درین
مضمون کوشش میکنیم تا دو موضوع را که به هم ارتباط مستیقم دارد به بحث
بگیریم. اول آیا دین و قوم گرایی و ملیت گرایی با هم همنوا است؟ دوم اینکه
منشاء ملیت گرایی که امروز در خون و رگ ما ترزیق شده است از کجا به وجود
آمده است؟
قسمیکه تاریخ گواه است، جوامع
بشری از اقوام تشکیل یافته است و این به خاطریست که نظام خلقت در طبیعت
گوناگونی دارد و یک رنگ نیست. زیبائی خلقت هم در همین تعدد و گوناگونی است.
آیا تصور کرده میتوانید اگر همه دنیا قرمز رنگ میبود و یا سفید می بود.
کوهها، دریا ها، درختان، زمین و آسمان همه و همه یک رنگ و یک شکل میبود.
گوناگونی و تعدد یکی از اساسات و زیبائی های خلقت است. چون انسان جزء همین
خلقت است، پس انسان هم باید گوناگون باشد تا خلقت را تکامل بخشد. قرآن در
سورۀ روم آیۀ بیست و دوم میگوید : “ و از جملۀ آیات او آفرینش آسمانها و
زمین است و اختلاف زبانهای شما و رنگهای شما؛ بیگمان در این برای دانشمندان
مایههای عبرت است». از آنجائیکه قانون خداوند و قانون طبیعت هر دو یکی است
و توحید همین است، به اساس قانون خلقت باید انسان از طبیعت باشد. باز هم
در سورۀ روم آیۀ بیستم قرآن میگوید : “ و از جملۀ آیات او این است که شما
را از خاک آفرید» بنابرین، قسمیکه گفتیم انسان جزء خلقت است، پس خلقت جزء
انسان است. ما نظر به آیۀ صریح قرآن از خاک آفریده شدیم و دوباره خاک
میشویم. و این یک موضوع علمی است که حقانیت آن را قرآن برای ما روشن ساخته
است. گوناگونی اقوام و مردمان گیتی نه تنها خلقت را تکامل بخشیده است در
عین زمان از دید قرآن برای شناخت همدیگر است و قرآن درین مورد در سورۀ
حجرات آیۀ سیزدهم می گوید: “ ای مردم همانا ما شما را از یک مرد و زن
آفریدیم و شما را به هیات اقوام و قبایلی در آوردیم تا به یکدیگر انس و
آشنائی یابند، بیگمان گرامی ترین شما در نزد خداوند پرهیزگار ترین شماست؛
که خداوند دانای آگاه است.” درین آیۀ فوق اول میبینیم که خداوند در خلقت
زن و مرد تبعیض روا نداشته است چنانچه در سورۀ نساء آیه اول هم میگوید «
ای مردم از پروردگار تان پروا کنید، همو که شما را از یک تن (نفس واحد)
بیافرید» و بعد در آیه علاوه میکند مردم را با اقوام در آوردیم تا با یک
دیگر انس و آشنائی یابند که این نقطه تکاملی انسان در راستای خلقت است
چنانچه دیگر مخلوقات در طبیعت با هم انس پیدا میکنند و با هم زندگی
میکنند، انسان هم باید با همدیگر انس و آشنائی پیدا کنند. قسمت اخیر آیه ما
را به منزل مقصود میرساند که نزد خداوند آنانی نزدیکترین هستند که
پرهیزگار ترین است. درین جا، نه تنها قرآن انسان را از دیگر مخلوقات متمایز
میسازد زیرا بخش ایمان را مطرح میکند در عین زمان به صراحت اعلام میدارد که
چون انسان را با فطرت اسلام زاده است ازینرو تنها ایمان است که شما را نه
تنها وحدت میبخشد بلکه رستگار میسازد و در همین آیه صریح قوم پرستی و قوم
گرایی را محکوم میکند. قرآن اساس انسانیت را در تقوی و ایمانداری میبیند
زیرا چنانکه گفتیم انسان با فطرت طبیعت یعنی اسلام خلق شده است. بر همین
