کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 

   

محمد ابراهیم فتا

    

 
عبدالعلی مزاری اسطورهٔ کم همتای مقاومت و نبرد عادلانه او

 

 

 

شکل و شمایل جنگ هاهمه یک سان اند یعنی کشتن و کشته شدن. اما ماهیت جنگها متفاوت هستند. اسراییل میجنگد، فلسطین میرزمد. چندی قبل روسها در افغانستان میجنگیدند مردم افغانستان میرزمیدند. در طول تاریخ جنگ های بسیاری به وقوع پیوسته اما هدف وخواست طرفهای درگیر ماهیت جنگ را تعین میکند. هتلرکه جنگ جهانی را که برای برآورده ساختن اهداف فاشیستی خود براه انداخت یک جنگ تجاوز کارانه و غیر عادلانه بود اما جنگهایی که همه نیروهای مختلف درمقابل هتلر به راه انداختند جنگهای عادلانه بودند. بنابراین نباید شکل ظاهری جنگ را مورد قضاوت قرارداد بلکه باید با دقت علل و انگیزه جنگ و عوامل تاریخی و به ویژه نیات و اهداف طرفها ی درگیردرجنگ را مورد مداقه قرارداد تا به ماهیت جنگ پی برد. اما ا ین هم یک واقعیت است که جانب پیروزمند که لزوما از امکانات مادی،سیاسی و تبلیغاتی خوبی برخوردار میشود جنگ را به طوری که خودش میخواهد منمایانند.

جنگی در کشور ما براه افتاد که مسلما نه تنها برای طرفهای درگیر بلکه برای مردم افغانستان بسیار نا خوش آ یند بوده و است. طرف های درگیر شورای نظارو سیاف در مقابل حزب وحدت و حزب اسلامی ونیروهای عبدالرشید دستم بودند. همه این نیروها به جز قوای تحت فرمان دوستم زیر نام مجاهدین به شیوه های مختلف و با توانمندی های متفاوت علیه شوروی اشغال گرجنگیدند که این خود در آ غاز نمایشی از یک نوع سازش ملی بین گروه ها، احزاب و اقوام مختلف بود. البته شرایط خاص بحرانی وبه ویژه مقاومت درمقابل تجاوز بیگانه به طورموقت این گونه سازش هارا به جود می آورد. نگاه شتابزده به برسی جنبشهای مقاومت در طول تاریخ و درنقاط مختلف جهان نشاندهنده این واقعیت است که بعد از سازش ملی بین قدرت های متفاوت که درجنبش مقاومت سهم میکیرند ، گروه های متفاوت از طریق مبارزه درونی وشناخت از یکدیگرنه تنها به توافق ملی در جریان جنگ مقاومت دست مییابند بلکه در ایجاد دولت آینده نیز به نتیجه میرسند. با تأسف در افغانستان سازش ملی که درآغازین مرحلهٔ جنبش مقاومت به طوری نسبی شکل گرفته بود نه تنها درجهت رسیدن به توافق ملی کامی نبرداشت بلکه به زودی راه جدایی وتفرقه را در پیش گرفت و تاسرحد امحای فزیکی یکدیگرادامه یافت.عوامل متعدد را میتوان برای توضیح این روند برشمرد که عمده ترین آنها اینها هستند.

۱- ملت افغانستان مانند اکثر کشور های جهان متشکل از اقوام مختلف است وتقریبا میتوان ادعا کرد که هیچ کشوری درجهان وجود ندارد که از یک قوم واحد تشکیل شده باشد. اما ویژه گی جامعه افغانستان این است که مناسبات بین اقوام مختلف درطول قرنها به سبب تسلط ساختارهای سیاسی استبدادی نه تنها دوستانه نبوده بلکه زمامداران خاص یک قوم یعنی محمد زایی ها و آنهم بیش از دو سده با سؤاستفاده ازاحساسات گروه قومی وابسته به خود ،برای منافع خاندانی خویش، روابط بین اقوام را به سطح دشمنی ارتقاداده است. لذا ما درجریان جهاد شاهد خلع سلاح جبهه مخالفین ، کشتار بی رحمانه یکدیگر و حتی سازش های با دشمن و دول غیر برای انتقام گیری از یکدیگربودیم.

