نه با درد
نه با تحمیقِ بیمکاشفۀ درمان
که با جانِ بیپوستۀ رنج
و رنجِ بیپوستۀ انسان، درآمیختم
در سالیانی که (بودن) حقارتِ خویش را
با قامتِ مجسمِ رگبار
اندازه میگرفت
و آسمان، رجالۀ چند را
پایاندازِ کامگاری میگسترانید
تا روسپیانه در چارراهِ چرکزای زمین
ناموسِ سرفرازِ کوهستان را
به حراج گذارند!
و چنین زیسته ام:
با رنج درآمیخته ام
با رنجِ بیواسطۀ انسان
نه با دریا
نه با توفان!
اپریل ۱۹۹۳- تورنتو
{}{}{}
امروز
تودهٔ ابرِ کبود آمد
بر فرازِ آسمانِ شهر
تا بگیرد،
دیدها را دود
تا بگیرد،
دستها را قهر.
آتش افروزیم
آتش اندازیم
دیرپا، امروز
وَ بسوزانیم ابرِ کهنهگیها مان
هی، شما، امروز!
فبروری ۱۹۹۳ - تورتو