اساس بود که در آخرین خطابه اش رسول خدا (ص) به مردم گفت “ هیچگونه فضلیت و
بر تری، عرب بر عجم، و نه عجم بر عرب و نه سرخ پوست بر سپید پوست و نه سپید
پوست بر سرخ پوست ندارد. فضیلت و افتخار تنها از راه شایستگی و پرهیزگاری
است. ۱۴۰۰
سال قبل از امروز،این محمد (ص) بود که یک سیاه پوست را که بلال (رض)حبشی
باشد دعوت میکند تا آذان محمدی را از بالای کعبه بگوید. روزی ابوذر غفاری
با یک بردۀ سیاه پوست در جدال شد و با خشونت به او گفت که “ ای پسر زن
سیاه”. پیشوای اسلام (ص)که این را شنید به ابوذر گفت که تو او را بواسطۀ
مادرش سرزنش میکنی هنوز آثار جاهلیت در تو موجود است. همان بود که
ابوذر از برده سیاه پوست معذرت میخواهد (اسلام و حقوق بشر اثر زین العابدین
قربانی صفح ۱۴۹،
سال چاپ ۱۳۶۶
هجری خورشیدی). نه تنها که قرآن و محمد (ص) قوم پرستی، نژاد پرستی و
تفوق را محکوم میکند، قرآن جامعۀ اسلامی را به اساس ایمان و تقوی خواهر و
برادر خطاب میکند. قرآن در آیه دهم سوره حجرات میگوید “ مومنان باهم خواهر
و برادرند”. یک اشتباه در تفاسیر وجود دارد که این آیه را تنها برای جنس
مذکر تفسیر کردهاند در حالیکه وقتی ما به ریشۀ لغت رجوع میکنیم میبینیم
که کلمۀ “اخوۀ” از “اخ” برای مذکر و “اُخت” برای مونث آمده است و لذا اصل
تفسیر آیه همین است که در بالا نوشتیم. این خواهری و برادری در دین باید
همه تضاد ها را از میان بردارد و یک جامعۀ واقعاً انسانی بسازد و آن یک
امت واحد است چنانچه قرآن چه زیبا می گوید: “ و همانا این امت شماست، امتی
یگانه و من پروردگار شما هستم، پس از من پروا کنید [بترسید] (سوره مومنون
آیۀ ۵۲).
امروز من منحیث یک مسلمان خجالت میکشم میبینم جوانان از حقوق خود به نام
قوم خود دفاع میکنند، هر قومی که باشد امت یگانه را ما به دست خود به نام
قوم و زبان پارچه پارچه کرده ایم. نتیجه اینکه اسلام از روز اول
اِتنوسنتریزم یا قوم گرایی را نه تنها محکوم کرده بلکه آن را ضد ایمان
دانسته است زیرا تقوی و پرهیزگاری را معیار انسانیت قرار میدهد نه قوم
گرایی را. قوم خود را بلند تر دانستن معنیاش این است که ما فاشیزم را به
دست خود در افغانستان دامن زده ایم. که این روند سیاه وشوم از سالیان
متمادی دوام کرده است و حالا باید با آن شدید مبارزه کرد. امت و اخوت در
دین جهانی است. هر مسلمان که به هر رنگ و پوست و نژادِ و قوم و زبان که
باشد در اسلام برادر و خواهر همدیگر هستند. چون اخوت جهانی است پس موضوع
اتنوسنترزیم از بین میرود و جایش را ایمان میگیرد که ما همه باید براساس
دوستی و رابطه به خداوند که به او بر میگردیم، رابطه داشته باشیم نه به
اساس شناخت قومی و ملی ما. ملیت ما مسلمانان باید دین واحد باشد. اندیشه
فکری ما باید توحید باشد تا ما یک نظام واحد را به وجود بیاوریم
وقتی که اِتنوسنتریزم محکوم شده
باشد راه برای ملیت گرایی و یا ناسیونالیزم باز نه میباشد. زیرا مادر
ناسیونالیزم در جامعۀ بشری اِتنوسنتریزم است و حال باید سراغ این پدیدۀ
شوم ناسیونالیزم برویم که از کجا به ما به میراث رسیده است.