۲- شوروی پیشین بمثابه یک ابر قدرت با پیشرفته ترین سلاحها کشور فقیر و عقب ماندهٔ جهان سوم را اشغال کرده بود. ضرورت مقابله با چنین ابرقدرت نیاز به امکانات وسیع مالی و سلاح پیشرفتهٔ دفاعی داشت. بنا بر این جنبش ملی ومترقی که واقعا به سرنوشت آینده کشور می اندیشید ، تلاش می کرد تا توافق ملی را نه تنها در پروسه جهاد بلکه به فرایند دولت که بر پایه توافق ملی استوار باشدبه وجود آورد . اعلامیه جبهه متحد ملی انعکاس راستین اعتقادی است که نیروهای دموکراتیک بران باور داشتند. اما برای برآ ورده ساختن این مأمول آنها میبایست به امکانات مردمی که سخت ناتوان بودند اتکا میکردند که این امر سبب شد تا آنها نتواند به امکانات مالی و سلاح پیشرفته که دراختیار بیگانکان بود دست یابند . بنابراین بسیاری از جبهات که به صورت خود جوش قیام کرده بودند و اکثرا نه تنها به ابتکار نیروهای پیشروایجاد شده بود بلکه توسط آنها رهبری میشد با کسیل سیل آسای جنگ افزار ازکشورهای بیگانه بر علاوه اینکه این رهبران به سهولت از رهبری را نده شدند ، بسیاری آنها نابودشدند.

 کشور های که به کمک به افغانستان دست یازیدند هر کدام اهداف و مقاصد متفاوت داشتند وبیشتر بخاطر منافع خودی به مردم افغانستان کمک کردند. امریکا که حریف خودرا در تله انداخته بود و موفقانه توانست نه تنها انتقام ویتنام را ازشوروی بگیرد بلکه با شکست مفتضحانه شوروی خو د را یکه تاز میدان درجهان سا خت وبعد ازپیروزی جهاد به افغانستان پشت کرد. دولت ایران که چندی بعد از کودتای ثور به وجود آمد علی رغم شعار نه شرقی و نه غربی چندان تمایلی به جهاد افغانستان نشان نداد ولی بعد از گذشت مدتی با کسیل افراد مشکوک با تمایل ضد امریکای نقش منفی به خصوص در حبهات هزارستان بازی کرد. اما رهبران پاکستان از آغاز با نیات شوم و با درنظر داشت اهداف راهبردی کشور خود و به ویژه منافع اقتصادی به قضایای افغانستان برخورد داشتند. در اوایل با سؤاستفاده ازامکانات وسیع اقتصادی و نظامی جهان غرب که در پیشاپیش آن امریکا قرارداشت نه تنها کشور خود را به یک قدرت اتومی مبدل ساختند بلکه با دستبرد زدن از ملیون ها دالری که از جانب غرب به مجاهدین و مهاجرین کمک میشد کشور خورا آباد ساختند. اما یکی از جنایت های که دولت های مختلف پاکستان در رابطه با افغانستان درطول جهاد مردم افغانستان و بعد از جهاد حتی تا امروزمرتکب شدند و میشوند، میتوان گفت جنایت بار ترین و رذیلانه ترین اعمال است که در هیچ نقطه جهان هم مانند آن دیده نشده است. دولت پاکستان در آغاز تلاش نمود تا با سؤاستفاده از امکانات نظامی و مادی که دول غربی در اختیار شان قرارداده بود گروه های بپروراند که تا همین اکنون قلاده غلامی پاکستان را در کردن دارد. خیانت دیگر آ نها تشدید تفاوت های قومی ، مذهبی و زبانی بود که در افغانستان سابقه چند صد ساله دارد. از همه مهمتر به قدرت رساندن نیروهای اخوانی داخلی ومساعد ساختن زمینه رشد و نفوذاخوانیهای بین المللی بود که اینها نه تنها در جریان جهاد از قلع و قمع مردم کشور ما و نیروهای دموکراتیک ابا نورزیدند اما تا امروز کشوررا به قتلگاه مردم بدل ساختند. فاجعه جنایت بار دیگر این بود که دولت پاکستان با مداخله آشکار در امور داخلی کشور قوم پشتون را بالای کرده مردم افغانستان سوار ساخت . آنها نه تنهادر جریان جهاد اقوام دیگر کشوررا نا دیده گرفتند بلکه احزاب پشتون وبویژه احزاب پشتون با گرایش قوی اخوانیت را از امکانات گسترده ای برخوردار ساختند.

