کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 

   

زیور نعیمی

    

 
سروده هایی تازه

 

 

حضور تو

 

 

وقی با من چت می‌کنی

 عطر بی آواز نفس‌هایت

 از چند هزار فرسنگ

 در من می‌پیچد

فاصله‌ها مخدوش می‌شوند

 دست‌هایت عاطفه می‌بافند

بی‌حضور حقیقت

 و ذهنم را که چون اتاق متروک است

به آفتاب رهنمای می‌کنی

 من،
 دور از تو
در تو ام.

 

{} {} {}

 

 

برای گرگها

ای گرگها که گویا معصوم اید
بازیهای ترسناک تان
چهره ی مردمان را سفید کرده است
دهان تان بوی چقدر یوسف ها را دارد؟
گرسنه گی خویش را گله گله رها نموده اید
و ترحم تان اینست که مردمان زنده بمانند
اما بدون سر و گردن
زخم‌های که زده اید

سالهاست عفونتش
این خاک را رنج می‌دهد
 

 

{} {} {}

 

 

دیدار با تو

شر منده است شعر من
که واژه هایش نتوانستند
گلهای ابریشم به پایت بریزند
و من لیلی یی پرده نشین
که هندسه ی چادر عربی ام
به اندازه ی تفکر قبیله ام
آشفته است
چون شبنمی بر پرتگاه ام
و انتظار گوش‌هایم
باران گام‌هایت را خواب می‌بیند
لای دفتر شعر هایم دیدارت می‌کنم
تادستی کشی بر رویاهایم
 

 

{} {} {}

 

 

مکروه

 

سلام های مکروه
پیام بهشت های بیمار را دارد
که فرشته گان بال شکسته را
با کج اندیشی شان
گم گشته ی چاهسار های نفس می‌کند

زیور نعیمی

 

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل  ۲۱۹                             سال دهم                             سرطان            ۱۳۹۳  خورشیدی              اول جولای  ۲۰۱۴