ناسیونالیزم
شکل پیشرفتۀ اتنوسنترزیم است که با به میان آمدن دولت های ملی یا «نیشن
استیت» در قرن هفدهم بعد از جنگ سی ساله در اروپا و معائدۀ مشهور «وست
فالن» در آلمان در سال
۱۶۴۸
عرض اندام کرد. درین مرحله از تاریخ بود که مردم اروپا علایق سیاسی و
اقتصادی خود را در قلمرو که در آن به یک نژاد و زبان بودند تعریف کردند.
همین طرز دید و بینش ملیت گرایی به اندازۀ اوج گرفت که در قرن بیستم باعث
جنگ جهانی اول و دوم گردید و ناسیونالیزم نازی های آلمان به نام نژاد بهتر
باعث مرگ میلیونها انسان شدند. قرن هژدهم زیاد تر قرن صنعتی شدن کشور های
اروپائی، تکامل رونساس و رقابتهای بین دول اروپائی و مخصوصاً دوری از دین
عیسویت بود. مخصوصاً، بر عکس اسلام که در قرون وسطی مسلمانان باعث پیشرفت
ساینس و تکنالوژی شدند و در های رنساس را به روی اروپائی ها گشودند، دین
عیسویت باعث بدبختیهای بیشمار گردیده بود و همان بود که با ظهور رنساس
اروپائی ها از دین بریدند و روی به لادینی یا سیکولریزم آوردند. اشتباه که
یک عده زیاد تحصیکردگان مسلمان در افغانستان میکنند این است که از عیسویت
تقلید میکنند. اسلام باعث به وجود آوردن ساینس و تمدن شد و بر عکس عیسویت
باعث پسمانی توده ها شد و رنساس که معرف آن مسلمانان بودند باعث بیداری
اروپائی ها گردید.با پیشرفت ساینس و تکنالوژی در اروپا و معرفی و عرضه کالا
در خارج از اروپا، و رقابتهای بین الدول در منطقه، باعث استعمار ممالک یا
کشور ها نی، بلکه قلمرو که هنوز به شکل اساسی به «نیشن استیت» آشنائی
نداشتند، گردید. اروپائیان برای استعمار قلمرو مسلمین از حربه ناسیونالیزم
کار گرفتند و با همه خرابی ها و خوبیهای که در قلمرو اسلام وجود داشت
مسلمانان را به نام ملیت به هم انداختند. عبدالوهاب مؤسس مذهب (گرچه مردم
وهابیت را به حیث یک مذهب نه می شناسند) وهابی. درین روند سیاسی خدمت بزرگ
به استعمار انجام داد. عبدالوهاب دست خود را با انگلیس ها بست و بر علیه
ترکیه عثمانی قد علم کرد. انگلیس ها به عبدالوهاب آموخته بودند که چرا باید
حرمین شریفین به ترک ها تعلق داشته باشد. استعمار از طریق بر هم انداختن
مسلمین به نام قوم، زبان، نژاد و مذهب مسلمانان را به جان هم انداخت.