 تحولاتی که در دوران جهاد به وقوع پیوست دگرگونهای های بس مهم در روابط اجتماعی بین اقوام مختلف به وجودآورد. شرکت فعال همه اقوام در جهاد مقدس کشور، فرصت یافتن تمام اقوام در ایجاد مناسبات و روابط با کشور های بیگانه و شکستاندن انحصار یک قوم در این رابطه ، درهم آمیزی و ارتقای شناخت متقابل اقوام با یکدیگر و به قدرت رسیدن دولت تاجیکها برای اولین بار بعد از قرن های متمادی سوای دوره کوتاه امیرحبیب الله کلکانی، همه باعث شد که قبیله گرایان تداوم دولت مداری انحصار گرایانه دو صد ساله خورا در خطر ببیند و با کمک پاکستان طالبان رابه قدرت برسانند.

در مورد طالبان صحبت های بسیاری شده است اما دراین صحبت ها همزمان با اینکه باردرشت قومی طالبان کمرنک جلوه داده میشود در عوض تلاش صورت میگیرد تا جنبه های مذهبی طالبان بزرک نمایی شود. گفته میشود که طالبان توسط ای اس ای پاکستان خلق شده اندکه به نظر من این گوشه ای از حقیقت است. من اعتقاد دارم که سنت قبیله کرایی ،زور گویی ،خودرا برتر شمردن نسبت به دیگر اقوام و مدعی بودن وارثین تاج و تخت کشور و بسا عناصر عقب مانده فرهنگی دیگر قبیله گرایان بستر ساز نه تنهاجلب نظر ای اس ای پاکستان بلکه ایده های نا انسانی القاعده هم گردیده است. من به این باور هستم که در جریان جهادمردم افغانستان ای اس ای و القاعده با شناخت دقیق از سنت ها وعنعنه های متداول در بین قبیله گرایان پشتون ، زمینه مساعد برای پخش عقاید تجاوز کارانه و نا انسانی خوددر بین این قوم یافتند. نگاه گذرا به عمل گردهای قشر قبیله گرا وباقدرت این قوم نتنها در طول تاریخ بلکه حتی در جریان جهاد کشور نشاندهنده این واقعیت است که اینها هیچ گاه از قصاوت و بیرحمی در مقابل دیگر اقوام دریغ نگرده اند. گشتار شنیع هزاران انسان در سالهای اول جهادکه به پاکستان مهاجرمیشدند و توسط حزب اسلامی گلبدین با همکاری دستگاه امنیتی پاکستان شناسایی شده و سر به نیست میشدند، قتل هزارها انسان در شهر کابل توسط راکت های حزب اسلامی و هزاران قتل وفجایع دیگر. دوستی داشتم به نام شیخ رضوانی انسان متهور، نترس و تردگو که در دفترحزب حرکت اسلامی مولوی نبی ابتدا در تهران و بعد در زاهدان کار میگرد. باوجودیکه در شاخه غربی این حزب افراد زیادی با طرز دیدهای دموکرا تیک مصروف کار بودند اما روزی شنیدم که دونفر مولوی مربوط به حزب حرکت انقلابی آ مده و شیخ رضوانی رازنده در داش خشت پزی می اندازند . این شقاوت و بیرحمی درزمانی رخ میدهد که هنوزنه از طالب خبری بودونه از القاعده . همچنین باید آور شد که وجه قومی بودن حرکت طالبان نه تنها از انفجار مساجد و به آتش کشیدن قرآن شریف در مساجد که وجه مذهبی این حرکت را به صفر تقرب میدهد، برازنده میشود بلکه طرفداری افرادی مانند هاشمیان ، نگارگرونبی مصداق که هیچ وجه مذهبی با آنها ندارند وصرف پشتون بودن باعث میشود که آ نها از امریکا و انگلستان به خاطر دست بوسی ملا عمر تا افغانستان قدم رنجه کنند. آقای کامرانی که مدت بیش ازچهل سال در امریکا زندکی میکند و بنا برگفته یکی از دوستانش که از خوردن شراب و گوشت خوک عار ندارد ، یکی از طرفداران جدی طالبان ومیزبان همه نمایندگان طالبان درامریکا بود. علت چیست که آ قای کرزی همه هست و نیست خودرا در قمار دفاع از طالبان ،رهایی طالبان از زندان بگرام و ناسپاسی در مقابل گشته شدن افراد نظامیان در کنر و به ویژه گشتار فجیعانهٔ دوطفل بیگناه در هوتل سینا ،در میدان گذاشته و تنفر وانزجار نه تنها مرد م افغانستان بلکه مردم جهان را کمایی کرده است.

