کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 

   

کریمه‌ شب‌رنگ

    

 
مهتم

 

 

پا می‌شوم
راه می‌افتم
روی زمینی که
دلتنگی‌ام را حمل کرده است
انگار متهمم
متهم به فکر کردن
متهم به راه رفتن
متهم به هم آغوشی با مردی که
روی شقیقه هایش آینده ی من روشن است.
راه می‌افتم و

می‌رسم به طبقه نمی‌دانم چندم
یک ساختمان مجهول
و شهر کوچک می‌شود
در دستان مردی که
افتاده است وسط اتاق
من متهمم
باید بیریزم دلتنگی‌ام در آغوشش
آرام و تلخ نگاه کنم
در چشم هایش
تا حس کند چقدر گرمم
و به انتظار آفتاب فردا چشم نبندد.
عشق بیماری بدیست
وقتی به یک طبیب منتها می‌شود
و قرص های مسکنش فقط بوسه و آغوش است.
درمانگاه من
تنها اتاقی شده است
با پنجره های بسته و
پرده های سرخم و شرم آگین...
من زندگی را
عشق را
و خودم را
در آغوش تو خلاصه کردم
مرا
فرو ببر ای مرد!
ای وحشی ترین موجود خدا
تا یقین کنم که
مرا
به زندگی
به عشق
و به خودم رسانده یی.






کریمه شب‌رنگ، کابل

 

 

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل    ۲۲۱                            سال دهم                             اسد           ۱۳۹۳  خورشیدی               اول اگست  ۲۰۱۴