مبارزه بر علیه مسلمین و ترزیق نفاق بین آنها در اساس بعد از اشغال مصر
توسط ناپلیون امپراتور فرانسه به وقوع پیوست. استعمار قلمرو مسلمانان را
پارچه پارچه ساخت و مثل اینکه پنیر با کارد بریده میشود، بریده شد. کشور
های خورد و کوچک اسلامی زیر یوغ استعمار به وجود آمد و حالا دیگر مردم خود
را به نام ملیت خود شناسائی میکردند. عراقی ، سوریائی، لبنانی، ایرانی و
غیره. گذرنامه (پاسپورت) به شکل امروزی آن توسط انگلیس ها و فرانسویان از
ابتکارات دورۀ استعمار است. زیرا هدف اصلی گذرنامه تنها اجازۀ عبوری نبود
تکثیر ملیت گرایی بود.و جالب اینکه اروپائیان متوجه شدند که گذرنامه و یا
«پاسپورت» به مفاد خود شان نیست و ازینرو بعد از جنگ عمومی دوم گذرنامه را
در بین کشور های خود لغو کردند زیرا عمده ترین دلیل جنگ ناسیونالیزم بود و
با از بین بردن گذرنامه کوشش کردند ناسیونالیزم را که خود به وجود آورده
بودند از میان بردارند و اما ما را شدید به داشتن آن تشویق کردند. نتیجه
اینکه امروز به اندازۀ ناسیونالیزم در رگ و خون مسلمانان شدید ترزیق شده
که به نام نایسیونالیزم همدیگر را میکشند، ترور میکنند، تجاوز جنسی
میکنند، خانههای همدیگر را می سوزانند و شما خوانندۀ عزیز خوب ازین همه
دهشت و و حشت با خبر هستید که هیچکدام ازین وحشت و دهشت در دین نیست. در
بالا دیدیم که اسلام قوم گرایی را محکوم کرده است و حال بیبینیم که اسلام
ناسیونالزیم را تائید میکند یا خیر. قسمیکه گفتیم ناسیونالیزم از
اِتنوسنترزیم تولد یافته است و مردم یک قطعه زمین به نام نژاد، زبان و قوم
میخواهند یک ملیت داشته باشند. نوه های که از قوم گرایی و ملیت خواهی به
وجود آمده است و روز به روز در جهان توسط استعمار نو تکثیر میشود عبارت
اند از مذهب گرایی، زبان گرایی و قلمرو گرایی است. ما دیدیم که چگونه
یوگوسلاویا را از بین بردند. سودان را دو تکه کردند. و حالا در صدد ساختن
بلوچستان هستند. در اسلام مذاهب از گذشته ها وجود داشته است و اما امروز
به شکل یک تکلیف روحی عرض اندام کرده است. بزرگترین آن اختلاف بین شیعه و
سنی است که روز به روز دامن زده میشود و باعث قتل هزاران مسلمان شده است و
جنگهای خونین داعش بر علیه شیعه در سوریه و عراق شاهد قول مااست. سنیهای
وهابی که با قوت پطرودالر در همین کوشش هستند تا مردم را به نام دین و سنت
وهابی سازند. شیعههای ایران به نام ناسیونالیزم مذهبی نه تنها مردم را از
حقوق حقه انسانی محروم کرده است و فکر و مغز مردم را مانند وهابی ها
کنترول میکنند بر علیه سنیها فعالیت میکنند و جوانان را برای جنگ با دیگر
مسلمانان می فرستند. امروز همانطوریکه شیعه در شرق میانه نزد وهابی کافِر
است، وهابی نزد شیعه کافِر است در حالیکه هر دو مسلمان هستند. جنون داستان
زبان در کشور ما به حد است که بالای یک کلمه «دانشگاه» که باید نباشد سر ها
میشکند در حالیکه زبان یکی از خلقت های خداوند است و برای هر کس زبانش
محترم است و اما در افغانستان اول برای اینکه بین ایران و افغانستان، دو
کشور مسلمان،استعمار نفاق تولید کند، قصداً کلمه دری را شامل قانون اساسی
کردند تا زبان فارسی را از نگاه دموگرافیک ضعیف کرده باشند، قبل از آن
کلمۀ فارسی مروج بود. و به آن هم اکتفا نکردند و کلمات فارسی را قصداً و
عمداً پشتو ساختند مانند دانشگاه را پوهنتون ساختند و دواخانه را درملتون و
حتی قصبات را دوباره نام گزاری کردند. طور مثال سبزوار را شیندند نامگزاری
کردند.فهرست آن بسیار طویل است. در بالا گفتیم که قرآن زبانها و رنگ را
برای شناخت آدمیان خلق کرده است نه اینکه این زبانها از بین بروند که این
را مسخ فرهنگی گویند و مسخ فرهنگی فاشیزم است. یعنی ناسیونالیزم باعث
استثمار فرهنگی گردید و هنوز هم هستند کسانی که از همین روش فاشیستی حمایه
و پشتیبانی میکنند.
قرآن
که از هر نگاه، علمی، جامعه شناسی و مدنی از یک دید و بینش فوقالعاده
وسیع برخوردار است، ناسیونالیزم را محکوم میکند و میگوید: “ آیا نه
میدانی که فرمانروایی آسمانها و زمین از آن خداوند است و شما جزء خداوند،
سرور و یاوری ندارید(بقره
۱۰۷).