چانه زدن کرزی در مسأله امضای پیمان امنیتی با امریکاناشی از غرور ملی او نیست.دراین امر نیز یک نوع ملیگرایی قلابی نهفته است. با وجود تصمیم جرگه مشورتی که ازطرف خودشان دعوت شده بود و ابراز نظر بسیاری از کارشناسان ا مور بین المللی و نخبگان صاحب نظر در امور گشور به طرفداری توشیح پیمان و در عوض چشم دوختن کرزی به کمک های دولت ایران و ای اس ای پاکستان انسان را به یاد گفته شاعرنامدار پشتون خوشحال خان ختک که توسط علامه اقبال لاهوری به نظم درآمده ،می اندازد .

خوش سرود آن شاعر افغان شناس

آنکه بیند باز گوید بی هراس

اشتری یابد اگرافغان حُر

با مهارو سازو با انبان دُر

همت دونش از آن انبان دُر

میشود خرسند با زنک شتر

 نقطه قابل توجه در افغانستان این است که ستم ملی به عنوان یک واقعیت که صدمات اقتصادی،سیاسی ، اجتماعی و فرهنگی بس بزرگی به جامعه وارد کرده و زمینه دست اندازی بیگانهگان را مساعد ساخته نه تنها ازطرف قبیله گرایان نادیده گرفته شده بلکه به اصطلاح روشنفکران که پیروان ایدلوژی های مذهبی و غیر مذهبی رنکارنگ هستندنیز با توجیه های گوناگون از طرح آن طفره میروند. اما ستم ملی در افغانستان ویژه کی خاص خودرا دارد . تاجاییکه من میدانم به جز چند مورد که طی مکتوبی نبشته شده آنهم در زمان داود که هزاره ها در وزارت خارجه و اردو نمیتوانند توظیف شوند دیگرمظاهر ستم ملی که به اشکال مختلف اقتصادی ، سیاسی ، اجتماعی وفرهنکی در کشور اعمال میشود همه نا نوشته است. در امریکا درآغاز سالهای شصت سیاه پوستان حق نداشتند در رستوران ها با سفید پوستان طعام صرف کنند .ترکها کردها را ترکهای کوهی میخوانند و هویت قومی شان را نادیده میگیرند. اسراییل با قراردادن هویت مذهبی یهود به جای هویت ملی حقوق فلسطین هارا نفی میکند.اما در کشور ما اعمال شدید تر ازموارد بالا صورت میگیرد بدون اینکه سندی از این اعمال بصورت کتبی در دسترس قرار گیرد.

 اینکه محمد گل مومند ویرانه های معبدنو بهار و بقایای حصار بلخ را تخریب می کند وحتی امر میکند که الواح قبور را که همه به زبان فارسی بود ند شکسته شوند، اینکه سبزوار شین دند میشود،قره تبه تورغندی ، بندر قزل قلعه به شیر خان بندرتغیر سیما می دهد، این که حیات خان فرقه مشر ارگ هرات را تخریب می کندو در آخر این که منار چکری و مجسمه های بی همتای بامیان تخریب میشوند،همه نمونه های استند از یک بینش تند قبیله گرانه که هنوزهم باشدت تمام وبه اشکال مختلف در کشور وجود دارد.

یکی از مهمترین موارد که میتواند روی روش تبعیضگرایانه در کشورپرده اندازد عدم احصایه دقیق از نفوس کشور است. قبیله گرایان در زمان رژیم های مختلف و به اشکال گوناگون و حتی در دوازده سال اخیر با امکانات وسیع که در اختیاردولت قرارداشت به بهانه های مختلف از سرشماری نفوس در افغانستان جلوگیری میکنند. برعلاوه اینکه نبود شمار دقیق ازنفوس کشور ادعای بی اساس اکثریت و اقلیت را در کشور ما پوشیده نگه میدارد، تو ضیح غیر عادلانه فرصت ها و امکانات ، نبود برنامه ریزی منصفانه و تخصیص ندادن عادلانه پروژه های انکشافی به اساس نفوس دقیق از مناطق مختلف به اعمال ستم قومی به شکل نانوشته کمک میکند.

