Kabulnath

 










 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


 
  میر حسین مهدوی
  گوش و بینی بریدن است پیشه‌ی ما

 

داستان کوتاه نوشته ی:ظت
در گذشته ی نه چندان دور تنبیه بدنی، لت و کوب و زدن بخشی از نظام آموزشی افغانستان به حساب می آمد و گمان اغلب مردم بر این بود که بدون توسل به خشونت و تنبیه بدنی نمی توان کودکان را ادب آموخت. در نظام تربیتی خانواده ها نیز پدر و مادر فرزندان شان را به کمک مشت و لگد آموزش و پرورش می دادند. طبیعی بود که شوهران نیز با توسل به همین روش زنان شان را به کمک مشت و لگد هدایت و کنترل کنند. مادر و پدر کودکان را لت و کوب می کردند و شوهر زنش را. تازه وقتی که کار به ارباب و ولسوال و والی و می کشید، آنان نیز مردم را با همین روش تربیت و هدایت می کردند.  شاید شنیده باشید که یک خان با همین روش دهقانان خود را هدایت و کنترل می کرده است و ولسوال نیز افراد زیر دست خود را.  اگر به صرف فعل “تادیب”، که از باب تفعیل” است اندکی تامل بفرمایید توجه خواهید فرمود که اعمال خشونت در زیر ساخت های تعلیم و تربیت جامعه ی ما چقدر نهادینه شده و قانونمند بوده استتادیب، یعنی ادب کردن، مثل تحقیر یعنی کوچک و خوار کردن یک امر آنی و ارادی پنداشته می شد نه یک مسئله ی پیچیده و دراز دامن. هر کس که زورش می رسید می توانست دیگران را با توسل وبه زور و خشونت ” ادب” کند.

 

تادیب کننده ی اصلی در جوامع گذشته شاهان بودند. پادشاهان دشمنان خود را به بیرحمانه ترین روش ها به قتل می رساندند. مثلا کسی را که به دار مجازات آویزان می کرد، جنازه اش را همانجا برای ماهها می گذاشت تا زندگان با دیدن آن صحنه ی ترس آور تادیب شوند و در برابر شاه نافرمانی نکنند. بعضی از مجازات ها نیز برادر خوانده ی مرگ به حساب می آمدند. مثلا بعضی از شاهان به جای کشتن مخالفان خود دستور می دادند تا چشمان آنان را زنده زنده از کاسه ی سرشان بیرون نموده و زبان شان را نیز قطع کنند.  یکی از این قصه های  غم انگیز سرنوشت منصور حلاج است. عطار نیشابوری در تذکره الاولیا گوشه ای از صحنه ی مرگ حلاج را اینگونه شرح می دهد:

….. بعضی می‌گریستند و بعضی سنگ می‌انداختند. پس خواستند که زبانش ببرند، (حلاج) گفت: چندان صبر کنید که سخنی بگویم. روی سوی آسمان کرد و گفت: الهی بدین رنج که برای تو بر من می‌برند محرومشان مگردان و از این دولتشان بی نصیب مکن. الحمد الله که دست و پای من بریدند در راه تو و اگر سر از تن باز کنند در مشاهده جلال تو بر سر دار می‌کنند. پس گوش و بینی ببریدند و سنگ و روان کردند.. پس زبانش ببریدند و نماز شام بود که سرش ببریدند.

 کور کردن و زبان بریدن در میان بسیاری از سلاطین رایج بود. زبان و چشم جزو اجزای سیاسی بدن آدمی به حساب می آیند. با چشم می توان مظاهر ظلم را دید و با زبان آنرا بیان کرد. گوش و بینی برخلاف چشم و زبان بیشتر نمادهای شخصی و شخصیتی قلمداد می شوند. کسی که می خواهد توبه کند می گوید ” خط بینی کشیدم” . و یا از گوش های خود می گیرد و می گوید” توبه کردم”. شاید این دوعضو شخصی ترین اجزای بدن انسان ب حساب بیایند که رابطه ی بسیار مستقیم با شخصیت آدم ها دارد.  “دل” به خصلت های عام انسانی و رابطه ی انسان با عالم ملکوت عنایت دارد و “دماغ” به حظ و درک آدم از جهان اطرافش. با این توضیح بریدن گوش و بینی علاوه بر انتقام گیری نشان گر این است که انتقال گیرنده به جای کشتن شخص، به کشتن شخصیت آن فرد مبادرت ورزیده است . کسی که بینی اش بریده شده است تا آخر عمر “بینی بریده” خواهد ماند . اصطلاح ” بینی بریده”نیز هم در ادبیات عامیانه ( فلکلور) و هم گفتمان رایج سیاسی- اجتماعی به معنی ” بی هویت” است.

در افغانستان متاسفانه هر کس خود را معیار سنجش ارزش های اخلاقی و سنتی می داند و به خود حق می دهد که به جای قانون اقدام به قصاص و انتقام گیری نماید.  اگر کسی از زن خود نفرت دارد، اگر زنی از شوهر خود شکایت دارد، اگر کسی با کس دیگر مشکلی دارد، سعی می کند که بر پایه ی فهم خود قضاوت و داوری نموده و بعد بر اساس همان داوری دست به کار شده و عمل نماید. مدتی است که بریدن گوش و بینی در بخش های مختلف افغانستان به عنوان تنبیه و مجازات مورد استفاده قرار می گیرد. توسل به چنین روش های خشونت آمیزی قبل از هر سخنی نشانگر عدم اعتماد مردم به قانون و یا عدم حضور قانون در زندگی خصوصی افراد است. قانون و سیستم قضایی افغانستان نتوانسته است به جای معیار های سنتی و روش های فردی در زندگی افراد نقش بازی کند. از این روست که در هنگامه ی خشم و انتقام اکثر افراد اقدام به اجرای قانون “خودشان می نمایند.

در اکثر موارد وقتی پای انتقام گیری های شخصی و یا اقدام فردی برای اجرای قانون “شخصی” پیش می آید متاسفانه هیچ تناسبی بین جنایت و مجازات دیده نمی شود. به عنوان مثال جزای تجاوز به یک دختر 12 ساله بریده شدن گوش و بینی نیست. این مجازات به مراتب سنگین تر و غیر عادلانه تر از جنایتی است که توسط آن فرد صورت گرفته است. در قوانین کیفری افغانستان جزاهای مشخصی برای این گونه جنایت ها پیش بینی شده است. این جزا ها تناسب لازم و کافی با جنایت را دارند. زمانی که خود افراد دست به کار می شوند تا مجری قانون شوند، همواره بدترین شکل مجازات را انتخاب می کنند و مجازات را به وحشیانه ترین و غیر انسانی ترین شکل ممکن اجرا می کنند. در این صورت جنایت دیگری به وجود می آید که به مراتب از جنایت قبلی سنگین تر و بدتر است. ما سعی می کنیم که جنایت را با جنایت بشوییم، بد را با بدی پاسخ بدهیم و به شدید ترین وجه ممکن انتقام  بگیریم.

تا زمانی که این محاکم سنتی و روشها ی وحشیانه برای انتقام گیری ریشه کن نشود، نه تنها حق مظلومی از ظالمی ستانده نخواهد شد بلکه ظلم و جنایت به سرعت تکثیر خواهد شد و راه ایجاد توازن ، تعادل و آرامش سد خواهد شد.

 

--------------------------------------------------------

بالا

دروازهً کابل

شمارهء مسلسل   ۲۱۵      سال دهم           ثور             ۱۳۹۳  خورشیدی                اول می  ۲۰۱۴