همیش به دنبال هم
استیم
بی آنکه فاصله ها کم شوند
اما حضور گستاخت در ذهنم
جغرافیای بی قرار می آفریند
تا لبهای آفتابی ام
همه سرود ها را به نام تو بخوانند
هرگاه به دیدارت رسیدم
گونه هایم را با خون آتش سرخ خواهم کرد
و در پندار انگشتان ظریفم
گل سرخی را برایت پرورش خواهم داد