شب که در حضور ماه میرفت
هق و هق با دل پر آه، میرفت
مسافر با صدای اشک بارش
کنار جاده تنها راه میرفت
*
به دستانم دوستت بند باشد
سرود زنده گی لبخند باشد
و نامم در کتاب باهمی ها
کنارِ نامِ تو پسوند باشد
*
خیالت روح در شعرم دمیده
وجودت در تغزل ها تنیده
حضورت در تن اوراق گلها
به مثل قطرهی باران چکیده
*
غزل گشتی تو را بهتر سرودم
شبیه پاره های تر سرودم
به مثلِ ماهی ی دریا نوردی
تو را پیمودم و از سر سرودم
*
روایت کرده تفسیرم نمودی
نه دیده خواب تعبیرم نمودی
سپس در ظلمت شعر سپیدم
دوبیتی خوانده تکفیرم نمودی
*
بیا که عشق را در خود بجوییم
ویا که با جهان بدرود گوییم
پس از مردن درون خلوت شب
دو گل گهلوی هم، باهم بروییم
|