۱- آنچه که در پغمان اتفاق افتاد بی تردید یک جنایت بود؛ یک
جنایت وحشیانه و غیر انسانی. حتی تصور این جنایت جانم آدم را به لرزه درمی
آورد. فکردن کردن به جزئیات این حادثه ی ضد انسانی خواب را درچشم بسیاری ها
و خوراک را بردل و دسترخان افرادی زیادی حرام کرده است.
۲- از همه ی ابعاد این جنایت خوشبختانه یا بد بختانه یک طرف آن کاملا آشکار
و روشن است و آنهم جنایتکاران می باشد. ابعاد دیگر این حادثه که از یک طرف
قربانیان و آسیب دیدگان این حادثه ی سیاه اند و در سوی دیگرعوامل فرهنگی-
اخلاقی- تربیتی که باعث بروز این حادثه ی جنایی شده اند کاملا در تاریکی
نشسته اند. عکس العمل مردم در رسانه های جمعی نیز عموما بر جانیان متمرکز
شده و عده ی زیادی خواستار اعدام این جنایتکاران شده اند. البته رئیس پولیس
کابل و رئیس جمهور نیزاز جمله کسانی اند که همه ی توجه شان بر جنایت کاران
معطوف شده است. اتفاقا توجه به عاملان این حادثه ی سیاه طبیعی ترین و در
عین حال آسان ترین عکس العمل در چنین مواردی است. فرض کنید سیل بنیان
براندازی آمده و منطقه ی وسیعی در یک نقطه از کشور را برده است. در چنین
فاجعه ای محکوم کردن کارساز نیست. هرچند دل مان به حال مصدومان و قربانیان
می سوزد اما هرکسی که می خواهد تاثرو ناراحتی خود را نشان دهد باید آستین
بالا بزند و در بازسازی آن خرابی ها سهم بگیرد و با کمک مالی خود امکان
بازسازی را تسهیل کند.
حالا هم اکثر مردم با عصبانیت و از روی احساس به این حادثه ی غم انگیز عکس
العمل نشان می دهند. در خواست حکم اعدام و تحت فشار قرار دادن دستگاه های
عدلی و قضایی برای تبعیت از حکم از پیش از تعیین شده نیز می تواند سیستم
قضایی کشور را با مشکلات جدی مواجه کند. بسیار واضح است که درخواست حکم
اعدام برای جانیان کم هزینه ترین راه حل برای ابزار همدردی با قربانیان این
جنایت به شمار می آید. تلاش برای دلجویی از خانواده های صدمه دیده، تلاش
برای اصلاح فرهنگی که حالا انواع و اقسام تجاوز را تولید و توجیه می کند و
در نهایت تلاش برای ریشه یابی های دقیق برای یافتن راه حل های اساسی کارهای
جدی و طاقت سوزی اند که مرد و زن کاری می خواهد و تلاش زیاد. برای شعار
دادن و ابراز احساسات کردن همان درخواست حکم اعدام کفایت می کند. کسی که در
خواست حکم اعدام کرده می تواند با وجدان آرام به خواب برود. اما کسی که می
خواهد زندگی را ترویج کند، می داند که حتی مرگ آن مردک های جنایت کار هم
نمی تواند دنیای جهنمی آن چهار زن بیچاره را تغییر بدهد. با مرگ آن مردک ها
قصه خاتمه نیافته است. برای ترمیم روان های پریشان و سرنوشت پریشان تر آن
چهار زن چه می توان کرد؟
۳- فرض را براین بگذارید که به جای این همه پافشاری مردم به اجرای حکم
اعدام، همه ی کاربران فیسبوک و دیگر رسانه ها تلاش کنند که به زنان صدمه
دیده روحیه بدهند و به آنان برای بازگشت به زندگی کمک کنند. نتیجه ی چنین
کاری چه خواهد بود؟ پرسش اساسی این است که آن زنان نگون بخت چه تقصیری
دارند که حالا تا زنده اند باید در عذاب آن جنایت بی شرمانه بسوزند؟ بخش
عمده ی این سوختن ها به خاطر فرهنگ غلط حاکم بر روابط اجتماعی کشور ماست.
ما جنایت کار و قربانی را درست به یک اندازه مقصر می دانیم. کسی که به زنی
تجاوز می کند با زنی که به زور مورد تجاوز قرار می گیرد در یک موقعیت
ایستاده اند. با این تفاوت که آن مردک های نامرد با یک بار اعدام شدن از شر
دنیای لجنی شان راحت می شوند اما آن زنان بیچاره و بیگناه روزی صد بار
اعدام می شوند و بدبختانه بعد از هر اعدام دوباره زنده می شوند. هر نگاه
آشنا طناب دار این زنانه نگون بخت است، هر سلامی، هر سخنی اعدام تدریجی
آنان می باشد. آیا بهتر نیست که به جای برقراری کمپاین مرگ دست به یک تلاش
وسیع و همگانی برای کمک به زنان آسیب دیده بزنیم؟ اگر کارهای مربوط به
دستگاه قضایی را به خودشان واگذار کنیم و ما متوجه مسئولیت ووظیفه ی خودمان
باشیم بهتر نیست؟ اگر ما به دلجویی بانوان آسیب دیده برویم و شعارهایی چون
" خواهرم ! ما می دانیم که تو چون گل پاکی" یا " خواهر عزیز پاکی دامن تو
را دست پلید هیچ جنایت کاری نمی تواند سیاه کند" و... بهتر نیست؟
بیایید برای زندگی کمپاین کنیم. بیایید برای اصلاح، برای بازسازی ، برای
بازگشت به زندگی تلاش کنیم. بیایید دیگر به مرگ نیاندیشیم.
