کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 

   

ضیاء شمس

    

 
یادمانی از پذیرایی گرم برادر هندویم

 

 

از بسیار وقت آرزو داشتم که از کشور انگلستان و مخصوصا از شهر مشهور لندن دیدن نمایم. شهری که از دوران کلونیال بریتانیای بزرگ نمایندگی می‌کند. شهری که جک لندن در کتاب‌های خود از زیبایی ها و زشتی هایش نوشته است و کشوری را که Rosamune Pilcher با قلم توانای خود تمثیل نموده و مخصوصا زیبایی‌های سکاتلند و کارنیوال را به وضاحت شرح داده‌بود.

 

بالاخره آرزویم جامهء عمل پوشید و به اثر دعوت دوستان هندویم آقای مورلی ناتهـ کتیال و خانواده‌ی شان که از کابل باهم می‌شناسیم و ارتباط محکم خانواده‌گی و خواهر و برادری داشتیم و داریم و مرا مثل خواهر خود می‌دانند، عازم لندن شدم.

روابط هندوها و مسلمانان همیشه بسیار عمیق و حسنه بوده و امروز هم این روابط برقرار است و جنگ‌ها و حملات بیگانگان کدام تاثیر در روابط هندوها و مسلمانان تبارز داده و این ارتباط و تماس ها در دنیا ضرب المثل است.

 

من بسیار خوشحال بودم و همچنان هستم که بعد از مدت ۳۵ سال دوستان خود را می‌بینم و خاطرات گذشته را تجدید می‌کنیم و یاد خوش گذشته‌ها را دوباره تازه می‌نماییم. سال های خوشی را که اکنون زمان غربت را برای مان قابل تحمل ساخته است.

یاد آن زمان ها بخیر، مراسم عروسی برادران هندو چه پر شکوه می بود. مراسم ویساک که در کابل و جلال آباد و دیگر شهرها برگذار می‌شد، بسیار جالب و تماشایی بود. همه در کنار هم‌دیگر روزها و ساعت های خوشی را سپری می نمودند. تعصبی در بین نبود. کسی نمی گفت که تو هندو هستی ویا مسلمان. باهم در کنار هم‌دیگر به رقص و پای‌کوبی می پرداختند و از خوراکه های لذیذ و خاص زمان ویساک لذت می بردند. برادران هندو و سیکهـ های افغان ما که از قرن‌ها و سده‌ها مردمان این سرزمین بوده و می باشند. این مثل دیگر ملیت ها بار‌ّها در مقابل تعرض بیگانه ها از سرزمین آبایی شان و مخصوصا (کابل) دفاع نموده اند. تاریخ زیست برادران هندو ما بسا کهن است و کابل شاهان نماد بارز آن است. (قرن ۵ میلادی) کابل شاهان، رتبیل شاهان و رایان کابلی که هندو مذهب بودند و برهمن شاهان بودایی مذهب بودند و در کابل و دیگر ولایات جنوب هندوکش زندگی داشتند و تا سرحدات ایران حکمرانی داشته و آبادانی دیوارهای کوه شیر دروازه و آسه‌ مایی را به آنها نسبت می‌دهند. این ها مدت بیشتر از دو قرن در مقابل حملات عربها جنگیده و از شهر کابل دفاع نموده اند و به دفعات سرداران عرب را گروگان گرفته و در مقابل پول رها نموده اند تا اینکه یعقوب لیث صفار به حیله و نیرنگ آخرین شاه کابل را اسیر گرفته و کابل را فتح نمود. اما بقایای دودمان کابل شاهان تا دیر گاهی در جنوب هندوکش با عرب‌ها می‌جنگیدند. این حقایق این ادعا را ثابت می سازد که برادران هندوی ما از سابقه ترین باشنده‌گان این مرزوبوم بوده اند و مخصوصا از شهر کابل

 

حال می‌پردازم به بقیه گزارش سفرم. قسمی که گفتم به اثر دعوت برادرم و خانمش که از هندوان کابل می‌باشند عازم لندن شدم و بسیار هیجانی بودم که دوستانم را بعد از مدت ۳۵ سال می دیدم و با خود فکر می‌کردم که آنها تغییرات کرده باشند و قسمی که در اثر حوادث زمان من هم تغییر کرده ام آیا آنها مرا می‌شناسند ویا آنها مرا فراموش نموده و نشناسند. در اثر خرابی وطن شاید به عقاید بشری هم لطمه وارد شده باشد. وقتیکه از میدان خارج شدم برادرخوانده ی خود را دیدم و او فوران مرا شناخت و من دستم را تکان دادم و او متوجه شد. بعد از سلام و احوال پرسی و بغل کشی با خودش و خانمش در یک گوشه ی از سالون فرودگاه نشستیم و از حال و احوال هم‌دیگر جویا شدیم و تغییرات هم دیگر را نظاره نمودیم. نواسه برادرم به او گفته بود پدر کلان! بعد از سی و پنج سال چطور خواهرخواننده خود را خواهی شناخت؟ مگر ما همدیگر را شناخیم. چنانچه ضرب المثل معروف می گوید مسجد هر قدر خراب شود، محرابش بجای است.

