وقتی زنده گی مرا گم میکند
من به سراغ زنده گی میروم
با ترانه یی و لبخندی
گوشهایم ورم کرده اند
از تعفن یک ساز تکرار
هنوز نمرده اند
اما از کرمهای گرسنه میسرایند
و از تاریکی گور
تا استعاره یی برای زندهگی درست کرده باشند
خندیدن،
در لیست سیاه کاتبان مرگ
تروریست ارشد است
و زندهگی
گوانتانامویی که خود گردش را حصار کرده اند
با دیوار های تهی از پنجره
که مبادا زندهگی را
در خنده ی کودکی
یا در آسمان آبی یک تابستان ببینند
آری،
من به سراغش میروم
با پنجره ی پر از صدای یک باغ گنجشک
گوشهایم ورم کرده اند
از تعفن یک ساز تکرار
آخر
مرگ در ثانیه ها جاریست
زنده گی را باید یافت. |