از تنیدن وجود من در بین تاک هوس تو
نمیهراسم
چون آن را گناه نمیدانم
اما
از نداشتن حس تو در میان زلال های حس من
میهراسم
ز یک ریا
-----------------
من میخندم رسا
درلای پرده بیتابی ام در کنجی نشسته
با شکفتی گل آوازی تو در باغچه ذهنم
حالم, چو دوشیزه ای به رقص
در مزرعه سبز
در زیر آفتاب بهار
روبروی شبان بچه ی مخمور رند و عاشق
میخندم با یک اشتها
تا هراسم را
بپوشانم از برای غسل روحم در آن نیاز تو
بی محابا
---------------
نیم رخی من
رسم آزرم من است
در لای بیان آتشینت که وجودم را
فروزنده پهن میکند
در باغ لذت جسم من
با یک حیا
نیم رخی من آیینه ایست در مقابل چشم تو
ز برای شمردن شبنم هوست
ز غنچه ها
پس
با این نیم رخی ام
بتو مینگرم
تا حیا و هوس را وصل دهیم تا انتها
شهلا لطیفی |