وقت
نیست
که
بیدار
باشم
در
خوابم
و
آب
نمی
خواهم
نه
آبی
از
من
برون
می
آید
و
اینگونه
شخصیتِ
اجتماعی
نیستم
گاهی
وقت
ها
وقت
نیست
که
خواب
باشم
بیدار
و
به
خلق
فکر
میکنم
کمی
عصبی
میشوم
به
استمنا
فکر
میکنم
و
این
گونه
اصلن
سیاسی
نیستم
گاهی
وقت ها
وقت
ندارند
که
به
من
فکر
کنند
سر
م
یزنم
خیابا
نها
را
پیاده
چکر
می
زنم
ذهنِ
آد
مها
را
و
این
گونه
اصلن
آدمِ
اهلی
نیستم
گاهی
وقتها
مثل
همین
حالا
می
نشینم
روی
زانوها
و
بلند
به
حال
خود
اشک
میریزم
و
این
گونه
شاید
مال
زندگی نیستم
|