حالا در شرایط که بیش از دو قرن قتل عام، برده گی ، انسان درجه دوم بودن ، توهین ،تحقیر و حتی جرم شمردن نام قوم یعنی هزاره و جریان جهاد را هم دیدیم که نه تنها در جهت کم رنگ ساختن آن کوشش نشد بلکه بنا بر عوامل که در بالا تذکردادیم به این روش نا انسانی و نامیمون هرچه بیشتر دامن خورد ،آیا این یک امر عادلانه نیست که صدای راد مردی از تبارهزاره ،استادعبدالعلی مزاری، که با گوشت و پوست خود همه این رنجها و دردهارا احساس میکرددرفضای کشور با شعار عدالت اجتماعی ، برابری و آزادی طنین انداز شودو خواست انسانی که دیگر هزاره بودن گناه نیست پیشکش شود؟ بلی این صدا بود که برای خاموش ساختن آن دشمنان رنکارنک داخلی و خارجی با شکل و شمایل گوناگون باعبا و رداهای مختلف از تهران تا اسلام آباد وتاریاض همه توطهٔ چیدند، پیمان نا مقد س بستند وسه سال تمام غرب کابل را به گلوله بستند.

یکی از چهره هایی که درترفند و چال و نیرنک گامهای زیادی از همقطاران خود به پیش است سیاف است. در زمان جهادبرخورد بین نیروهای حاجی نادر درجبهه ترکمن و گروه های وابسته به ایران صورت گرفت که در نتیجه آن حاجی نادر زندانی و سپس کشته شد و پسرانش به پاکستان مهاجرشدند. سیاف به بهانه اینکه زمانی با حاجی نادر در زندان یکجا بوده است پسران حاجی نادرو حاجی مراد برادر حاجی نادر را در اسلام آباد ظاهراکمک کرد ویکعده را مسلح ساخت و به جبهه ترکمن فرستاد تا ازبالای کوه جنگ ببر هارا تماشا کند. ولی همین سیاف بود که در جریان جنگ افشار کمر بست تا هزاره هارا از کابل پاک سازد وبه پاداش این عمل خاینانه یعنی قتل عام افشارصد وپنچاه ملیون دالر از عربستان سعودی دریافت کرد.اما براه انداختن این جنگ ازطرف شورای نظار یکی از معماها یست که بدون کوچکترین گذشت در مقابل مرتکبین فاجعه افشار، نیازکاوش عمیق به طرز تفکر اخوانیت به مثابه یک ایدلوژی بسته که دربرخورد با هر گونه تفاوت راهکارهای نابود گرایانه را در پیش میگیرد وتوطهٔ شیادانه قبیله گرایان به ویژه نقش سیاف به مثابه یک توطه گر ماهر و کارگشته را دارد. برای اینکه وجوه مشترک زیادی مانند زبان مشترک و محروم بودن هر دوقوم از همه حقوق سیاسی ، اجتماعی و فرهنکی در طول سلطه دو صد ساله قبیله گرایان بین قوم هزاره و تاجیک به ویژه قوم پنجشیری وجود داشت وبه یاد دارم که هزاره ها با ریسمان جوالیگری و پنجشیریها با تبر چوپ شکنی در کوچه و بازار شهر کابل همیشه در گشت و گذار بودند.

من معتقدم که اگر به موافقتنامه جبل السراج بین استاد مزاری ، احمد شاه مسعودو جنرال دوستم جامه عمل میپوشید امروز سیمای کشور کاملا دگرگون میبود و تمام رنج و مصیبت هایی که مردم افغانستان از آن زمان به بعد متحمل شدند به وقوع نمی پیوست. یکی از مواردی که در جریان مقاومت ابتدا از طرف پاکستان و بعد ازطرف عربستان سعودی و دست پرورده گان آنها هماره مردم هزاره را متهم میسازد روابط آنها با ایران است. سابقه جیره خواری دولت مردان افغانستان از دولت ایران سابقه بسا طولانی دارد.شاه محمود و کامران سدوزایی دیده گان وزیرفتح خان را به حکم شاه ایران کشید واورا به قتل رساند.

این سروده روی لوحه سنک قبر وزیر فتح خان نوشته شده بود و زمانیکه داودخان آنر ا میبیند به استاد خلیل الله امر میکند که باید تغیرات برآن آورده شود.

