جناب رزمی صاحب تشکر که از من تقاضا کردید که درباره رازموفقیت مرحوم
احمدظاهر سخن بگویم.
به این مقدمه :
برای اولین بار احمد ظاهر مرحوم را دریک شب جشن استقلال دریک
کمپ اندک پایین تر از کابل ننداری که به گمان اغلب شاید کمپ زراعت بوده
باشد دیدم. چون ناوقت شب بود و میخواستیم بطرف خانه برویم. داخل کمپ نشدم
صرف از عقب کتاره چند دقیقه با رفقایم اورا دیدیم. و یگان نفر بین خود
میگفتند بچه صدراعظم است. حتی نامش را هم مردمی که عبور میکردند و
میدیدند نمیدانستند ومن با ظاهر شناخت به خاطری نداشتم که او درلیسه
حبیبه بود و چند دوره از من پیشتر و من در لیسه نادریه بودم.
ظاهر با عدهء نوازندگانش مصروف خواندن بود. و اکوردیون به گردن داشت تعداد
اندک تماشاچی نزدش بود و به شیوه ای غیرآشنا شاید به تقلید موسیقی اروپایی
مخصوصا ایتالیوی می خواند.
بعد ها چندین بار در رادیو پل باغ عمومی ریاست موسیقی او را دیدم. اما بی
جرتتر نسبت به یگران فقط با رفقای خود بود. این بود اولین شناختم با
ظاهرمرحوم.
در اول
موفقیتش که از طریق رادیوکه به شهرت رسید موقف پدرش هم بی تاثیر نبود اما
این به آن معنی نبود که گویا پدرش به کارمندان رادیو دستور میداد چون او
در اول حتی با پدرمشکل داشت که آواز خوانی کند.
رزمی صاحب آنوقت که شما هم حتما بیاد داشته باشید یا شنیده باشید ساده
نبود که یک جوان بیایید و به آسانی آهنگ ثبت کند.
نوازنده های حرفه ای موظف در رادیو که اکثرً از اهل خرابات بودند یگان
نیخشند ها و پوزخندها در مقابل غیر حرفه های تازه آماتور متاسفانه داشتند.
که حتما خواننده تحت تاثیر قرار میگرفت.
یک مثال خنده دار به خاطرم آمد. یکی از همدوره هایم در لیسه نادریه که قد
بسیار کوتاه داشت به رادیو مراجع کرد خواست مقابل نوازنده ها امتحان بدهد.
اکوردیون سه باس کلان را گرفت و به شانه انداخت. یکی از هنرمندان مشهور
دفعتا به شوخی گفت احتیاط احتیاط بچیم که از پاچه هایت سر نکند. او سخت تحت
تاثیر قرار گرفت. روحش شاد در کانادا فوت کرد.
استعداد و شوق فوق العاده احمد ظاهر به موسیقی.
در دنیای هنر بودند کسانی که دارایی استعداد طبعی فوق العاده
بودند مثل احمد ظاهر. یک مثال اینجا کفایت میکند که او خانم مصری بود بنام
ام گل ثم. دختر دهاتی ساده و بی جرتی بود. به قاهره آمد استادان مصری متوجه
اش شدند و بعد ها شهرتش از مصر به تمام کشور های عربی رسید.
احمد ظاهر بعداً آهسته آهسته از انزوای خانگی برآمد و در بین مردم داخل شد.
ظاهر اخلاق و تربیه عالی فمیلی داشت. شرین زبان شوخ بزله گو و جوانمرد خوش
برخورد و مهربان بود. هیچگاه کدام غرور نازیدن که بچه صدر اعظم است نداشت.
مادی پرست نبود عاشق آواز خوانی بود.
اون اتهمی که به او می بستند که عیاش است. هرگزنه , من مخالفم. بلکه
بسیار با احساس با درد و غریب پرور بود. اشعاری را که او خوانده اندک توجه
کنید او را بهتر می شناسید که شخصیت عالی داشت. و انتخاب شعر معرف شخصیتش
است.چرا" شعر زندگی آخر سرآید بندگی در کار نیست" یا آهنگ "وای باران
باران" را خواند ؟ خوش داران آوازش شاید متوجه این موضوع نشده باشند.
هر آواز خوانی که به ذوق مردم میخواند به زودی بین مردم جا پیدا میکند
مخصوصا مورد توجه طبقه اثات زیاد تر قرار میگیرند و این دلیلش عیاشی نیست.
در تمام کشور های جهان آواز خوانان های مطرح را دختران جوان استقبال
میکنند.
درک احمد ظاهر از جامعه اش و همراه شدنش با شخصیت ها ی با استعدادی مانند
مرحوم نینواز , مرحومان استاد سرمست و نوازندگان خوب مانند عبدالله جان
اعتمادی و استاد ننگیالی و استاد اسماعیل اعظمی و غیره شهرت او را سرعت
داد و به اوجش رساند.
خصوصا که به خواندن آهنگ های وطنی و فولکولور رو آورد درشهرتش زیاد موثر
بود.
یک دلیلی که شاید فمیلیش محترم شان و دوستانش با من موافق نباشد و آن
اینکه ظاهر درد نهفته ای داشت. یا عاشق یا شکست ولی خاموش.
اثر آواز را ,عشق جلا میدهد. نه کسب مادیات نه شهرت.به گفته بیدل بزرگ :
آرزو مستوری دارد که رسوا کردنیست.
آخرین خاطره با ظاهر که همین لحظه به یادم آمد. ظاهر کمتر به محافل عروسی
های مردم اشتراک میکرد چون پول دوست نبود. اما گاهگاهی به اثر فشار دوستان
نزدیک مجبور ساخته می شد.
در کلوپ عسکری عروسی بود که به گمان اغلب از خانواده مرحوم جنرال کریم
مستغنی بوده باشد. چند هنرمندی دیگری هم مجرایی دادند. وقتی به ظاهر نوبت
رسید به خواندن شروع کرد و زیاد با چک چک استتقبال میگردید. من با دوستانم
دور یک میز کنار حوض آب بازی نشسته بودیم. که ظاهر یکدم آواز خوانی را قطع
کرد چون شخصی با او سرگوشی کرد مهمانان فکر کردندکه فرمایش میدهد. اما
احمد ظاهر مکروفون را گرفت بدون خبر گفت حالا از انجنیر صدیق خواهش میکنم
که بیاید و آهسته برو را مانند سبک استاد خود بخواند اینکه چرا آهنگ آهسته
برو را نخواند نمی دانم. در اول کمی وارخطا شدم البته به خاطریکه که در
ارکستر غربی هرگز نخوانده بودم. اما چون نوازنده قبلا مانند مرحومان استاد
سرمست , استاد ننگیالی , اسماعیل اعظمی و حکیم جاز بند نواز بود. آشنایی
با شیوه خواندن من داشتند. بعد ازختم روبوسی کردیم که آخرین دیدارم با او
بود.
روح ظاهر شاد
چند قطعه عکس را هم با
ظاهر و نوازنده ها عکاس عکاسخانه رونا همان جا گرفت و بعد ها برایم داد.
متاسفانه هرچهار قطعه عکس از نزدم مفقود شد.
|