کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 

   

میرحسین مهدوی

    

 
تقلبِ بد، تقلبِ خوب

 

 

 

انتخابات ریاست جمهوری اخیرنشان داد که ما هنوز هم در خم همان کوچه ی قدیمی هستیم.  این انتخابات سیاه همان محک تجربه ای بود که به قول حافظ سیاه رویی ما را به خوبی و درشتی نشان داد. انتخابات خیلی چیز ها را آنچنان که بودند، نه آنچنان که ما می گفتیم و یا حتی می خواستیم ، به ما نشان داد. مثلا اینکه دموکراسی ما، بله همین تعبیر قشنگ، همین عبارت زیبا و همین رویای دوست داشتنی چقدر واقعا وجود خارجی دارد بر ما برملا تر شد. ما می گفتیم که گام های بزرگی در این جاده عزیز برداشته ایم. انتخابات نشان داد که دموکراسی ما چیز زیادتری از یک غالمغال کودکانه نیست. اصلا چون نظام سیاسی ما پایه هایش سست و ناتوان است هر کسی هر کاری که دلش خواست می کند. این که آزادی سیاسی نیست. یک طرف آدم ها را فقط به جرم اینکه آدم اند به قتل می رسانند. نه پرسشی، نه پاسخی، نه دردی، نه مرگی، فقط جرم مردم این است که مردم اند. یک طرف بمب ها به جای آدم ها و با آدم ها سخن می گوید. یکطرف قریه ها قربانی هوس بازی سفید پوشان سیاه باز می شود. در فضایی که کشتن کشتن است، کسی شاید حتی نگران چه گفتن و چه نگفتن مردم نباشد. آزادی بیان شاید به همین دلیل در بین ما رواج یافته است. 

انتخابات نشان داد که ما اگر آزادی بیان هم داشته باشیم همان چیزها را می گوییم که همیشه گفته ایم. آزادی بیان باشد و یا نباشد ما همان چیزهای همیشگی را تکرار می کنیم. یعنی که استبداد در ما درونی شده است. یعنی که ما بخشی از یک سیستم شده ایم، بخشی از سیستم استبداد. ما خود ادامه ی استبدادیم، ابزار جور، وسیله ی شکنجه، آنهم وسیله ای برای شکنجه ی خودمان، ابزاری برای به سلطه کشیدن خودمان. انتخابات نشان داد که برای ما حکومت نظامی و بستن دهان ها با آزادی بیان فرق چندانی ندارد. مهم این است که ما خودمان به اسارت در آمده ایم. ما سالهاست که محاصره شده ایم، اسیر شده ایم، شهید شده ایم. ما سالهاست که از "ما" بودن نیز افتاده ایم.

استبداد، جنگ، آوارگی و ویرانی آنچنان ادامه یافت و آنقدر در ما حضور یافت که بخشی از زندگی ما شد، قسمتی از دنیای ما. قوی ترین و قدیمی ترین سنگر مبارزه ی هر کدام از ما " قوم" است. حضور درسنگر قوم  ایدئولوژی نسل ماست، ایدئولوژی نسل های گذشته ما نیز همین بوده است. کسی خوب تر است که قوم گرا تر باشد. ما البته که به ظاهر خود را از این گناه کبیره مبرا می دانیم. ما کالای آراسته می پوشیم، نام های قشنگ و زیبا بر خود می گذاریم واز کنار همدیگر که عبور می کنیم به همدیگر سلام می کنیم اما خودمان می دانیم که جهان و هرچه در او هست را فقط و فقط بر اساس یک چیز تقسیم می کنیم، بر مبنای قوم. هرکسی یا از ماست و بد است.

انتخابات اخیر نشان داد که معیار ما برای ارزیابی خوبی ها و بدی ها ، توانایی ها و ضعف ها فقط یک چیز است، آنهم قوم. در چنین وضعیتی دموکراسی چه معنایی دارد؟ اصلا در این وضعیت آزادی بیان چه ارزشی دارد؟ ما می دانیم و جهان نیز که اگر آزادی بیان هم داشته باشیم غیر از وصف قوم خود چیزی بر زبان نخواهیم آورد. مثلا مسئله ای به نام تقلب را در نظر بگیرید. تقلب سرقت مسلحانه ی اراده ی مردم است. در یک نظام مردم سالار چیزی بد تر از تقلب نمی توان پیدا کرد. اما موضع ما در برابر تقلب مثل موضع ما در مقابل طالبان، مثل موضع ما در مقابل جنگ و جهاد ، مثل موضع ما در مقابل هر چیز دیگری بر پایه ی همان گرایش های قومی بود. عده ای از همه ی ظرفیت آزادی بیان شان استفاده کردند و با تمام توان از تقلب دفاع کردند. بله ، عده ی زیادی با هر آنچه که در توان داشتند از تقلب دفاع کردند. این آدم ها هم هیچ وقت تصور نمی کردند که روزی مجبور به دفاع از تقلب شوند. این آدم ها هم هرگز فکر نمی کردند که روزی دفاع از قوم و قوم گرایی مترادف با دفاع از تقلب و تزویر شود.

البته کسانی که علیه تقلب قد علم کردند نیز احتمالا فقط آدم های خوش شانسی بودند. اگر قضیه بر عکس می شد و نمایندگان اقوام آنها دست به تقلب میلیونی می زدند در آن صورت وظیفه ی دفاع عاقلانه از تقلب به دوش آنان می افتاد. ما تقلب را از آن روی که تقلب است مورد بحث و بررسی قرار نمی دهیم. ما از منظر گرایش ها و منافع قومی خود به همه چیز از جمله تقلب نگاه می کنیم. البته که ما به ظاهرا با تمام تون  علیه همه ی پستی ها و پلشتی ها ایستاده ایم و آنها را قبول نداریم اما همین که پای عمل به میان بیاید، عینک قوم گرایی ما روی دیدگان ما قرار می گیرد و ما با تکیه به آن، ارزش ها را دسته بندی می کنیم. چنین است که گاهی مجبور می شویم دست به دفاع از چیزهای بسیار بد بزنیم. مثلا همین قضیه ی تقلب را در نظر بگیرید. اشرف غنی احمدزی حتی به اعتراف خودش به خاطر تقلب میلیونی آراء مردم  به ریاست جمهوری رسیده است. حالا وضعیت سخنگویان جبهه ی تحول و تداوم را در نظر بگیرید. آنان ، همه ی شان را می گویم، می دانند که تقلب چیست. آنان می دانند که تقلب بد است، دزدی است ، جنایت است. آنان حتی در ضمیر پنهان خود می دانند که اشرف غنی و کمیسیون های انتخابات به صورت میلیونی به نفع تیم شان تقلب کرده اند. همین آدم ها وقتی در برابر دید دوربین ها قرار می گیرند، همین آدم ها وقتی لب باز می کنند تا از آزادی بیان شان بیشترین بهره را ببیرند، همین آدم ها وقتی که لب به سخن می گشایند، با تمام توان از تقلب دفاع می کنند. البته که آنان از خود تقلب دفاع نمی کنند. تقلب را البته که محکوم می کنند اما زیرکانه دست به انکار تقلب می زنند. آنان می دانند که درحال توجیه تقلب اند اما با این همه و فقط به خاطر حفظ منافع قومی شان دست به این کار می زنند.

 

 

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل    ۲۲۵                           سال دهم                          میزان           ۱۳۹۳ هجری  خورشیدی            اول اکتوبر ۲۰۱۴