای قراردادهای صلح نام برد. ما در بطن مهمترین رویدادهای
تاریخی این کشور قرار گرفته بودیم. البته تجزیه و تحلیل این رویدادها کار
پژوهشگران است۰۰۰».
به باور من، کار نویسنده روی همرفته می تواند روشنایی زیاد بر پژوهش
رخدادهایی تاریخی سالهای ۱۹۱۵ تا ۱۹۲۰ ببخشاید.
گوارآیی هایی این کتاب
خوبیهایی این کتاب بیشترند تا کاستی آن.
به باور من، هرگاه خوبیهایی متن این سفرنامه را در یک پلهی ترازو
و گوارابودن برگردان کتاب را در پلهی دیگر ترازو بگذاریم؛ به یقیین پلهی برگردان
بسا سنگینتر خواهد بود.
سالهای ۲۰۰۴/۲۰۰۵بود که این هیچمدان قلم شکسته آلمانی این کتاب را از دوست
وبرادر بزرگوارم رتبیل شامل آهنگ جهت مطالعه امانت گرفته بودم. بنابر نوع خط (خط
کهن) المانی و زبان المانی سال های ۱۹۲۰/۱۹۲۱ که نهایت صقیل و خیلی مشکل در
مقایسه با زبان امروزین المانی بود، کمتر استفادهی از آن
توانستم کرد.
از این رو به جناب رتبیل شامل آهنگ و جناب سید روح الله یاسر و
شادباش میگویم که با درنظرداشت نوع خط و زبان کاربرد کتاب، بازهم بهتر نه،
بلکه بهترین برگردان را پیشکش داشته اند تا کتاب برای خواننده امروز، دلچسپ
و گیرا باشد.
پاورقی های که در پیوند با توضیح و تشریح نام های محلات، افراد و پسمنظر
حوادث، از سوی این دو همدل و همکار ارائه گردیده اند، بس مفید و دقیق
میباشند.
ارزیابی و نقد همه جانبهی متن کتاب را میگذارم به سرسپیدان گسترهی تاریخ تا در مورد
ابراز نظر بکنند.
از چپ به راست: چودهری لالا رامانند صراف، لالا لکمی
داس صراف، و لالا لال چند صراف در دکانهای صرافی شان سرچوک کابل
(نام های این ها پس از پرسوپال از مویسفیدان هندوباور کابل مشخص شد)
ولی نبود نگارهي بالای تاریخی در کتاب حاضر این شهروند هندوی افغانستان را
اندوهگین گردانید.
در اصل آلمانی کتاب این نگاره که چند نفر هندوی کابل را که در سال
۱۹۲۰ در سرچوک کابل در دکانهای صرافی شان نشسته و مصروف کار نشان میدهد،
موجود است و بارتاب دهندهی این حقیقت است که پیشهی صرافی از بیرون وطن
توسط هندوان افغانستان به کابل و پسانها به شهر های دیگری سرزمین مان راه
یافته بود، با دریغ در کتاب به دستداشته جاه نیافته.
اهالی کابل ناتهــ، خواندن کتاب ٬٬در ملک خدا داد افغانستان٬٬ را برای
دستاندرکاران تاریخنگاری و اهل مطالعه از تهی دل پیشنهاد میدارد. البته برای جوانانی که ادبیات فارسی را از افغانستان آموخته و بنابر مهاجرت های اجباری به
کشور آلمان رسیده اند و اینجا زبان المانی را همه جانبه فراگرفته و گاهی
به فکر برگردان مطالبی از زبان المانی به فارسی اند، صمیمانه توصیه می
دارد.
این ترجمه، با سپاس به نگهداشت اصل امانت داری در برگردان، واژه
واژهی نوشتار نویسنده را به خواننده وسیله شده است که در فرجام کار، از یک
سفرنامهی سلیقه ایی؛ یک چشمهی شفاف تاریخی قد افراشته است.
دوستانیکه خواهش داشتن این کتاب تاریخی را دارند، میتوانند با کلیک کردن
بالای نگارهی پایان به منزل مقصود برسند.
با
مهر. ایشور داس
انتشارات خاوران
|