جوی النجان، روستایی هندوان، ولایت باستانی هرات، بغل خانه آقای فیض
این عکس که از فیض جناب سیامک هروی نصیب مان شد، بهانهی
گشت تا بسیار حرف های ناگفته و ناشنیده در پیوند با روستای هندوان در هرات
و وجه تسمیه ی هرات مطرح شوند. خداوند این نویسنده و قلم به دست مان را
صدها سال عمر دهد. با مهر
زادگاهم خواجه سرمق نام دارد و هندوان در بغل
دست آن است. تا صنف هفتم در مکتب هندوان درس
خواندم. در اصل نام مکتب امیر دوست محمد خان
بود ولی هیچ کسی ان را به این نام صدا نمی
کرد. مدیر معارف هم ان را مکتب هندوان می گفت.
اساس این روستا را دو برادر هندی گذاشته
اند. هندوهایی که در سلسله غوری ها از پنجاب
هند به افغانستان آمده بودند. جویی که از وسط
این روستا می گذرد "النجان" نام دارد. آلن و
جان. نمی دام که الن نام هندی است یا خیر، اما
جانش افغانیست. به هر صورت این جوی هندوان را
دو قسمت تقسیم می کند، بالا ده و پایین ده.
هندوان چهار کفترخوان هم داشت که آخرینش را
همین دو سال پیش تخریب کردند. نزدیک به دو
هزار نفر نفوس دارد و در نزدیکی هریرود واقع
است. من با چنگک همیشه از کنار از این جوی
ماهی می گرفتم و دوره طالبان را یا در کوه ها
سپری می کردم یا در زیر درخت های این جوی می
نشستم و ماهی می گرفتم. در کنار همان درخت
وسطی این عکس روزها نشستم و چرت زدم و ماهی
گرفتم که آن خاطرات حالا به نوستالوژی تبدیل
شده است.
در مورد وجه
تسمیه هرات و بلخ
من هم اسنادی
دارم که برگردد
به زمان پیش از
اسلامی ساختن
افغانستان. ولی
چون همواره همچو
بحث ها به جنگ و
دشنام می انجامد
تا هنوز حرفی نه
نوشته ام. به
همهگان معلوم
است که در جایگاه
مسجد جامع هرات
پیشتر ها
نیایشگاه هندوان
بود. هری رام نام
پسندیده ی هندوان
است و هرات مان
رییشه در همین
هری دارد. تا
یادداشت بعدی.
فردا اگر زنده
بودم اسطورهی را
که در زمینه
شنیده ام و
خوانده ام همین
جا می نویسم.
ایمان دارم که
حضرات هروی و
خوشبین گرامی
حرمت چند تا موی
سفیدم را خواهند
داشت و نخواهند
گذاشت که بحث به
کژرهه رود. بد
نیست اگر حقایق
تاریخی صرف از
روی تاریخنگاری
تجلی کنند. هرات
و هراتی هایمان
خیلی خیلی دوست
دارم. فدای تان
سلام جناب خوشبین
گرامی و جناب سیامک
هروی گرامی ام
سده ها پیش از اسلامی
ساختن افغانستان، در
سرزمین بهارت
(هندوستان) که البته
با جغرافیای امروزینش
کلن فرق داشت،
پادشاهانی زیاد
درگوشه و کنار گونان
آن حکمفرمایی داشتند.
که برخی شان خیلی
ظالم و چند تای آنان
خیلی عادل و
رعیتپرور بودند.
از همین گروهی دوم
دو پادشاه به نام های
« هری چندر و بلی
چندر» خیلی سرشناس و
مشهور بودند نه از
روی وسعت پادشاهی شان
بلکه از روی
رعیتپروری، عدالت و
صمیمیت شان با مردم.
خداوند یکتا برای این
دو پادشاه عادل افزون
بر دیگر توانمندیها
این امیتاز را عنایت
فرموده بود که با
رعیت شان یکجا
مسافرت و هواخوری
میکردند و می
توانستند. آورده اند
که این دو از سرزمین
«آریا وند» (کهنترین
نام افغانستان با
حغرافیای دیگر)
قصهّهای زیاد شنیده
بودند و آرزو کردند
که با مردم شان یکجا
به دیدار این سرزمین
بیایند و آمدند. بلی
چندر، در خراسان
پایید و با مردمش در
بیابانی مسکن گزید که
پس از درگذشتش مردم
آن بیابان را
«بلیٔدهرتی» یعنی
سرزمین بلی نامیدند و
به بهارت برنگشتند.
هری چندر فلات ایران
را پسنددید و ماندگار
شد. میگویند که پس
از درگذشتش رعیتش به
بهارت برنگشت و آن
خطه را «هری دهرتی»
نامیده وطن گزیدند.
این دو پادشاه ی
سرشناس عدالت و
صمیمیت، آنقدر محبوب
بودند که پس از
درگذشت شان، نام های
شان در «هرداس» یعنی
دعای کامل آیین سناتم
(مذهب هندو) درج شد.
درست در همان بخش
دعای کامل که چندتای
از کارنامه های
خداوند یاد میگردد،
و قدرت که به این دو
عنایت فرموده بود،
یادآوری میگردد و
حاضرین با ذکر بلند
«سیری رام سیری سیری
رام» (الله و اکبر،
الله و اکبر، الله و
اکبر) می گویند.
بایسته گفتن دارندکه
در بهارت یا هندوستان
قریه، قصبه و گوشهای
به نام های این دو
پادشاه وجود ندارد
چون در سرزمین سبز
خراسان، جاویدانه
گردیدند و مردم شان
با دیگر شهروندان آن
هنگام خلت شدند.
البته پس از اسلامی
ساختن افغانستان و
دگرگونی های فرهنگی
که رخ دادند در روند
زمان «هری دهرتی» به
۰۰۰و هرات و «بلی
دهرتی» به بلیکا،
بخدی۰۰۰ و سرانجام
بلخ جلوه افروختند.
اسکندر مقدونی را
هندوان بلخ در قلعه ی
هندوان معاصره کرده
بودند که بحثی دیگری
است و این جا نگجند.
فدای شکیبایی تان