نکته ی اول: این که
جانبداری بسیاری قلم به دستان از نامزد های دلخواه شان
کاملاً بر اساس احساسات است و به وضوح دیده میشود که ریشه
در زبانگرایی و قومگرایی دارد. هیچ یک از این عزیزانی که
شب و روز پیوسته به توصیف یکی از نامزد ها و کم بها دادن
نامزد مخالف میپردازد، تا حالا دو جمله ی که خواننده را
به فکر وادارد، ننوشته است چه رسد به یک مقاله ی که از
دیدگاه سیاسی ـ اجتماعی با اهمیت باشد. پس به این نتیجه
میرسیم که سوگمندانه حتی بسیاری از دوستان "روشنفکر؟"
هنوز که هنوز است نتوانسته اند پای اندیشه ی شان را از بند
افکار عقب افتاده ی قوم و زبانگرایی وارهانند و آزاد
بیندیشند. یعنی نه بر اساس احساسات به نفع قوم و قبیله بل
به بر اساس عقلانیت به نفع ملت، مملکت و آینده قلم زنند.
این وضعیت نمایانگر این حقیقت تلخ است که برداشت های ملا
عمر و بسیاری "روشنفکران؟" از دموکراسی و عقلانیت زیاد از
هم دور نیستند.
نکته ی دوم: به وضاحت دیده
میشود که حتی بسیاری از "روشنفکران؟" تا هنوز درک نکرده
اند که تغییرات سیاسی ـ اجتماعی در تداوم یک جریان یا روند
فکری امکان پذیر است و نه این که آن را در وجود یک شخص
خلاصه کرد. شخصیت پرستی در طول تاریخ عواقب ناخوشایندی
داشته است. وقتی چیز فهم های جامعه ی ما، قبل از این که
دعوت به عقلانیت کنند، بیشتر و پیشتر بر اساس قوم و قبیله
به شخصیت پرستی تبلیغ میکنند، کیفیت و عمق عقبگرایی فکری
را به وضوح میتوان دید. اینجاست که تأثیرات عمیق جنگ سی
ساله در اندیشه و معنویت جامعه نمایان میگردد، به ویژه
در اندیشه و معنویت قشر "روشنفکر؟".
سوال بر انگیز است که چرا
همه عزیزان دو دسته یا به داکتر عبدالله و یا هم به داکتر
احمد زی چسپیده اند و در این میان عنصر مرکزی و اساسی که
همانا "ملت" است کاملاً به فراموشی سپرده شده است؟!
حماسه ی که ملت ما متحدانه
از شمال تا جنوب و از شرق تا غرب مملکت در انتخابات اخیر
آفرید، نمایانگر فکر تازه در ذهن جامعه بود و است. ملت با
بیداری و مصمم از نظام انتخاباتی پشتیبانی کرد و مخالفتش
را با دیکتاتوری به نمایش گذاشت. اگر ملت ما سه دوره ی
دیگر پیهم با همین بیداری در انتخابات سهم بگیرد، یک نسل
در سیستم انتخاباتی به سن قانونی میرسد و این نسل آگاهانه
برای بهبود وضعیت خود میاندیشد و عمل میکند. امروز به
قدرت رسیدن داکتر عبدالله یا داکتر احمد زی هیچ دردی را
دوا نمیکند زیرا هر دو مهره هایی اند که بازی میشوند و
با ملت و درد ملت کوچک ترین رابطه ی ندارند. اما خُب، هر
ملتی از تنگناهایی باید بگذرد، ما نیز، اگر واقع بینانه
بنگریم، فعلاً چاره ی دیگری جز همین دو نداریم یعنی چاره ی
دیگری برای ملت نگذاشته اند، لذا جبراً باید انتخاب یکی از
این دو کاندید را بر رأس قدرت دولتی منحیث دوره ی گذار در
تاریخ قبول کرد. اما این دو مهره، دریچه ی امید نیستند.
اگر میتوانستم رای بدهم، یقیناً به کسانی که به طور آشکار
قومگرایی را تبلیغ میکنند، رای نمیدادم زیرا در چنین
وضعیتی، در میان بد و بدتر، انتخابِ بد، کمتر بد است.
دریچه ی امید، بیداری ملت،
انتخاب آگاهانه میان نظام انتخاباتی و دیکتاتوری دینی بود.
ملت نظام انتخاباتی را انتخاب کرد که دستش از بوسیدن است و
بدون شک بجا خواهد بود که بسیاری از قلم به دستان،
روشنفکری را از ملت بیاموزند و بر خود تهمت روشنفکر را
نبندند زیرا "هنرمند بودن به گفتار نیست!"
متاسفانه طوری که دیده میشود بسیاری از "روشنفکران؟" به
جای این که پایه های قدرت مردم را تقویت کنند تا حکومت ها
نتوانند خواست های مردم را نادیده بگیرند، پایه های قدرت
"شخص" را تقویت میکنند و به این طریق ذهنیت عقب گرا،
پوسیده و بی نهایت خطرناک قوم و قبیله سالاری را استحکام
میبخشند. به این معنی که این قلم به دستان آگاهانه یا
احساساتی کوشش بر این دارند تا ملت پیرو شخص باشد و نه بر
عکس که سخت تأسف آور است.