همچنان در همین سوره آیۀ
۲۸۴
میگوید :” آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است از آن خداوند است و اگر
مافی الضمیر خود را آشکار کنید یا پنهانش بدارید خداوند آنرا با شما
محاسبه خواهد کرد». فکر میکنم دو آیه کافی باشد که ما را به هدف مقصود
برساند. امروز به خاطر ناسیونالیزم و یک قطعه زمین که برای استفاده همه
مردم گیتی است شما میبینید که مردم مظلوم فلسطین چه مصیبت را قبول دار شده
اند. مردم اوکراین پیر و جوان و زن و کودک به خاطر ظلم ناسیونالیزم چه
مصیبت را می کشند. حال در صدد ساختن کردستان از بغل عراق و ترکیه هستند. آب
یک نعمت الهی است و اما سیاستهای فاشیستی ناسیونالیزم آب هیرمند را در
افغاستان مساویانه بین دو برادر مسلمان تقسیم نه می کند.
آیۀ
۹۷
سورۀ نساء داستان ناسیونالیزم را مطلق بیمعنی و بیاساس میسازد و می
گوید:” آیا مگر زمین خداوند وسیع نبود که بتوانید در آن [به هر کجا که
خواهید] هجرت کنید؟ این آیه قصه سرزمین آبائی را وقتی که بر ما ظلم صورت
گیرد بیاساس میسازد و حکم میکند تا در یک کنج دیگر دنیا کوچ کن و اما ظلم
را قبول نکن. زیرا از دید قرآن ظلم موازی به شرک است. حضرت رسول اکرم (ص)
آیه ۹۷
سورۀ نساء را در عمل پیاده میکند و به فرمان الهی از مکه به مدینه هجرت
میکند. یعنی زادگاه اش را ترک میکند که این خود ناسیونالیزم را بیمعنی
میسازد.جالب اینکه بعد از فتح مکه که زادگاه اش بود دوباره به مدینه بر
میگردد نه اینکه در مکه اقامت کند و در مدینه به خاک سپرده میشود. هجرت
پیشوای اسلام به ما می آموزاند که ما باید کشور خود را از شر ظلم نجات دهیم
و اگر اقامت کردیم و یا نکردیم اهمیت ندارد. در فقه اسلامی هر کس که در یک
خاک جان به حق میسپارد در همان جا باید دفن شود و اینکه یک عده وصیت
میکنند که او را به خاک وطن انتقال دهند کار نادرست و غیرشرعی است. به
گفتۀ اقبال لاهوری « هر جای مُلک ماست که مُلک خدای ماست». ازین جاست که
تعریف وطن که عدۀ کثیر مردم آن را زادگاه شان میدانند و به آن علاقه
دارند،در دین غلط فهمیده اند. در دین هدف از وطن آخرت است نه خاک که در آن
زاده شده ایم. در کتاب مشهور مرصاد العباد اثر بینظیر شیخ نجم الدین رازی
( متوفی ۶۵۴
هجری قمری) چنین میخوانیم: “ اینها که بروزگار دنیا مشغولند یاد شان ده
آن روز های خدای تعالی که در جوار حضرت و مقام قربت بودند، باشد که باز آن
مهر و مَحبت در ایشان بجنبد، دیگر باره قصد آشیانۀ اصلی و وطن حقیقی کنند ؛
لعلهم یتذکرون. لعلهم یرجعون [ سوره اعراف و یوسف] اگر مَحبت آن وطن در دل
بجنبد عین ایمانست (حُب الوطن من الایمان) و اگر آن مَحبت نجنبد و طلب
مراجعت نکند و دل در این جهان بندد، نشان بی ایمانیست». بلی در دین هدف از
وطن جایگاه آخرت است نه زادگاه . امروز تعریف اساسی وطن به کُلی تغییر کرده
است. امروز ما به جای اینکه متوجه آخرت باشیم و درین دنیا مصدر یک خدمت
شویم تا آیندگان ما آسوده تر زندگی کنند، آخرت را فراموش کردیم و حتی یک
وقت نماز هم ادا نه میکنیم و در صدد نوکری بیگانگان هستیم، در صدد این
هستیم که چط.ر میشو.د تا نام از اسلام گرفته نشود. برنامههای تلویزیونی و
آنانیکه خود را چیز فهم میدانند به چون زیر بار یوغ استعمار ناسیونالیزم
قرار گربته اند ابداً نام از اسلام یاد نه می کنندو فکر میکنند که اگر از
اسلام یاد کنند کهنه خیال و پسمانده چلوه میکنند. در حالیکه اوئیکه هوشیار
است میداند که ناسیونالیزم فاشیستی چه مغز شودی کرده است.
