سلام برتو که شعر می آفرینی
و زیر پوست واژه ها عشق می رویانی
اگر نباشی سنگها ریشه میگیرند
و به سرعت سنگ میشوند
کجای شعرم بنشانمت
و با کدام معنا تفسیرت کنم
ترا در آیینه ام میگذارم
که هر بامدادم با تو آغاز شود
سلام بر تو که تلفن همراهم
سبز است از صدایت
و خانه بوی ترا بر میدارد
اگر سرد باشی کامپیوترم سرما خورده است
پیامی نمیگیرد و پیامی نمی فرستد
گویا هیچ اتفاقی مهمی دیگر نیست
و سر انگشتانم را موریانه ی تنهایی میجود
سلام بر تو که اگر نباشی
من بی مخاطبم و نه مخاطبم
مانند گریه ی کودک بی مادر
زیور نعیمی |