بعد از صرف قهوه و کیک که برادرم فرمایش داده بود، سالون فرودگاه را ترک نمودیم و روانه منزل شان شدیم. یک ساعت و نیم در راه بودیم. آنها در جنوب شهر لندن زندگی دارند. (مثل همه خارجی های دیگر). به گفته ی دوستان، منطقه قبایلی شهر لندن است. در خانه آنها به ملاقات پسران، عروسان و نواسه های شان نایل شدم و آنها را یک خانواده‌ی بسیار متحد و باهم بسته و مهمان‌نواز یافتم که کوچکتر ها حرمت و مهمان‌نوازی افغانی را در قلب شهر لندن از بزرگان خود آموخته اند. مدت یک هفته که آنجا بودم به من بسیار خوش گذشت و از لطف و محبت آنها برخوردارگردیدیم.

برادرم و خانمش باوجود مصروفیت زیاد مرا به دیدن از گوشه های شهر لندن بردند و ما از پل معروف لندن، برج ساعت، قصر بکنگام و همچنان قلعه معروف لندن دیدار نمودیم. من از برادرم، خانمش و خانواده شان تشکر می‌کنم.

در جنوب شهر لندن ویا دقیق تر بگویم جنوب شرق شهر لندن را که دولت انگلیس برای بودوباش خارجی ها اختصاص داده است و ملیت های مختلف در آنجا زندگی دارند و اکثرن هم همانجا کاروبار هم دارند. دکان های لباس فروشی، تکه فروشی، خوراکه باب، و دیگر در این جا دیده می‌شود.

همچنان در همین جا خارجی ها برای اجرای مراسم مذهبی خود عبادتگاه‌ها ساخته اند و در سر سرک و کوچه ها درمسالها و مساجد و تمپل ها دیده می‌شوند. برادران هندوباور ما هم در آنجا نیایشگاه خود را اعمار کرده و به نام مقدس آسه‌مایی مسمی نموده اند. نیایشگاه که شامل سالون اصلی عبادت‌گاه که گنجایش زیادتر از ۷۰۰ نفر را دارد. چند اتاق که برای مقاصد مختلف از آنها استفاده می‌گردد. البته این این تعمیر دارای تهکوی نیز می باشد که برای صرف غذا و اجرای مراسم عروسی می‌باشد. در کنار عبادت‌گاه محل پارک کردن موتر ها نیز دیده می‌شود.

البته مصارف آبادانی و خرید زمین این نیایشگاه را تمام هندوان افغان مقیم کشور انگلستان متقبل شده اند.

دولت انگلیس هم سهولت های برای این هموطنان ما فراهم نموده و درمسال را از پرداخت مالیه معاف دانسته است.

واما بدبختانه این برادران هندو و سیکهـ هموطن ما در وطن آبایی شان که از قرنها و سده ها مسکون بوده اند حالا حق اجرای مراسم مذهبی خود را ندارند و حق شان سلب شده است. هرگاه کسی از آنها می‌میرد، مرده ی شان را بالای شانه های شان و سرگردان در شهر می‌گرداند و نمیدانند که در کجا مراسم درگذشت را به انجام برساند. زیرا محل آتشسپاری میت واقع در قلعچه از سوی زورمندان بسته شده است.

این چه نوع انسانیت است؟

اینها از قرن ها مرده های خود را در شهر کابل در همین محل به آتش سپرده اند. چرا حالا این اجازه را ندارند؟

آیا افغانستان در سابق یک کشور اسلامی نبود؟ ویا جدیدا مسلمان شده که هندو ها و سیکهـ های افغان از این حق شان محروم گردانیده می‌شوند؟

 

هندوها و سیکهـ ها از قدیم‌ترین باشنده های این مرزوبوم بوده و هستند. سابقه تر از کسانیکه از ماورای دریای آمو آمده اند. خواهران و برادران هندوی ما تا حال توپ چاشت را فراموش نکرده اند. آنها در یک جملهء زبان پنجابی ده کلمه یی فارسی استعمال می‌کنند. آنها باوجود که در اروپا زندگی مرفع دارند، تا حال افسوس گذشته را می خورند و غم خرابی و بربادی افغانستان مثل همه افغانهای دیگر روح و روان شان را آزار می‌دهد.

این جای بسیار شرم است که سرداران کابل و حامی های شان محل آتسسپاری هندوان و سیکهـ های کابل را تصرف کرده و آنها برای اجرای مراسم مذهبی باید چندین ساعت از شهر کابل به طرف شمال سفر نمایند تا مراسم آتشسپاری میت را انجام دهند.

آیا این عدالت است ؟

آیا این انسانیت است؟ نه این فقط می تواند یک بربریت باشد و بس

با احترام

ض. ش. ۳ می ۲۰۱۴

 

مؤخذ

افغانستان در مسیر تاریخ. مؤلف میر غلام محمد غبار

افغانستان در پرتو تاریخ نویسنده علامه استاد احمد علی کهزاد

 

 

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل    ۲۲۴                            سال دهم                            سنبله/میزان           ۱۳۹۳  خورشیدی            ۱۶ سپتمبر  ۲۰۱۴