استعمار
نو که به نام نیو کلونیلزیم مشهور است، اساس کار آن مانند دوره استعمار کهن
است به تفاوت ازینکه به نام دموکراسی و آزادی کشور های مسلمان را زیر یوغ
خود گرفته است و بانک جهانی و یک گروه قشر سرمایه دار برای ما تصمیم
میگیرد. امروز که آقای اشرف غنی بیرق افغانستان را می بوسد و بعد از سالها
نکتائی و دریشی لنگی به سر میکند از نشانههای استعمار نو است که بیرق
بوسی (ناسیونالیزم) و لنگی ودستار ( اِتنوسنتریزم) به اوج آن است و مردم
بیچاره فکر میکنند که به چه اندازه «وطن» خود را دوست دارد که بیرقش را به
چشم میمالد و برای اینکه منحیث یک شخصیت ملی تبارز کند لنگی می زند. مردم
فراموش کرده اند که لاورنس عربی هم همین کار را کرده است. مردم نه میدانند
که سرنوشت کشور شان به دست بانک جهانی افتاده است و بالاخره مردم نه
میدانند که زیر یوغ استعمار نو قرار گرفتهاند و در آیندۀ قریب معادن ما به
نفع سرمایه دار استخراج میشود و ما مانند امریکای لاتین به فقر زندگی
خواهیم کرد. آنانیکه کوریای جنوبی را مثال میآورند برای این است که اعمال
بانک جهانی و استعمار نو را توجیه کنند در حالیکه اول کوریای جنوبی یک کشور
مسلمان نیست و دوم اینکه کوریای جنوبی مطلق در یوغ استعمار نو است.
از
دید اسلام آنانیکه نژاد پرستی و قوم گرایی و ملیت گرایی را دامن میزنند
مانند گروه افغان ملت در افغانستان و چنین فکر میکنند که قوم شان بهتر است
و یا در اکثریت است و یا زبانهای دیگر را نیست و نابود میکنند، آنها خائن
دین و کشور هستند. آنانیکه در رسانهها زبان مادری شان را مخلوط میکنند و
برایشان ترزیق شده که این لغت فارسی ناموس است و یا از یک کشور خارجی است
اینها سردمداران فرهنگ زدائی و فاشیزم هستند. بسیار جالب است که در یکی
از برنامهها شنیدم که برنامه ساز میگفت بعضی کلمات برای ما و در فرهنگ
ما قبول شده است. نی جوان من و مسلمان من بیدار شو که به خداوند ایمان
داری، قبول شده نیست بالای ما قبولانده اند.
در
خاتمه من از همه قشر منور کشور خواهش میکنم تا در مقابل قوم گرایی و ملیت
گرایی که زادۀ استعمار است مبارزه کنند. در مقابل فرهنگ ستیزی و مخصوصاً
زبان مردم که از نگاه بشر شناسی زبان ستون اساسی یک فرهنگ است برای حفظ آن
مبارزه کنند. و نگزارند تا مردم یک کشور زیر عنوان «وطن پرستی» استثمار
فرهنگی شود و همیشه با دیگران برای منافع یک عده فاشیست در جنگ باشند.
اسلام دین صلح، همزیستی مسالمت آمیز، صلۀ رحم و همکاری است. ما باید مردم
خود را به جای اینکه ناسیونالیزم را درس دهیم، اسلام را تدریس کنیم. و فریب
استعمار نو را نخوریم.
اکتوبر۱۴،
۲۰۱۴
میلادی ایالت کلیفورنیا، ایالات متحدۀ امریکا
|