کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 

   

اندیشه شاهی

    

 
من عادت کرده‌ام

 

 

من عادت کرده ام
در یاد نبودن های تو٬ وقتی شعرهای ترا
من باز نویسی می‌کنم
تو مرا دوست داشتی برای یک ثانیه
من ترا خواستم برای همیشه
چنان با یاد تو در خویش سر گرمم ....
که
قلب زمین هم برایم لبخند خشک می‌زند
نګاهم می‌کنی
و چشمهایت چه خسته اند ز من
که حتی واژه های زیبای اشعارم
چه سرد قلب ترا تکان میدهد
حالا زمان را از  پشت حصار موهای سپیدم دور می اندازم
در سرزمین که از عطر وجودت هم متنفر باشد

من عادت کرده‌ام
به لهجه ی تلخ عشق
به بوسه های که لب‌هایم را لمس نکرد
به نګاهی اسیر افتاب
به سایه مومن سقوط کرده‌ی جهان
که
در باران شب های تار فرو می‌روم
که دلتنگ و بیقرار در جاده ی ترافیکی جهنم برمی‌گردم
وقتی تندیس حضور مانوس ترا از خدا
دوباره التماس می‌کنم
اما تو
چه راحت تر از کنار رویا های معاصر ام رد میشی
که فصل  پاییز زار زار
زد گریست.



اندیشه شاهی.

 

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل  ۲۱۶    سال دهم           ثور /جواز            ۱۳۹۳  خورشیدی              ۱۶ می  ۲۰۱۴