داستان کوتاه نوشته ی:ظت
وقتی صدای صلح، دور و مختصر باشد
جا دارد از درد من و تو بیخبر باشد
ما مردمی اهل تماشائیم، اما کور
مثل کسی که عادتش دادند کر باشد
مثل کسی که ساکن دنیاست در دنیا
مثل کسی که دوست دارد دربه در باشد
مثل کسی که خون و خشخاش است معنایش
مثل کسی که یاد دارد کارگر باشد
در چارراه خستکی چشم انتظار نان
در چارراه زندگی اهل گذر باشد
مثل کسی که روزگارش در شعار و شور...
در زنده باد و مرده با د و مرگ بر ... باشد
مثل کسی که نیمه شب در خلوتی نمناک
یک جفت چشم خیس بر بالشت تر باشد
در اوج خود ماندن ولی در باتلاق خواب
مثل عقابی که فقط یک مشت پر باشد
مثل کسی که خیره در امروز خود مانده ست
مثل کسی که خیرهتر...نه...خیره سر باشد
خون جگر سهل است انجایی که در تاریخ
باید کسی همواره بر سیخ جگر باشد
تو مادر من نیستی ای خاک حاصلخیر!
تو دوست داری دختر لالت پسر باشد
***
در روزگار پرده پوش پردهدوز اما
خوشبخت آن دستی که گاهی پردهدر باشد
مثل کسی بگذرد از انتقام و خون
حتی اگر در سرزمینش یکنفر باشد
کابل ۱۳۸۲
-------------------------------------------------------- |