«همه بی خانمانیم» یک داستان رئال است اما رمزو رازهای فراوانی درآن نهفته
است. هم از لحاظ ساختاروهم ازنگاه
درونمایه.ساختارداستان طوری است که فکرمی شود به کمک یادداشت های روزانه و
یا «فیش» برداری نوشته شده و پیوستگی یافته است.راوی غریبه یا پناهندهء
سرگردانی است که باکنش و سرگذشتش داستان را بنا می کند.سفرراوی با قطار،
درحالی که کیسه اش از بی پولی سوراخ است، سرو صدای مهماندار قطارهنگامی که
راوی حاضر نیست تکت بخرد و ژست آماده به دفاع یک پیرزن ازمنافع
قطاردربرابریک غریبه بیش از این که حال و روزیک آوارهء بی سرپناه را دریک
کشوربیگانه نشاندهی کند ، خود آن کشور را رسوا می کند.این داستان بیرحمانه
واقعیت های پنهانی یک جامعهء بحرانزده را نشان می دهد.جیب سوراخ، مهماندارو
پیر زن ،هر یک معنای علی حده یی می یابند؛مثلا" پیر زن می تواند نماد جامعه
ء درحال نزع ونزاع اقتصادی باشد که به خاطرمنافع وبقای خود آماده است به
هرکس حمله وازخود دفاع کند.خصوصا" برپناهنده گان که انگشت ششم جامعه اند.
غریبه هم به زمین تف می کند و بیزار است و پیر زن هم. بیزاریی که پنهان نمی
ماند. هریکی ازاین ها قابل تفسیر است؛ مفلسی، که گاهی درحد گناه و
ناهنجاری اخلاقی صعود می کند.راوی خیلی خوب با برهم خوردن روابطش با
پدروتوضیح کارپردرآمد مادرخوانده نشان می دهد که پول درغرب رابطه ساز است
.دراین داستان رابطهء فرزند و پدربرمبنای رفتاراقتصادی ومنافع برهم می
خورد.زباله، زمینه ءجامعهء بحرانزده یی است. نویسنده خیلی با زیرکی زیرجلد
اجتماع فلک زدهء اسلواکی( که خود نمونه یی است از کشور هایی که از مدار
کمونیسم برآمده اند) می رود؛ درهنگام روایت احساساتی نمی شود و این خوب
است.تنها ضعف داستان شاید این باشد که کوشش می کند صرف به واقعیت های برهنه
پابند بماند و آن چه که است را نشان بدهد، یعنی ازآن چه که وظیفهء هنر است
( تغییر واقعیت به نفع واقعیت ) پبروی نمی کند درحالی که هنر فراروی از
واقعیت است نه خود واقعیت. با دریغ که داستان درهیچ جایی به اندیشیدن و
شرکت خواننده فکر نمی کند وبا پایانش جای سؤالی برای خواننده باقی نمی
گذارد.با جملهء پایان داستان « همه بی خانمانیم» مجال و شانس ادامهء داستان
برای خواننده باقی نمی ماند.با جملهء پایانی« زندگی این جا سخت است. بحران
اقتصادیست» داستان خاتمهء قطعی می یابد و خواننده نمی تواند پس از پایان هم
آن را ادامه بدهد ، چیزی که لازمهء یک داستان خوب است.
دیگر این که نویسنده تقریبا" هرجایی پیوسته توضیحاتی می دهد؛ مثلا"می
نویسد:« این کشورگدا و گرسنه زیاد دارد و روسپی گرسنه فراوان» و«نقاش خوبی
هستم»....به نظر من بهتراست نویسنده به جای این توضیحات برهنه با گفتگو و
یا عناصر دیگر نشان بدهد که آیا اونقاش خوبی است یا نه، آیا فقربیداد می
کند یانه. جدای از این ها داستان « همه بی خانمانیم» داستان موفقی است و
نوآوری هایی درآن دیده می شود. پیوند حوادث پراگنده داستان را برازنده می
سازد.
این داستان مملو است از پارچه ها و نمود های وحشتناک.راستش غافلگیر کننده
است. گاهی از بس دنیا تاریک می شود به خواننده ترس دست می دهد. حیرانم چه
بگویم.آدم با انبوهی ازعناصر منفی روبه رو می شود. یک «اران *»
دیگر.فقرسیاه ، روابط تیره وتار راوی با پدرش، خلای عاطفی خانواد گی ،
مادر خوانده یی که لب سرک می ایستد، بی سرپناهی، لولیدن درزباله ها ، جامهء
بویناک، یافتن غذا ازلای زباله...و بالاخره زندگی کردن با زنی که
ایدزدارد.نویسنده این همه اسباب را درظرفی خرد جا داده است، طوری که فکر
می شود حوادث و مواد یک رمان دربدن یک داستان کوتاه جا گرفته است.
به هرحال می دانم که چه کمالی می خواهد که یک نویسنده ازعناصرمنفی یک اثر
مثبت به وجود آورد. این داستان با همه ته و بالا هایش زیبا ست واثرناک.
نثرساده وکارآ دارد.آصف جاهد نویسندهء این داستان زیبا می نویسد و متفاوت.
توانمندی اش درداستان نویسی بشارت می دهد که آثار بیشتر ازش خواهیم خواند.
*نام شهرطاعون زدهء آلبرکامو
داستان را اینجا بخوانید
|