تیره بختی بین که ازروی جهالت کامران

میل درچشم جهانبین فتح خان درکشید

روی آن خایین سیاه کز بهر نفع خویشتن

یک جهان آمال ملت را به حرمان درکشید

خاصه آنوقتی که ا و میگفت باید انتقام

از حسام السلطنه سردار تهران درکشید

از برای انتقام حرمت والی طوس

گورنادرباید ازخاک خراسان درکشید

بی اهمیت کامران بی تمیز کوردل

دیده گانش را به حکم شاه ایران درکشید

اسناد بسیاری که نشاندهنده اظهارات چاپلوسانه ای سرداران قندها ر به امیر کبیر صدراعظم ایران و به ناصرالدین شاه میباشد ثبت تاریخ شده اند. مهن لال در کتاب خود که توسط سید خلیل هاشمیان ترجمه شده است نامه ای امیر دوست محمد خان را به شاه ایران درج گرده است.

 ظاهر خان که در مقابل اجازه دادن نام ایران به رضاشاه پهلوی که خیانت آشکار به میراث گرانبهای فرهنگی کشور است شاید پاداشی دریافت کرده باشد. افشاه شدن چمدان مملو ازدالر که آقای داود زی برای کرزی حمل میگرد و وابستگی حزب اسلامی گلبدین به دولت ایران همه واقعیتهای عیان است که نشان میدهد که درطول تاریخ این قبیله گرایان قوم پشتون بودند که با دولت های ایران زدوبند داشتند نه هزازه ها . اما در رابطه با رژیم مذهبی ایران باید گفت با تمام شعار های مذهبی که آنها تبلیغ میکنند در عمل جز به منافع خود به چیزی دیگری نمی اندیشند.ما به یاد داریم که آقای رفسنجانی در زمان زمامداری خودو حکومت داری ربانی به جواب سوالی چنین گفت: ما با تاجیکان وجوه مشترک نژ اد و تاریخی داریم در حالیکه با هزاره ها تنها مذهب مشترک داریم. از همه مهمتر موضعکیری متهورانه و مبتکرانه استادشهید رهبرمحبوب مردم هزاره عبدالعلی مزاری که نشاندهنده عمیقترین احساسات وطن دوستی ایشان است در رابطه با پیشنهاد حضرت آیت الله محقق کابلی به مقام مجتهدی میباشد . این موضوع نه تنها برای اولین بار یک مقام ارشد روحانیت یعنی مجتهد از افغانستان برگزیده میشد بلکه همه وجوهات که در جیب روحانیت خارج از کشورریخته میشودباید برای بهبود وضع زندگی ملیونها انسانی که درفقر و پیچارگی باورنگردنی زندگی میکنند، به مصرف برسد. حال که با به پیشکش کردن این خواست برحق که مستقیما منافع روحانیت بیگانه را به خطر میاندازد و از منافع ملی کشوردفاع میگند نابخردانه خواهد بود که بازهم نارواترین اتهام را به مردم هزاره و بویژه استادعبدالعلی مزاری دررابطه با داشتن روابط با ایران زد.

بلی استاد مزاری جنگ کرد ، سه سال تمام از غرب کابل دفاع کرد ، روح آزادی و برابری را دروجود فرد فرد هزاره دماند، زنجیر اسارت و برده گی دو صد ساله رااز کردن هزاره ها بدور انداخت و الهام از آن قامت بلند مقاومت استاد مزاری بود که امروز نه تنها در شهرها و ولایات بلکه دردورترین نقاط کشور، درپای کوه های سربه فلک کشیده با قبول تمام مشکلات دسته دسته هزاره ها برای احقاق حقوق شهروندی خودو برای ایجاد ثبات سیاسی کشور و مساعد ساختن راه برای نهادینه ساختن مردم سالاری درافغانستان میشتابند.

دربارهٔ استاد عبدالعلی مزاری این سرودهٔ یکی ازشاعران هندی بسیار گویا است.

اگر آرزوداری دربارهٔ کسی داوری کنی عمری را بگذ ران که او سپری کرده ،

از کوچه های خونین و دشتهای پر از خار بگذرکه او گذشته،

رگبار سلی هایی را بر رخسار خود بپذیر که او پذیرفته بود،

نیشی خنجری را برگلوی خویش احساس که او احساس کرده بود.

محمد فتا

۴/۱۲/۲۰۱۴

 

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل    ۲۱۴      سال دهم           حمل/ ثور             ۱۳۹۳  خورشیدی                شانزدهم اپریل  ۲۰۱۴