گونه های گیلاسی
مست میشوم با صدای تو
نوازشهای زبانت روح میبخشد خفته گی های تنم را
چو صوری از بهشت
و با نسیمی خجسته ی در اهتزاز
زنده میشوم با یک اشتیاق
لبانم
در جستجوی لبان تو از هم میشکفند
ز لای هردو
نیاز من لمس ترا میجوید
گونه هایم گیلاسی
دارند رنگ میریزند ز حیا و شادمانی
کلامم در رهگذر گلویم به وضاحت نغمه میسراید
و برگه های سبز نهانی خواست
باز میشوند از برای لطف عاشقانه ی تو
در آن باغچه صدا
دانه دانه
شهدخت
من کی ام؟
درس عشق را ز خیالات باورم
دستان مهر و شادی در نیاز
رقعه احساس را من یاورم
در کنار بغضی قرین به جفا
خنده های نغز دل را داورم
در ملایمات شاد و برقرار
مست با امید فردای فرم
بآنهمه فقر نوازش ز مراد
شهدختی خوش مکافات
در برم
نور آزادی
هنوز هم قلبم
چو مرغکی بال بسته در کنج قفسه ای
از برای قربانیان طبیعت میطپد
ایکاش نور آزادی
بندها را تسکین دهد
ز برای یک
|