۴- جامعه ای که جنایت کاران خود را اعدام می کند جامعه ای است که مسئولیت و
نقش خود را در شکل گیری آن جنایت ها نمی بیند.هرجنایتی یک پدیده ی پیچیده
ای است که عوامل زیادی در شکل گیری آن نقش بازی کرده اند. فرهنگ جنسی که در
آن زن چیزی جز جنس دوم، عیال، بنده منزل و .. نیست، فرهنگی است که فکر و
اندیشه ی تجاوز را توجیه می کند. چنین فرهنگی هر روزه سرگرم مشروع سازی
تجاوز جنسی است. مرد مثلا پنجاه ساله ای که به خود حق می دهد دختر مثلا
بیست ساله ای رابه زنی بگیرد و به بستر او برود باید بداند که یک تجاوز کار
است. فرقی نمی کند که اگر این تجاوز با ارزش های فرهنگی جامعه کاملا توجیه
شود و حضور پیرمرد در بستر این دختر جوان کاملا مشروع پنداشته شود. این
فرهنگ بیمار باید معالجه شود، این نگاه مریض به زن باید اصلاح شود. چیزی که
باید اعدام شود فرهنگ غلط و نگاه ابزاری ما به زن است. بهتر نیست که به جای
تمرکز صرف به جزاء و مجازات به اصلاح زیرساخت های فرهنگی – اخلاقی جامعه
بیندیشیم؟
دکتر سمیع حامد
یادمان
باشد که تاکید زیاد به « اعدام» بدون در نظر داشت
دادستانی و دادگری قانون محور چیزی تقریبن مشابه همان « تجاوز» بر زنان
خواهد بود. « تجاوز بر قانون»...حتا « قانونی» که حالا فکر میکنیم « نیست»
اما در عمل از آن میخواهیم مجرمان را « اعدام » کند. بی توجهی به این امر
سبب شده است که افراد کلیدی « حکومت» هم ( از جمله فرمانده پولیس) چنان از
« کشتن» دم بزنند که انگار قهرمان یک فلم هندی هستند. یادمان باشد که چنین
درخواست هایی بدون تاکید روی شفافیت و دقت دادگاهی زمینه را برای قلدرشدن
بیشتر « قدرت» بازتر میکند و فقط میتواند « مسکنی موقت» باشد. در تجاوز بر
آن خواهران و مادران ما عبدالله و اشرف غنی و کرزی و من و تو نیز سهم داشته
ایم. ما فضایی را شکل داده ایم که چنان فاجعه یی بتواند اتفاق بیفتد. حتا
آن زمان که تجاوز معنوی بر زن « حق هر مرد» بود ، تجاوز فزیکی بر او هم «
حرام» دانسته میشد و هم « نامردی»...وقتی دزدها موترهارا تاراج میکردند
مردان پول های خود را به زنان میدادند تا در امان باشند. دزد ها زن هارا
فقط تهدید میکردند و گاهی بر آنها « مار و کژدم» پرتاب میکردند اما دست
نمیزدند. ( این بماند که « باور»ی که سرچشمهء این کنش است ،خود زن ستیزانه
است). حالا بی توجهی ما به تلاش و تقلا برای « قانون سالاری» به ویژه در
مواردی که فاجعه یی رخ میدهد و واقعن « احساساتی» میشویم؛ سبب میشود که
دچار یک تناقض شویم : از « حکومتی» که میدانیم « قانون سالار» نیست توقع
داریم در یک مورد « اشد مجازات» را عملی کند( آنجا که برای تامین قانون جای
« خدا» باید حکم کرد).
دادخواهی کنیم و اگر باورمند به « اعدام» هستیم ؛ « اشد مجازات» را بخواهیم
اما از یاد نبریم که مبارزهء اصلی باید در خط « حاکمیت قانون » پیش برود و
رنه بار بار چنین اتفاق هایی می افتد و فقط « مظلومترین ظالمان» اعدام
میشوند...آنکه « ظالم» است و تنگه و تفنگ دارد از بالای هرچه « خط قرمز»
خیر بلند میزند و به ما میخندد.
دکتر خواجه بشیر احمد
انصاری
جنایتکاران بالقوه و جنایتکاران بالفعل:
آنچه در راه پغمان صورت گرفت قلبها را سخت
جریحه دار ساخت، اما اگر نیک نگریسته شود کوچه و بازار ما پر از کرکتر هایی
است که آن حادثۀ ننگین را آفریدند. اگر این همه گرگان گرسنه اي که با چشمان
از حدقه برامده و شرر بار در کنار راه ها نشسته و رهگذران زن را با چشم می
بلعند، اگر آنها در میخ سنتهای جامعۀ سراپا سنتی ما بسته نباشند و فرصتی
برای شان مهیا گردد، ممکن است حادثۀ پغمان در هر کوچه و پسکوچۀ شهر تکرار
شود. برای علاج این بیماری نیازمند استراتیژی بزرگ تربیتی، امنیتی، حقوقی و
فرهنگی می باشیم؛ کاری را که نمی توان از روسپی های کوچۀ حکومتداری در کشور
توقع داشت.
آیا می شود پیش از آنکه جنایتکاران از حالت بالقوه به بالفعل درآیند، کاری
انجام داد؛ يا آنكه منتظر تجاوز هاي ديگري به اعضای مظلوم این خانوادۀ بزرگ
بنشينيم. خدایا چنین مباد!
|