۲۵.۰۷.۰۷
محمد ظاهر، معرو ف به "ظاهرشاه" يکي ازپادشاهان طرف مناقشه افغانستان بود
که سياستهاي دوپهلوي وي سيماي افغانستان را براي هفتاد سال آزگار به شدت
تحت تاثيرقرارداده است .
وي به مثابه يک پادشاه توان به کرسي نشاندن حرفها وسياستهايش را نداشت. وي
ازتصميم گيري سياسي مي ترسيد واحتمال خطرات سياسي را پذيرا نمي شد. نام وي
با انکشافات متلاطم هفت دهه اخير افغانستان پيوند تنگاتنگي دارد.
درکنارظاهرشاه کساني بودند وافرادي حکومت مي کردند که به نام وي سياستهاي
مورد مناقشه واقتدارطلبانه اي را اعمال مي کردند ودرفرجام کشورکوهپايه هاي
هندوکش را به ورطه ي تباهي کشاندند.
محمد ظاهر که درپانزدهم اکتوبر سال ۱۹۱۴ درشهرکابل تولد يافت، يک پشتون
تبارمحمد زايي جز قبيله دراني بود که در درحومه قندهار بود وباش داشتند واز
قرن هژدهم بدينسو برافغانستان حکومت مي کردند. محمد ظاهر که درفرانسه آموزش
ديده بود پس ازبرگشتش به افغانستان به عمر ۱۸ سالگي کفالت وزارت حربيه وچند
ماه پستر کفالت وزارت معارف را متقبل شد. پس ازقتل پدرش درهشتم ماه نومبر
سال ۱۹۳۳ وي به پادشاهي رسيد. به مثابه نخستين اجرااتش درمقام پادشاه
افغانستان وي حکم اعدام قاتل پدرش را که شانزده سال داشت امضا نمود. دردهه
هاي پنجاه وشصت قرن گذشته هنگامي که تلاطمهاي سياسي درکشور، مستلزم اقدامات
عملي شاه بود؛ وي کوشيد تا حاکميتش را به مثابه " ظل الله في الارض " –
سايه ي خدا درزمين – درقانون اساسي جديد نيز به حيث " تولواک " –
اختياردارکل – مشروعيت بخشد. بدين ترتيب پادشاه مي توانست درهرمسئله اي به
تنهايي تصميم بگيرد ، بدون آنکه مسئووليتي متوجه وي باشد.
درسال ۱۹۶۴ لويه جرگه يا جرگه سنتي قبايل؛ قانون اساسي جديد افغانستان را
تصويب نمود که برمبناي آن افغانستان پادشاهي مشروطه خوانده شد. شاه قانون
احزاب را که براي نهادينه ساختن نظام دموکراتيک داراي اهميت اساسي بود،
هرگزتوشيح نکرد. بااينهم احزابي به وجود آمدند وسياستمداراني که مورد قبول
شاه نبودند، مورد اذيت و آزار قرارگرفتند. جرايد انتقادي ممنوع قرارداده
شدند و مسئوولان آنها به دلايل واهي به زندان افگنده شدند.درسال ۱۹۷۳
هنگامي که ظاهرشاه درايتاليا اقامت داشت با يک کودتاي نظامي توسط محمد داود
، شوهرخواهر وصدراعظمي که سالهاي طولاني برسرکاربود (۱۹۵۳-۱۹۶۳) ازسلطنت
خلع گرديد.
ازآن پس وي رويدادهاي سياسي افغانستان را ازتبعيد درروم دنبال مي کرد ، اما
تلاش جدي اي به خرج نمي داد تا درانکشافات اوضاع کشورش تاثيربگذارد. پس
ازبيرون رفتن نيروهاي اشغالگر شوروي ازافغانستان درسال ۱۹۸۹ افغانستان آرام
نگرديد. اين کشوربازهم درگرداب آشوبهاي عميق تري فرو رفت . درچنين اوضاعي
ظاهرشاه پيشنهاد دعوت يک لويه جرگه را نمود . وي همچنان گفت درچنين لويه
جرگه اي شرکت خواهد نمود: " شرکت کنندگان اين لويه جرگه عبارت خواهند بود
از نمايندگان تنظيمهاي جهادي ، نمايندگان قوماندانها، دانشمندان مشهورافغان
ازدرون وبيرون افغانستان ، شخصيتهاي سياسي افغان وبزرگان اقوام ازدرون
وبيرون افغانستان ." اين لويه جرگه فوق العاده بايد درمورد سرنوشت
کشورتصميم مي گرفت . البته اين پيشنهاد نه درافغانستان مورد حمايت قرارگرفت
ونه کدام بازتاب مثبتي درسطح بين المللي داشت.
پس ازجنگ زيرفرماندهي ايالات متحده امريکا عليه رژيم مستبد طالبان و متحد
آن شبکه هراس افگن القاعده دراکتوبرسال ۲۰۰۱ ، شاه پيشين به مثابه ميانجي
پا پيش نهاد. حلقه مشاوران وي که به نام گروه روم ياد مي شدند، با سه گروه
ديگر درتوافقات بن سهم هنگفتي داشتند. به تاريخ هژدهم ماه اپريل سال ۲۰۰۲
محمد ظاهر دوباره به مثابه يک " شهروند" به افغانستان برگشت. مطابق به
توافقات پترزبرگ وي انصرافش راازمقام سلطنت اعلام نمود.
درقانون اساسي سال ۲۰۰۴ افغانستان به وي لقب "باباي ملت " داده شد .
محبوبيت وسيع ادعايي وي هنگامي اغفال کننده به نظرمي رسد که همايون شاه
آصفي برادرزن وي درانتخابات رياست جمهوري سال ۲۰۰۴ کمترازيک درصد آرا را به
دست آورد. درکشورچندين قومي افغانستان؛ و درنظراقليتهاي قومي همايون شاه
آصفي نماينده محمد ظاهرپنداشته مي شود. انها فراموش نکرده اند که درچهل سال
دوره سلطنت وي (۱۹۳۳-۱۹۷۳) مورد تبعيض قرارداشته اند.بسياري ازپشتونها نيز
برگشت ظاهرشاه را دروجود برادرزنش همايون شاه آصفي بسيارمطلوب نمي پنداشتند
و ديگرنمي خواستند يک سبک حکومت اقتدارگرا را بپذيرند. ستاد مشاوران پادشاه
طبعاً پيوسته وي را يک چهره " آشتي دهنده " جلوه مي دادند ، اما وي چنين
جايگاهي را نيز نتوانست به دست آورد.
|